زینب پاشا(زینب باجی)


در تاريخ پرفراز و نشيب ما، زنانی نيز بوده اند که برای بهبود وضع اسف بار اجتماعی خود و همنوعانشان، مبارزه کرده اند. آنان به فراست دريافته بودند که رهايی زنان از ستم چند لايه زمانه، تنها از خودشان ساخته است. اغلب اين زنان را زنان طبقه اشراف و ممتاز تشکيل مي دادند ولی زينب پاشا از معدود زنان انگشت شماری است که طبقه پايين اجتماعی، عليه نظام ستمگر زمانه خود سر به عصيان برداشت.  لکن پيکار او مانند ديگر پيکارگران زن ايرانی، ناشناخته باقی مانده بود و جسته و گريخته از آن زير عناوين «کيد زنان»، «مکر زنان» در تاريخ مذکر نام برده می شدزينب پيشتاز بيداری زن قرنها ستمديده ايرانی است. وی تقريباَ 110 سال پيش مهر سکوت تاريخ را از لب برمی دارد، زنجير سنن و قوانين فئودالی را می گسلد و برای نخستين بار د ر تاريخ  با چهل  نفر از زنان قهرمان تبريز عليه  ستم،  ستم  پيشگان داخلی  و استعمار گران  خارجی  و  به  موازات آن عليه نابرابریهای جنسی به جنگ مسلحانه دست می زنند.

زينب معروف به « بی بی پاشا»، « زينب باجی»، « ده باشی زينب»، «زينب پاشا» در يکی از محلات قديم تبريز- عمو زين الدين،در حدود سال 14هجري  در يک خانواده روستائی به دنيا آمده است. پدرش شيخ سليمان، دهقان بی چيزی بوده که مانند ديگر روستائيان بسختی روزگار می گذرانيده. از زندگی زينب پيش از واقعه رژی، بيش از اين اطلاعاتی در دست نيست. همانطور که از زندگی افسانه آميز ديگر عياران بنام اين عصر، حلاج اوغلی، حاج اللهيار، چيز زيادی نمی دانيم. آنچه که مسلم است زينب در رنج و محنت بزرگ شده و سالها به علل شوربختی خود و مردم زجر کشيده اش فکر کرده و از تجارب غنی قرنها مبارزه مردمش، ساده و بیواسطه، مانند بابک،  کوراوغلی، قاچاق نبی و ... درس آموخته است.

گفتيم که شهرت زينب از زمانی آغاز مي شود که ناصرالدين شاه امتياز خريد و فروش توتون و تنباکو را در سراسر ايران به يک شرکت انگليسی واگذار می کند. « انگليسيان به ايران آمده، مانند دولتی که ايران را فتح کرده باشند به تمام بلاد ماُمور می فرستند. امتياز رژی کاسه صبر مردم را لبريز می کند. تبريز نخستين شهری است که عکس العمل تندی نشلن مي دهد و پرچم مخالفت را بلند مي کند. بازار اين شهر به علامت اعتراض بسته می شود و متجاوز از بيست هزار نفر مسلح می شوند.» و به شاه تلگراف می کنند که به هيچ  وجه زير بار اين قرارداد نخواهند رفت. پس از چند روزی که از بسته شدن بازار می گذرد، ماُموران دولتی بزور ارعاب و تهديد و وعده و وعيد بازاريان را مجبور به باز کردن بازار می کنند لکن چند ساعتی از باز شدن بازار نگذشته بود که « دسته ای از زنان مسلح با چادر نمازی که گوشه های آن را به کمر بسته بودند، در بازار ظاهر می شوند و دست به اسلحه می برند و بازار را مجبوراَ می بندند.» و سپس بسرعت در کوچه پس کوچه ها از نظرها پنهان می شوند. رهبری اين زنان را زينب به عهده داشت. ماُمورين دولتی بارها سعی در باز کردن بازار می کنند ولی گروه زينب هربار با اسلحه گرم و سنگ و چماق به بازار می ريزند و رشته های دولتيان را پنبه می کنند.

ميرزا فرخ يکی از شعرای معاصر زينب که خود شاهد مبارزات زينب و ياران او بوده، در اين باره شعری دارد که آن روزها ورد زبان مردم تبريز بوده است:

 

حکم ايله دی زينب پاشا

جمله اناث و فراشا

سيز بازاری باسون داشا

دگنگی ياغليون گليم

پاتاوامی ياغليوم گليم

سرانجام در اثر مخالفت شديد مردم، ناصرالدين شاه، با سرشکستگی تمام حرف خود را پس می گيرد و قرارداد رژی باطل اعلام ميگردد، لکن مبارزه زنان تبريز و زينب پاشا کماکان بدون وقفه ادامه می يابد. زينب هر از گاهی به همراه ديگر زنان رزمجو در کوچه و بازار و محل ازدحام مردم ناگهان ظاهر می شود و مردان را به مبارزه و کندن ريشه ظلم تشجيع و تشويق می کند: «اگر شما مردان جراُت نداريد، جزای ستم پيشگان را کف دستشان بگذاريد، اگر می ترسيد که دست دزدان وغارتگران را ا مال و ناموس و وطن خود کوتاه کنيد، چادر ما زنان را سرتان کنيد و در کنج خانه بنشينيد و دم از مردی و مردانگی نزنيد، ما جای شما با ستمکاران می جنگيم.»  سپس زينب روسری خود را به جانب مردان پرتاب کرد و در ميان بهت و حيرت حاضران از ديده ها ناپديد می شد.

در روزگار زينب يکی از رسوم رايج اين بود که فئودالها و اشراف، ارزاق عمومی بويژه غلات را احتکار می کردند. يعنی فصل خرمن غلات را به قيمت نازلی از روستائيان می خريدند و در انبارها جمع می کردند و به هنگام زمستان که ذخيره آرد مردم تمام می شد، به بهای گران عرضه می داشتند. از اين رو « يکی از گرفتاريهای زمان خودکامگی انبارداری بوده که در آذربايجان رواج بسيار يافته بود و بيشتر ديه داران، ملايان، اعيان ها و بازرگانان ذه آن می پرداختند و دولت که می بايست جلو گيرد، نمی گرفت. زيرا خود محمدعلی ميرزا ديه داشت و او نيز از گرانی غله بهره مند می گرديد، درنتيجه نان هميشه کمياب و جلوی نانوائی ها پراز انبوه زن و مرد بود که فرياد و هياهوی آنان از دور شنيده می شد.»

در اين روزهای سياه قحطی و گرسنگی، درحاليکه مردم بی چيز برای خريدن چند قرص نان از پگاه تا شامگاه در جلوی نانوائی ها صف می بستند و گريه کودکان گرسنه گوش فلک را کر می کرد، محتکران هزاران خروار غله را در انبارها پنهان کرده بودند. چنانکه يکی از آنها،« مجتهد اول تبريز، قريب 70 هزار خروار گندم در انبار داشت.»

کمبود نان در تبريز بارها آشوب برپا می کند. دراين شورشها زنان تبريز قهرمان خيز به رهبری زينب نقش فعالی را بازی می کنند. در يکی از اين آشوبها « درحدود سه هزار زن چوب بدست در بازارها براه افتادند و کسبه را به بستن دکان و پيوستن به راهپيمايان مجبور کردند. حکومت قشون مراغه را خبر داد. دستور تيراندازی داده شد. در دم پنج زن و يک سيد کشته شدند. در اينجا روحانيت معترض هم عليه مجتهد بزرگ به زنان پيوست و در کنسولگری روس تحصن کردند و سه بار از فرار ملائی که ميخواست صحنه را ترک کند، ممانعت کردند و با او به خشونت تمام رفتار نمودند. فردای همانروز تظاهرات را از سرگرفتند، اين بار نيز سه زن کشته و تعدادی زخمی شدند، شعار زنان تبديل به شعار سياسی و عليه سلطنت قاجار شد.»

محتکران و گرانفروشان تبريز ضرب شصت زيادی از زينب ديده اند. هنوز هم که هنوز است کهنسالان تبريزی هم زنی را که ابراز رشادتی کند در تعريفش ميگويند: « زنی است مثل زينب پاشا». و هر وقت با محتکر آزمندی مواجه شوند و از عهده اش برنيايند با حسرت ميگويند: « فقط زينب پاشا از پس شما نامردان برمی آيد.»  زينب در روزهای قحطی و کرسنگی، انبار غله محتکران را شناسائی ميکرد و در فرصت مناسبی همراه ديگر زنان تبريز به آنجا حمله می برد و آنچه را که احتکار و پنهان شده بود، بين بی چيزان تقسيم می کرد. در اين مورد از معروفترين عمليات زينب گشودن در انبار قائم مقام والی آذربايجان است. قائم مقام و اطرافيانش از محتکران بزرگ و معروف تبريز بودند. ناگفته پيداست جائيکه والی دست به احتکار بزند، ديگران تا می توانند خون مردم را در شيشه می کنند و دمار از روزگار آنها درمی آورند.

به هرحال بارها خانه قائم مقام در اعتراض عليه گرانی و احتکار بوسيله زنان سنگسار ميشود. در يکی از اين شورش ها، قائم مقام دستور می دهد به سوی مردم تيراندازی کنند. دسته زنان مسلح به رهبری زينب به دفاع از مردم برمی خيزند. در اين درگيری « به روايتی سی نفر کشته می شوند... قائم مقام از ترس، پناه به عمارت وليعهد می برد.» خانه و انبار قائم مقام بوسيله مردم گرسنه و بی چيز شهر غارت می شود. اعتماد السلطنه در خاطرات روز چهارشنبه 14 ربيع الاول 1313 درباره حوادث تبريز چنين می نويسد:

«... فتنه تبريز خيلی غليظ شده است. خانه قائم مقام را مردم غارت کردند. وکيل الملک و دبيرالسلطنه را بيرون کرده اند. مردم بد واَ خيال غارت خانه قائم مقام را نداشته اند. از کوچه او عبور می کرده اند که به سيد حمزه يا قد مگاه صاحب الزمان به بست روند. قائم مقام که 30-20 نفر الواط اسکوئی را برای حفظ خانه خود مسلح کرده بود، همين که صدای اين جمعيت را شنيد که از کوچه خانه او می گذرند، خودش اول از در ديگر فرار کرد و به الواط اسکوئی حکم شليک داد. سی نفر مقتول، شصت نفر مجروح شدند.»  ماجرای گشوده شدن در انبار غله والی آذربايجان و عصيان شجاعانه زنان تبريز را به رهبری زينب، ميرزا فرخ با زبان شعر چنين توصيف می کند:

قالدی تبريزده چون تخت حکومت خالی

گتيريب ايله ديلر قائم مقامی والی

اؤزو وئرميردی کونول ولی اقبالی

حکمران اولدو عجب مملکت ايرانه

تبريزده حاکم اولاندا بو، اولوب شهر شلوق

اولماميشدی بو نئچه وقتده بو نوع باهالوق

گؤرديلر يوخدو به غيرت کيشيلرده کيشی ليک

غيرت اَل وئردی اناثه کی چيخا ميدانه

گؤرديلر يوخدو علاجی دايانوب بنده پيچاق

اؤز يانين دا دئديلر بيز نه قدر صبر اليياق؟

ايل گونی آخشاماجاق بش شاهی پانبيق آييراخ

اونو بيز شمعه وئره ک يا کوموره يا نانه؟

« ده باشی زينب» ائدوبدور خبر هر بيوه زنه

هاموسی آلت حرب ايله سراسر بزنه

دئدی: سيز شورش ائدون تا سوخولاق « دلله زنه»

« راستا بازاری» گورون باغلايارام من يا نه؟

زينب حکم ائتدی « دگنک لری» تا ياغلاديلار

خوف ائدوبدور بازار اهلی باشاباش باغلاديلا

گؤرديلر بو ايشی گه گولدولر که آغلاديلار

داد ورا بيلمدی قاچدی هره سی بير يانا

راستا بازاری اودوم باغلادی چون اهل اناث

« قاری کورپوسی» نون اوستی بله باسا باس

بو صدانی ائشيدوب قائم مقام اولدو هراس

قورخدو ايجما ايله خلق، ائوی تالانه

حکم ائديب بير نئچه الواطه کی چيخسينلا  داما

هر بير «آينالی» اللره گؤتوردو آداما

گولله بازليق ايشه دوشدو چوخو گيردی حاماما

چوخونا گولله دييب اولدی بولاشدی قانه

بو ايشی وئردی بيری حضرت والايه خبر

نئجه راحت اوتوروبسان خبرون يوخدو مگر؟

قائم مقامين ائوينی خلق ائليوب زير و زبر

گولله دن باک ائله مز خلق کليبدور جانه

بويوروب حضرت والا کی دئيون خلقه تمام

بو گونو صبر ائله سينلر هامی اولسون آرام

کی صاباحدان چکه رم من بو ايشه بير انجام

ساللام هر نرخی يقيناً من اوزوم ميزانه

وئرمه دی « ده باشی زينب» بو سؤزه اصلاً گوش

دئدی جمعيته تا تازه دن ائتسينلر خروش

ايچميشم آند کی قويمام قالاساخ بير گودوش

کيشی يوخ بيز دئدی چيخماز سؤزوموز يالانه

--------------------------------------

بو حقير ائوده او گؤن قورخودان آواره قالوب

تازه دن توپ و تفنگين سسی ناگه اوجالوب

رنگی تغيير تاپوب حالتی يکسر دولانوب

آز قالوب قورخودان اول وقته اولا ديوانه

در يکی از اشعاری که مردم درباره زينب و قهرمانی های وی سروده است، 7 نفر از ياران وی معرفی شده اند. هر يک از اين زنان فرماندهی عده ديگری از زنان مبارز تبريز را بر عهده داشتند و به فرمان زينب مستقلاً  دست به عمليات می زدند. چنانکه در زير خواهد آمد، در اين اشعار زينب رهبری است آگاه به ستم زمانه. در فکر سير کردن شکم خيل گرسنگی است. حاکمان را نوکر مردم می داند. دشمن سرسخت محتکران است. به يارانش توصيه می کند در ريختن خون زالو صفتانی که خون مردم را در شيشه کرده اند، کوچکترين ترديدی به خود راه ندهند. اشعار به اين شرح است:

« زينب پاشا اَلده زوپا اوز قويدی بازار اوستونه

گويا کی دشمن اوز قويوب اردوی تاتار اوستونه

چادر شين باغلوب بئله هم چيرماييب قوللارينی

ياشماقيله توتموش يوزين، هم  ساللانان پوللارينی

تنظيم ائديب ئوز نقشه سين، هم گئتد يگی يوللارينی

فرمان وئريب يولدلش لارين اويناتدی اغيار اوستونه

زينب پاشا اَلده زوپا اوز قويدی بازار اوستونه

گلدی«عمو زين العابدين» مسجد قاباقيندا دوروب

يئدی نفر يولداش لارين جمع ايليوب حلقه ووروب

« فاطمانساء»، « سلطان بگيم» و« ماه شرف» باش اند يريب

« جانی بگيم» گلمک همان اگلشدی ديوار اوستونه

زينب پاشا اَلده زوپا اوز قويدی بازار اوستونه

« خيرالنسا» يه سويله دی زينب پاشا، گل دوش يولا

ای « ماه بگيم»، هر کس کله دورقو گيلن ساغدان سولا

بازاری باغلاتماق گره ک تا آجليغا چاره اولا

آنباردارين باش ياريب همده چکک دار اوستونه

زينب پاشا اَلده زوپا اوز قويدی بازار اوستونه

آی « شاه بگيم»، سن ده يری دون «راستا بازاره» طرف

سنده « صفی بازارينی» باغلاتگيلن قيز « ماه شرف»

فراش گله، سرباز گله يار باشينی ايله تلف

هرکيم گله وور ييخ غداری غدار اوستونه

زينب پاشا اَلده زوپا اوز قويدی بازار اوستونه

بو ملتين هر حقينی اولديقجا قانديرماق گره ک

انباردارين تکليفی نی چوخ ياخشی آنديرماق گره ک

آخردا هيچ زاد اولماسا لاپ اوددا يانديرماق گره ک

آذوقه نی ييغميش قويان ديناری دينار اوستونه

زينب پاشا اَلده زوپا اوز قويدو بازار اوستونه

ملت گره ک هر حالده راحت اولوب، مسعود اولا

نوکردی حاکم ملته خلق ايچره بو مشهود اولا

هرکيم سورور ملت قانين يکسر گره ک نابود اولا

وورماق گره ک، ييخماق گره ک بی عاری بی عار اوستونه

زينب پاشا اَلده زوپا اوز قويدی بازار اوستونه

آخر جوانلار بير گورون بو شيردل آروادلاری

سيزده ائدين غيرت، ييخين بير بو ائوی بربادلاری

ظالملر ايچميش قانلارين گلمير دخی فريادلاری

سنده اويان بيرجه آتيل اشرار خونخوار اوستونه

زينب پاشا اَلده زوپا اوز قويدی بازار اوستونه»

ديگر از عمليات معروف زينب حمله به خانه و انبار نظام العلما يکی ديگر از مقتدران و محتکران آزمند تبريز است. نظام العلما از شاه اجازه داشت که غله خود را هر وقت دلش خواست بفروشد. زينب پس از شناسايی محل انبار، نقشه حمله را از پيش آماده می کند. در روز مقرر، در ساعت معينی در حاليکه روسری خود را از سر باز کرده بود، در پيشاپيش بيوه زنان و خيل گرسنگان شهر بسوی خانه نظام العلما راه میافتد و آنجا را به محاصره درمی آورد. « نظام العلما و کسانش که از پيش خبردار شده بودند و چند نفر تفنگچی آماده کرده بودند، دستور به شليک دادند.» زينب و ياران مسلح او نيز به حمايت از مردم دست به اسلحه بردند. جنگ سختی درگير شد. چندين نفر کشته و زخمی شدند. سرانجام انبار انباشته از گندم نظام العلما به تصرف زينب درآمد و بين گرسنگان تقسيم شده(مرداد 1277 = ربيع الثانی 1316).

طاهرزاده بهزاد که خود اين حادثه را به چشم ديده است، می نويسد: « آن زمان من شاگرد مدرسه بودم. شنيدم خانه نظام العلما را آتش زده اند. از دائی ام خواهش کردم که مرا به محل حادثه ببرد و آنجا را نشانم دهد. خانه نظام العلما در کنار ميدان چائی واقع شده بود. يکی از نوکران نظام العلما که در پشت بام سنگر گرفته بود، در حال مدافعه تير خورده و کشته شده بود. خون او روی ديوار خانه مشاهده می شد و از در و پيکر خانه ويران شده نيز هنوز بوی آتش سوزی به مشام می رسيد.»  کاساکوفسکی نيز در يادداشت های خود به اين درگيری اشاره کرده، می نويسد: « محرکان اصلی حمله به خانه نظام العلما 3 نفر از زنان اشراف(!) تبريز بوده اند.»

پرواضح است که برخلاف نظر کاساکوفسکی اين حمله از سوی زنان بی چيز تبريز به عمل آمده بود که رهبری آنها را چنانکه اشاره رفت، زينب به عهده داشت و نه از طرف زنان اشراف. به هر حال زينب انفجار عقده دردناک و به تنگ آمده زن ايرانی است  که برای اولين بار سنت زمانه را ناديده گرفت و برای گرفتن داد خود و مردم اش دست به اسلحه برد.  زينب فارغ از هرگونه قيد و بندی موذی فئودالی مانند عياران مرد به قهوه خانه ها رفت و آمد میکرد و بی مهابا در جمع مردان می نشست و قليان می کشيد.  چنين برمی آيد که وی زنان را تشويق می کرد که عليه نابرابری های اجتماعی و ستم چند لايه ای که بر زن وارد می شد، به پيکار برخيزند. زينب در آخر عمر همراه کاروانی عازم زيارت کربلا می شود. « در خانقين عساکر عثمانی نه برای تفتيش زوار آمده بودند، سختگيری را درباره آنها از حد  می گذرانند. زينب باجی از اين رفتار آزرده می شود و دست به عصيان می زند و ديگران را هم به دنبال خود می کشاند و به عساکر حمله می کند. آنان ناگزير به فرار می شوند و اين خانم با قافله به کربلا می رود.»  پس از اين رويداد، ديگر از زندگی اين زن رزمجو خبری در دست نيست.

منبع :

رضازاده عموزین الدینی ،مجید ، زینب پاشا


تبریز  شهری به قدمت ٣۵٠٠ سال


ایران یکی از مهدهای تمدن خیز جهان باستان محسوب می گردد. این سرزمین به علت قدمت تاریخی

 و تمدن های موجود آن، اهمیت بسزایی برای فرهنگ بشری دارد. تمدن های ایلام، شهر سوخته، حسنلو،

 نمونه ای از تمدن های دیرینه و پربار این منطقه از جهان به شمار می روند که رازهای این تمدن ها

 به کمک باستان شناسان خارجی و ایرانی تا حدودی برای جهان علم آشکار شده و سعی و کوشش

 برای شناسایی کامل آنها امروزه نیز ادامه داشته و از مباحث جدی دانشمندان به شمار می رود.یکی دیگر

 از این مناطق تاریخی و باستانی ایران، شهر تبریز است که تا این اواخر از قدمت آن اطلاع دقیقی در دست

 نبود و لذا سخنان ضد و نقیضی در مورد سابقه آن مطرح می شد، اما کشف آثاری از دوران باستان در

 مرکز این شهر (اطراف گؤی مچید= مسجد کبود) توجه باستان شناسان را به این منطقه از آذربایجان

 معطوف کرده و این شهر را در رده یکی از قدیمی ترین شهرهای جهان، درآورده است. لازم به تذکر است

 که قبل از این کشفیات، تاریخ تبریز آن چنان روشن نبود و تنها دلیل بر وجود این شهر در دوره باستان،

 کتیبه سارگن دوم، پادشاه آشوری ٧١۴) ق.م( و برخی اطلاعات جسته و گریخته بود، اما یافته های گوی

 مسجد دنیای پررمز و رازی را در مقابل چشم محققان گشوده است. این حفریات که تاکنون در چند مرحله

 انجام گرفته، منجر به کشف چندین گور باستانی با ابزارهای مختلف در اطراف این مسجد تاریخی گردیده

 است. در این زمینه دکتر نوبری استاد دانشگاه تربیت مدرس تهران و سرپرست گروه باستان شناسی مستقر

 در اطراف (مسجد کبود) در پایان مرحله دوم حفریات به خبرنگار روزنامه همشهری مورخه دوشنبه ٢۵

مهر ١٣٧٩ می گوید: از سال گذشته [١٣٧٨] تاکنون ۴٧ قبر متعلق به هزاره اول پیش از میلاد در محوطه

 ای به وسعت ٢٠٠ متر مربع مورد کاوش قرار گرفته است، از این گورها مواد فرهنگی گوناگون از جمله

 ظروف سفالی خاکستری و نخودی، اشیائ مفرغی، وسایل تزئینی نظیر سنجاق سر، النگو و… به دست

 آمده که برخی از آنها در زمره آثار منحصر به فردی می باشد که تاکنون در هیچ کجای ایران یافت نشده

 استدر مورد هویت صاحبان این تمدن کهن، یکی از کارشناسان باستان شناسی مستقر در اطراف گوی

 مسجد در مصاحبه با روزنامه رسالت )مورخه شنبه ١ خرداد، ١٣٧٨ ویژه نامه آذربایجان شرقی…( معتقد

 است که وجود سفال نخودی در کنار اجساد نشان دهنده این نکته است که فرهنگ بومی منطقه و صنعت آن

 دوران مبتنی بر همین نوع سفال بوده است اما بومیان منطقه چه کسانی بودند؟ به منظور بررسی زبان

 آذربایجان در طول تاریخ، در ابتدا به بررسی تاریخ اقوام و حکومتهایی که در زمان های قبل از ورود آریاها

 در آذربایجان بوده‌اند می‌پردازیم. در مورد ملتهایی که قبلاً در آذربایجان زیسته‌اند می‌توان به

 سومئرها، ایلامیها، هوری‌ها، آراتتاها، کاسسی‌ها، قوتتی‌ها، لولوبی‌ها، اورارتوها، ایشغوزها

 (ایسکیت‌ها)، مانناها،

 گیلزان‌ها، کاسپی ها و … اشاره کرد که زبان تمامی آنها التصاقی و جزو خانوادة زبانهای ترکی بوده

 استدر مورد اقوام و بومیان منطقه در دوران باستان، دکتر زرین کوب در کتاب تاریخ در ترازو ص ١٧٠

 می نویسد: تاریخ ایران از عهد کوروش و حتی دیاکو آغاز نمی شود و نه حتی از عهد ورود آریاها به فلات

 و یا دوران جدایی ایرانی ها از هندی ها، گذشته از تاریخ خود آریاهای ایران، تاریخ اقوام و نژادهایی هم

 که قبل از مهاجرت آریاها در این سرزمین فلات گونه می زیسته اند، امروز از پرتو کلنگ معجزه گر

 باستان شناسان مکشوف است… آنچه در سیلک و حسنلو (در آذربایجان) نیز به دست آمده است ادامه این

 تمدنهای بدوی و کهنسال را در زمان های قبل از ورود آریاها نشان می دهد. لازم به ذکر است که در

 دوران باستان، دولت هایی نظیر اورارتو و مانا در منطقه آذربایجان حضور داشته اند.از مسایل قابل تامل در

 مورد این بومیان منطقه، باور و اعتقادات این اقوام باستانی آذربایجان است و آن اعتقاد به حیات مجدد پس

 از مرگ است، زیرا طرز قرار گرفتن اجساد به شکل چمباتمه ای، با نحوه استقرار جنینی در شکم مادر، که

 در این حفریات به دست آمده، حکایت از آن دارد که ساکنان باستانی تبریز، معتقد به حیات دوباره بعد از

 مرگ بوده اند که ظروف همراه با غذا در کنار این اجساد، تایید کننده این نظر است.باستان شناسان در

 عمقی نزدیک به ١٠ متر پائین تر از سطح خیابان به ٨٨ گور باستانی دست یافتند. تمامی اسکلت های این

 قبور به صورت جنینی با چمباتمه ای در جهت شرق به غرب دفن شده بود و بالاخره این که سرپرست

 حفاری در مصاحبه با یکی از روزنامه های محلی از پایان یافتن چهارمین فصل کاوش در اطراف این مسجد

 باستانی خبر داده در مورد کشفیات جدید به مقدار زیادی اشیای مفرغی، استخوانی و نیز سفال که از کاوش

 قبور به دست آمده، اشاره کرده و اعلام می کند که هنوز آثار زیادی در محوطه مسجد کبود نهفته است که

 امید می رود در فصل های بعدی کاوش ها، از دل خاک بیرون آورده شود. به هرحال حفریات باستان شناسی

 مسجد کبود نشان می دهد که تبریز یکی از شهرهای تاریخی جهان است، شهری که به علت عدم کاوش

 های علمی، تا این اواخر قدمت آن زیاد روشن نبود، لذا راجع به آن افسانه سرایی های زیادی می شد. امید

 است که با تلاش های بی وقفه مسئولین امر، این حفریات شتاب بیشتری بیابد و در نقاط دیگر این شهر

 تاریخی نیز، عملیات باستان شناسی انجام گیرد تا قدمت این شهر باستانی و اسرار تمدن آن به طور علمی و

 دقیق برای جهان علم آشکار شود.

ایران سرزمین گنجهای گمشده

دونن آخشام چاغی


دونن آخشام چاغی سن‌سیز منی آغلاتدی یاغیش

یادیما سالدی سنی مطلبینه چاتدی یاغیش

کوچه‌ لر اولدو گؤزومده یئنه بیر آرپا چایی

منی سن‌سیز نئجه نیسگیل سئلینه آتدی یاغیش

اودو سؤندورمه گه سو قایداسی‌دیر آمما دونن

کؤزه ره ن کؤنلومو یاغدیقجا آلوولاتدی یاغیش

دامجی دامجی سنه لای لای دئدی قوینومدا منیم

نه دئیم بلکه سنی کورپه یه اوخشاتدی یاغیش

او قدر مستیدیم هئچ بیلمدیم آخیر نه زامان

سینه م اوسته ساریلان تئل‌لری ایسلاتدی یاغیش



گلدین ده،نئچین پنبه بولودلار کیمی آخدین ؟

بیلمم، نییه گئتدین ،نییه دؤندون، نیه باخدین ؟

شیمشک کیمی چاغدیندا، نئچین کؤنلومو یاخدین ؟

بیلمم ، نییه گئتدین ،نییه دؤندون، نیه باخدین ؟

Gəldin də, neçin pənbə buludlar kimi axdın ?

Bilməm,niyə getdin, niyə döndün, biyə baxdın ?

Şimşək kimi çağdında,neçin könlümü yaxdın ?

Bilməm, niyə getdin, niyə döndün,niyə baxdın ?

سرپیلدی آلوو روحوما سوزگون باخیشیندان،

سارسیلدی دا هپ منلیگیم، ای آفتی – دؤوران.

گل، گل، اولاییم سنده کی هر جلوه یه قوربان.

بیلمم، نییه گئتدین، نییه دؤندون، نییه باخدین ؟!

Sərpildi alov ruhuma süzgün baxışından,

Sarsıldıda həp mənligim,ey afəti-dövran.

Gəl,gəl, olayım səndəki hər cilvəyə qurban.

Bilməm, niyə getdin, niyə döndün,niyə baxdın ?


هپ = həp = همه، کل ، تمام

شیمشک = şimşək = رعد و برق (ایلدیریم)


اؤزگه چيراغي


اؤزگه چيراغينا ياغ اولماق بسدير،

دوغما ائللريميز قارانليقدادير.

يانيب يانديرماياق يادين اوجاغين ،

ائويميز سويوقدور، قيشدير، شاختادير.

دئميرم يانماياق ، آلوولانماياق ،

يانماسين ، نئيله سين يازيق پروانه ؟

يانماياق وفاسيز يارين اودونا،

ياناق ائليميزه ، ياناق وطنه !

وفاسيز گوللرين اوستوندن اوچاق ،

قوناق صداقتلي ائل قوجاغينا.

Özəgə çırağına yağ olmaq bəsdir,

doğma ellərimiz qaranlıqdadır.

Yanıb yandırmayaq yadın ocağın ,

evimiz soyuqdur, qışdır, şaxtadır.

Demirəm yanmayaq , alovlanmayaq 

yanmasın , neyləsin yazıq pərvana ؟

Yanmayaq vəfasız yarın oduna,

yanaq elimizə , yanaq vətənə !

Vəfasız güllərin ustundən uçaq ,

qonaq sədaqətli el qucağına.


Bulut Qaraçorlu - SƏHƏND

یاکاموز(yakamoz)زیباترین کلمه جهان در سال ۲۰۰۷

ازنمونه کلمات اصیل ترکی که در هیچ زبانی معادل ندارد، کلمه "یاکاموزاست 

این کلمه در ترکی به معنای انعکاس نور ماه در روی آب دریاست، که شب ها در روی آب مانند چشمک زنی

 می درخشد. این کلمه در زبان ترکی به معشوق نیز اطلاق میشود. این کلمه ازطرف هییت زبان شناسی

 آلمان به عنوان زیباترین کلمه جهان در سال ۲۰۰۷ ( ۱۳۸۷) برگزیده شد.


ریشه ترکی برخی کلمات فارسی

1ـ کلمات فارسی که با پسوند «آق»، «آغ»، «آک»، «اوْک» ختم می­شوند. مثال: اتاق، سراغ، الک، یدک، چابک و سایر...

ـ کلمات فارسی که با پسوند «مَه//مِه» ختم می­شوند. مثال: دکمه//تکمه (دوگمه// دوکمه) ،(تؤکمه//توْکمه)، قیمه (قیمَه//قیمِه)، سرمه (سوْرمه//سوْرمِه)، چکمه، دلمه، چاتمه، قاتمه، چنباتمه و ... (با استثناء کلمات عرب دخیل در فارسی).
3- کلمات فارسی که با پسوند «اوق»، «اوْق»، «ایق»، «اوْک» ختم می­شوند. مثال: قرق، اَغروق، ایلیق، بلوک، چابک//چابوک و...
4-کلمات فارسی که با پسوند «چی»، «چی» ختم می­شوند. مثال: سورچی، قورچی، یورتچی، ارابه‌چی، قهوه‌چی، یازیچی و ...
5ـ کلمات فارسی که با پسوند «لیق»، «لیق»، «لوق» ختم می­شوند. مثال: بوزلوق، قارلیق، باشلوق، اتالیق، باشلیغ
6- کلمات فارسی که با پسوند «لاق»، «لاخ» ختم می­شوند. مثال: ییلاق، قشلاق، باتلاق. پسوند «لاخ» از قدیمی­ترین پسوندهای ترکی است که در زبان فارسی داخل گشته و در ساختار لغات بسیاری کاربرد دارد. مثال: سنگلاخ، رودلاخ، نشیب­لاخ، سولاخ//سوراخ، دیولاخ و ....
7- کلمات فارسی که با پسوند «ماق»، «مق»، ختم می­شوند. مثلاً: چخماق، قیماق، تخماق و ...
8ـ کلمات فارسی که با پسوند «آر»، «اَر» ختم می­شوند. مثال: قاتار (قطار)، چاپار، آچار، چپر، دچار و ...
9ـ کلمات فارسی که با پسوند « اِر»، «اوْر» ختم می­شوند. مثال: قاطر، چادر، بهادر و ...
10- کلمات فارسی که با پسوند «اوْل»، «آول» ختم می­شوند. مثلاً: قراووْل، یساول، قرقاول و..
 11- کلمات فارسی که با پسوند «داش»، «تاش» ختم می­شوند. مثلاً: داداش، آداش، سرداش، کونولتاش، یکتاش و...
12- کلمات فارسی که با پسوند «غَه//غِه»، «قَه//قِه»، «کَه//کِه»، «گَه//گِه» ختم می­شوند. مثال: داروغه، یرقه(یورقَه//یورقِه)، اُلکه (اوْلکه)، الکا (اوْلکا)، جلگه (جوْلگه//جولگه) و...
13ـ کلمات فارسی که با پسوند «قی»، «قو»، «غو» ختم می­شوند. مثال: قرقی (قئرقی)، برقو (بورغو)، یرغو (یوْرغو) و ... سؤزلر.
14 کلمات و افعالی که در ساختار آنها حروف«ق» و «چ» باشد، تماماً منشأ ترکی دارند. مثال: قاچاق، قیچی، قاچ، قارچ، چاقو
15- کلمات و افعالی که در ساختار آنها حروف «ک» و «چ» باشد، منشأ ترکی دارند. مثال: کوچ، کوچه، کوچک، چکول، چاک، چابک، کچل و ...
16-کلمات و افعالی که در ساختار آنها حروف «ق»، «د»، «‌ت» باشد. مثال: قاتر، قاتوق، قره‌قات، قوروت، آنقوت، قتار// قطار و ...
17-ـ کلمات فارسی که در ساختار آنها «انگ» و «نگ» باشد و یا کلماتی که با این پسوندها ختم شوند. مثال: سرنگ(سورماق)،النگو(النگ،ال در زبان ترکی به معنی دست)، فشنگ، تفنگ، سنگر،زرنگ ،  قشنگ ،اوزنگ(افسار)و ..[ به استثناء کلمات دخیل سنسکریت وهندی)
18ـ کلماتی با حرف «ی» شروع می­شوند منشأ ترکی دارند. مثال: یام، یامچی، یونجه، یالغ، یال، یله، یان//یون [(در ترکی به معنی اسب است) این کلمه در فارسی به شکل «نریون» و «مادیون»//«مادیان» و با افزودن علامات جنسیّت «نر» و «ماده»//ماد به اشکال فوق در زبان فارسی وارد گشته­اند]. در بعضی از موارد به اوّل این کلمات پروتئز «پ» علاوه می­شود مثال: «پیاله»، «پیام» و.. لازم به ذکر است در بعضی از موارد حرف «ی» کلمات ترکی با حروف«چ» و «ج» عوض می­شوند. مثال: یلقه به شکل جلقه// جلیقه، «یرمه» به شکل «چرم»، «یادو» به شکل «جادو»، یده (سنگ مشهور) به شکل «جده» و .....
19-کلمات و افعالی که در ساختار آنها حروف «ق» و «ز» باشد ترکی می­باشند: قاز، قوزک، قوزه، قزوین، قوز (این واژه به شکل گوژ در زبان فارسی وارد شده است).
20- کلماتی که در ساخترشان حروف «ت»، «پ» باشد ترکی هستند. مثال: تپش، تپیدن، تپه، توپال
21- کلماتی که در ساختارشان حروف «چ»، «پ» باشد منشأ ترکی دارند. مثال: چاپار، چپاول، چپر، چاپ و....
22-ـ کلماتی که در ساختارشان حروف «چ» و «غ»// «ج» و «غ» باشد منشأ ترکی دارند. مثال: بوغچا//بقچه، غنچه،‌ چاغ، چوغول//چغلی، جیغ،
23-کلمات فارسی که با پسوند «مان»(مان در زبان ترکی پسوند شدت  است). مثلا : آرمان ،سازمان،آسمان(بسیار آس=بسار آویزان) و...


من , جائی در دوردست شب گم شده ام

اگر به جستجوی ام برخواسته ای

این بار با خورشید بیا

مبادا که در این گستره ی تاریک

پایت دوباره به دلم گیر کند...!

دروغ


فکر می کردم اگه دو نفر همیشه به هم راست بگن ،

 یعنی عین حقیقت رو بگن ، باید خیلی صمیمی باشن،

ولی الان می بینم که برای حفظ صمیمیت انگار مجبوری

 بعضی جاها دروغ هم بگی!!!

گاهی

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ،

ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤــــﯿﺪ ،

ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ !

ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒـــﺮ ﮐﺮﺩ ...

ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ،

ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪﯼ ، ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ !

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ،

ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻫﯽ ،

ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ...

ﺗﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨــــﺪ !

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ،

ﮐﻪ ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ !

ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ...

ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ !

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ...

ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ...

ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧـــﺪ ...

سکوت



گاهی حتی سالها حرف زدن کافی نیست!!!!

با بعضی ها باید به سکوت رسید، به یک لبخند، به یک نگاه

رهایشان کرد،

و با اطمینان به دست طبیعت سپردشان.

طبیعتی که در آن هر حضوری سایه ای،

هر صدایی پژواکی،

هر زهری پادزهری،

و هر عملی عکس العملی دارد.

باید گذشت، رها کرد، آرام بود و ایمان داشت،

که زندگی در دنیا بی حساب نیست...

رقص لزگی آذربایجانی))))))


آهنگ آن ریتمیک، متحرک و سبک است که ابتدا با جهش‌های آرام‌آرام شروع شده و بعداً ضرب آن زیادتر شده و در پایان به ریتم تند تبدیل می‌شود. همراه با رقص لزگی سه نت چهار تایی نواخته می‌شود که گویند همان باله مشهور آذربایجان است و نوای سرنا و دهل آن را همراهی می کند.

میزان موسیقی لزگی ۶/۸ و تمپو آن ۲/۳ است.


حرکات رقص لزگی

مراسم رقص لزگی دارای چندین حرکت آرام و تند است که بلافاصله با چرخش سریع تغییر ریتم داده و با حرکات موزون  ناز الما (ناز نکن) و  رقص کوراغلو (قهرمان مبارزه با ظلم و ستم) توسط هنرمندان آذری ترکیب شده و رقص دلنشینی را پدید آورده است .

نشست و برخاست ها، حرکات مخصوص دست و پنجه پا در حین رقص نشان دهنده و یادآور نماد و خصوصیات قومی و ملیتی ایفاگران رقصند که از آن جمله به عنوان نمونه می توان به موارد زیر اشاره نمود:

  • روی پنجه پا می‌ایستند سپس قدرت را از نوک پا می‌گیرند و به طرف سینه می‌کشند و آن را داخل سینه می‌کنند که علت ایستادن روی پنجه داشتن قامتی کشیده و سرعت عمل بالا می‌باشد و همچنین جلو بودن سینه نشانگر سپر برای دفاع از خاک و ناموس می‌باشد.
  • شکم را داخل می‌کشند و سینه را جلو نگه می‌دارند.
  • دست‌ها را باز و سر را بالا نگه می‌دارند و به طرف جلو نگاه می‌کنند که دست‌های باز نشانگر سپر برای دفاع از خاک و نشانه آزادی و تمایل به پرواز است.
  • سر را بالا نگه می‌دارند تا نشان دهند ملتی همیشه سربلند هستند.
  • طریقه نگه داشتن دست‌ها بدین صورت است که در سه زاویه مختلف حتماً باید نود درجه باشد.

لباس رقص لزگی

این رقص با لباس‌های خاص و بسیار شکیل در رنگ‌های گوناگون که اغلب مشکی و قرمز بوده و با چکمه براق تا زیر زانو و با کلاهی از پشم سپید، همراه با بالاپوشی سبک و چسبیده به بدن و شلواری تنگ و چسبان و مناسب برای هرگونه حرکت آغاز می‌شود. این رِنگ‌ها از نظر عاطفی خاصیت روانی و تأثیر درونی نقش اساسی دارند به عنوان نمونه:

  • رنگ قرمز دارای کشش و قدرت انرژی زیاد است. مثبت و متجاوز و تهییج‌کننده است، موجب افزایش کشش عضلانی بدن می‌شود و این برای تحرک زیاد لزگی بسیار مناسب است. محرک اراده برای پیروزی و مظهر حیات و زندگی است به منظور دفاع از سرزمین و محتوای عاطفی رنگ قرمز آمال و آرزوهاست. روانشناسان شکل رنگ قرمز را مربع می‌دانند و صدایی شبیه به ترومپت دارد و بلند و از نظر موسیقی گام ماژور را دربرمی‌گیرد، قرمز را به عنوان رنگ اصلی و رنگ استاندارد معرفی می‌کنند.
  • رنگ سیاه را افراد کمال‌طلب، رمزآلود و شیک‌پوش و برعکس سفید را افراد خاکی دارای اخلاص و اعتدال دربر دارند و رنگ سیاه را سمبل پوشیدگی اختفا، رازداری، ابهام، ترور، حیا و حجب، شکنجه و... می‌دانند، پس هریک از این رنگ‌ها درخور معنا و مفهومی هستند.


نحوه اجرای رقص لزگی

لزگی از جانب مردان به صورت انفرادی و یا از طرف زنان به شکل دونفره اجرا می شود، حضور زنان و مردان در کنار هم نشانه‌ای است که به یک اندازه در آینده مؤثر هستند.

زمانی که از جانب دو نفر مرد اجرا می‌شود به مسابقه‌ای تبدیل می‌شود که در آن چابکی و سایر مهارت‌های رقاصان را به نمایش می‌گذارد اکثر اوقات با شمشیر و یا چوب همراه است که نشانه مردان دلیری است که در حفاظت از قلمرو و ایل مصمم و توانایند.

و گاهی نیز به صورت گروهی اجرا می‌شود که رقص دسته‌جمعی در کنار هم نشانگر آن است که تمامی اعضا در برابر هر عامل خارجی متحد و یک‌پارچه‌اند و در حفظ داشته‌های فرهنگی یکدل و مصمم.

رقص لزگی شباهتهای زیادی به رقص قایتاغی  دارد.

قلعه های تاریخی آذربایجان-قلعه ي بابك

قلعه جمهور معروف به دژ بابک در 50 کيلومتري شمال شهرستان اهر و در ارتفاعات غربي شعبه‌اي از رود بزرگ قره سو قرار دارد؛ منطقه‌اي که به نام کليبر معروف است. دژ بابک خرمدين، دژي است بر فراز قله کوهستاني در حدود 2300 تا 2700 متر بلندتر از سطح دريا. اطراف اين قلعه را از هر طرف دره‌هاي عميقي با 400 تا 600 متر عمق فرا گرفته است و تنها از يک سو راهي باريک و صعب العبور جهت دسترسي به اين قلعه وجود دارد. قلعه بابک که به نام‌هاي قلعه بابک، دژ بابک، بذ و قلعه جمهور هم معروف است دژ و مقر سردار تاريخي ايران، بابک خرم‌دين بوده است كه در هنگام قيام بر عليه دستگاه خلافت عباسي در قرن سوم هجري ساخته شده است.




(((بابک خرم دين بزرگ مرد اصيل ايراني، شير مردي که 22 سال در برابر تجاوز ننگين اعراب به خاک ميهن، مردانه مقاومت و ايستادگي کرد و در نهايت با خدعه و نيرنگ از پا در آمد. او راه ابومسلم را پيمود و انديشه هاي مزدک را در سر داشت، بابک ادامه دهنده قيام خرمدينان اصفهان بود که در سر سوداي عظمت دوباره ايران را داشت، با کشته شدن او پيروانش در سراسر ايران به مبارزه با سلطه اعراب مي جنگدند.)))

 بناي دژ كه  سه طبقه است که  پس از ورودي قرار گرفته است و پس از آن تالار اصلي وجود دارد كه اطراف آن را هفت اطاق فرا گرفته است، اطاق هايي كه به تالار مركزي را دارند. در قسمت شرقي دژ تأسيسات ديگري مركب از اطاق ها و آب انبارها ساخته شده است؛ سقف آب انبارها با طاق جناغي و گهواره اي استوار شده اند. محوطه داخلي آنها نيز به وسيله نوعي ساروج غير قابل نفوذ گرديده و به هنگام زمستان از برف و باران پر شده و در تابستان و هنگام مضايق و محاصره ها از آب آنها استفاده مي شده است. در سمت شمال غربي دژ پلكان هايي سرتاسري وجود داشته كه اكنون ويران شده و قسمت هايي از آن بيرون خاك است و تنها راه صعود به بخش هاي مرتفع تر بناست.
به لحاظ سوق الجيشي موقعيت استقرار بنا بر فراز قله به گونه اي ست كه بيست نفر سپاهي قادر بوده اند هجوم يك سپاه صد هزار نفري را مانع شود و تلفاتي هم نداشته باشند، چه تير و كمان و اسلحه معمول زمان را به سربازان و مستحفظاني كه بر بلندي موضع مي گرفتند به جهت بعد مسافت كارگر نمي افتاده است. بدون اين كه قصد اغراق در بين باشد موقعيت مستحكم قلعه و دژ، آن چنان اعجاب انگيز است كه از نبوغ نظامي و آگاهي كامل بنيان گذار آن حكايت مي نمايد. از همين جا بوده است كه بابك خرم دين و يارانش به مدت بيست و چند سال لشكريان عرب را كه به قصد محاصره و سركوب جنبش او آمده بودند در كوه ها
 سرگردان و با شبيخون هاي خود آنها را از دم تيغ گذرانده و وادار به فرار مي كردند.
منبع: ايران ويو با اندکی تغییر

رنگارنگ

 

        سخت است یکرنگ ماندن دردنیاییی که مردمش برای پررنگی

  هزار رنگ  میشوند  ......

ضرب المثل های ترکی- 4

(((یالانچی)))

يالانچی طاماحکاری توولار

يالانچی نين ائوی ياندی هئچ کيم اينانمادی

يالانچی نين ايپی ايله قويويا دوشن قويودا قالار

يالانچی نين منزيلی اولماز

يالانچی نين يادداشی اولماز

يالانچيليق اوز قيزاردار

يالانچينی ائوينَجَن قووارلار

يالانچينی تومانينين باغی قيريلانا قدر قووارلار

يالانلا پيلوو پيشسه ، دنيز قَدر ياغی مندن

يالانين عمری آ زاولار

(((یامان)))

• يامان آرواد ، دئيينگن اولار

• يامان اولماسا ف ياخشيليغين قيمتی بيلينمز

• يامان قونشو، يامان آرواد ، يامان آت ، بيريندن کؤچ ،بيرين بوشا ، بيرين سات

• يامان گونون عؤمرو آز اولار

• يامان گونه صبر ائدن ، ياخشی گونه تئز چاتار

• يامان يئيَنين اولسون ،يامان دئيَنين اولماسين

(((یانان))))

• يانان يئردن توشتو چيخار

• يانديرديغين شامی سؤندورمه

• يانغينا کؤروکله گئتمزلر

• يانغيندان چيخديق ، آولووا دوشدوک

• يانيغين نه يی وار کی ، يولوغا وئرسين؟ !

• يانيندا ياتدی، پالچيغا باتدی

(((یای)))

• يای ايشينی قيشدا گؤر، قيش ايشينی يايدا

• يای کاسيبين هم آتاسيدير ، هم آناسی

• يای گونونون ياغيشی، قيش گونونون ياوانليغيدير

• يای وار، قيش وار ، هله چوخ ايش وار

• يايدا آيران تاپمايان قيشدا يورغان تاپماز

• يايدا کؤلگه خوش ، قيشدا چووال بوش

• يايدا کؤلگه ده ياتان قيشدا قار اوسته ياتار

ادامه

اسامی اسب ها بر حسب رنگشان درفرهنگ آذربایجان


قاشقا آت............اسبی که پیشانیش سفید رنگ باشد

قولا............اسبی که رنگ زرد روشن دارد

تیس آت..........اسبی که وسط دو چشمش سفید باشد.

توروق...........اسب سرخی که به سیاهی بزند.

ابرش..........اسبی که دو یا سه رنگ داشته باشد

بول آت.........اسبی که ساق پاهایش سفید باشد.

بوزآت.........اسبی که خاکستری باشد

بوکرول..........اسبی که کمرش سفید باشد

آلاباجاق.........اسبی که پاهای عقبش سفید رنگ باشد

آغ آت........... اسبی که سفید رنگ باشد

چیبار..........   اسبی که پوستش لکه های غیر از رنگ اصلی داشته باشد

ابلق آت ..........اسبی که پوستش چندین رنگ داشته باشد ودر آذر بایجان  بد یمن است و سوار آن نمی شوند.

تقویم ترکی واسامی روز وماه سال

در تقویم های ترکی هر یک از 12 سال دور 12 گانه  به نام حیوان خاص است .هر سال نیز به 12 ماه تقسیم می شود که دوبار به نام همان حیوان خوانده می شود .هر روز نیز 12 چاغ است که باز به نام همان 12 حیوان نامگذاری شده است  .

اسامی ترکی سال :     

سیچان ئیل (موش)-اینه ک ئیل (گاو) باریس ئیل (پلنگ) دوشان ئیل  (خرگوش) لوی ئیل  (نهنگ) ئیلان ئیل(مار) آت ئیل  (اسب) قویون ئیل  (گوسفند) پیچی ئیل  (میمون) تویوخ ئیل  (مرغ) ایت ئیل (سگ)  دونقوز ئیل(خوک)


اسامی ماههای سال در ترکی

آغلار گولر (فروردین)  گولن آی (اردیبهشت)  قیزاران آی (خرداد)  قورا پیشیرن آی(تیر )  قویروق دوغان آی (امرداد) زومار آیی (شهریور) خزل آیی (مهر) قیرووآیی (آبان) اذر (آذر) چیلله (دی) دوندوران آی (بهمن) بایرام آیی (اسفند) .

 

 اسامی ترکی روز ها

یئلی گونی (شنبه)  سوت گونی (یک شنبه) دوز گونی (دوشنبه) آرا گونی (سه شنبه) اوت  گونی (چهار شنبه)     

سوگونی (پنج شنبه) آینی گون (جمعه)  

سو دییب دیر منه اولده آنام آب کی یوخ

یوخی اویرتدی اوشاقلیقدا منه خواب کی یوخ

ایلک دفعه چوره ک وردی منه نان دئمه دی

ازلیندن منه دوز دانه نمک دان دئمه دی 

آنام اختر دئمه یب دیر اولدوز دییب او


سو دوناندا دئمه یب یخدی بالا بوز دییب او 

قار دئیب برف دئمه یب دست دئمه یب ال دییب او 

منه هچواخت بیا سویله مه یب گل دییب او


یاخشی خاطرلاییرام یاز گونی آخشام چاغیلار

باخچانین گون باتانیندا کی الیخچین یاییلار


گل دئیر دی داراییم باشووی ای نازلی بالام


گئلمه سن گر باجیوین آستاج زولفون دارارام


اودئمه زدی کی بیا شانه زنم بر سر تو


گر نیایی بزنم شانه سر خواهر تو


بلی داش یاغسادا گویدن سن اوسان منده بویام

وار سنین باشقا آنان واردی منیم باشقا آنام

 
اوزومه مخصوص اولان باشقا ائلیم واردی منیم 

ائلیمه مخصوص اولان باشقا دیلیم واردی منیم


ایسته سن قارداش اولاق بیر یاشایاق بیرلیک ائده ک 

وئریب ال قول قولا بوندان سونرا بیر یولدا گئده ک


اولا" اوزگه ئولکلرله گرک آخمایاسان


ثانیا" والیقیما خالقیما خور باخمایاسان


یوخسا گر زور دییه سن میللتیمی خوار ائده سن 

گون گئلر صفحه دونه ر مجبور اولارسان گئده سن

واحد اندازه‌گیری در آذربایجان

واحد اندازه‌گیری در آذربایجان تا سی سال قبل: واحد طول آرشین= 115 سانتی متر یاریم

آرشین= 57.5 سانتی متر چیرک = 29 سانتی متر سییه = 14.5 سانتی متر پونزا= 7.2 سانتی

متر --------------------- واحد طول راه آغاج = 6 کیلو متر منزل= 6 آغاج حد فاصل هر آغاج قهوه

خانه‌ای جهت استراحت وجود داشت معمولا یک فرد معمولی روزانه دو آغاج راه می‌رفت

یکمسافر تنبل یک آغاج راه می‌رفت و آدم های خیلی تنبل طوری مسافرت می‌کردند که اگر

مسافت 10 روز را جمع می‌کردی از 9 آغاج هم کمتر می‌شد این موضوع برای اینکه میزان

تنبلی شخصی را مشخص کنند می‌گویند فلانی خیلی زرنگ است ماشااله در 10 روز 9 آغاج

راه می‌رود 0 اؤن گونده دققوز آغاج یول گئدیر ) --------------------------- واحد پول قیران = 100

دینار = بیست شاهی ده شاهی = 50 دینار چهار شاهی = یک عباسی یک منات = 3.5 قیران یک

پنابت = 50 دینار اؤچ پنابت = 1.5 قیران قارا پول = سکه کم ارزش از برنز و یا روی = پشیز ---

--------------------------- واحد وزن درم = 10 مثقال = 15.5 دانگ سیر 80 گرم = 16 مثقال یک

مثقال = 24 نخود = 4.68 گرم باتمان = 5 کیلو ( در بازار تبریز 4.440 کیلو گرم ) یک نخود =

چهار گندم یک کیلو= 1000 گرم نیم کیلو= 500 گرم یک پونزا = 250 گرم هفدرم = 125 گرم

یک چتوه‌ر = 22 مثقال چئت = 11 مثقال 

آدم‌ها ذرّه ذرّه محو می‌‌شوند، آرام.. بی‌ صدا.. و تدریجی‌

همان آدم‌هایی‌ که هر از گاهی پیغام کوچکی برایت میفرستند، بی‌ هیچ انتظار جوابی‌، فقط برایِ آنکه بگویند هنوز هستند؛ برای آنکه بگویند هنوز هستی‌ و هنوز برای آنها مهم ترینی..

همان آدم‌هایی‌ که روزِ تولد تو یادشان نمی‌رود. همان‌هایی‌ که فراموش می‌‌کنند که تو هر روز خدا آنها را فراموش کرده ای. همان‌هایی‌ که برایت بهترین آرزو‌ها را دارند و می‌دانند در آرزو‌های بزرگِ تو کوچکترین جایی‌ ندارند..

همان آدم‌هایی‌ که همین گوشه کنار‌ها هستند برای وقتی‌ که دل‌ تو پر درد می‌‌شود و چشمان تو پر اشک. که ناگهان از هیچ کجا پیدای شان می‌‌شود، در آغوشت می‌‌گیرند و می‌‌گذراند غمِ دنیا را رویِ شانه‌های شان خالی‌ کنی‌. همان‌هایی‌ که لحظه‌ای پس از آرامشت، در هیچ کجای دنیای تو گم می‌‌شوند و تو هرگز نمی‌‌بینی‌، سینه ی سنگین از غمِ دنیا را با خود به کجا می‌‌برند.

همان آدم‌هایی‌ که آنقدر در ندیدن شان غرق شده‌ای که نابود شدن لحظه‌هایشان را و لحظه لحظه نابود شدن شان را در کنار خودت نمی‌‌بینی‌... همان‌هایی‌ که در خاموشیِ غم انگیز خود، از صمیمِ قلب به جایِ چشمان تو می‌‌گریند، روزی که بفهمی چقدر برای همه چیز دیر شده است.