آخرین تصویر از آزادی تهران (سرزمین تورکان)
ساعت 15:59: یک سکوی دیگر به سکوهای هواداران تراکتورسازی اضفه شد که میتوان گفت حدود 4هزار نفر بر تعدادشان افزوده شد.تراکتوری ها همچنان در حال ورود به ورزشگاه هستند.
Tiraxturfans.Com. هشت سال در لیگ دسته ی اول با مشقت ها مبارزه نمودیم، رادمردی و پایمردی از خود نشان دادیم، این نهال کوچک را با اشکهامان آبیاری نمودیم و دیگر بار تیم محبوبمان را به سطح اول فوتبال کشور گسیل نمودیم. با حضور پر تب و تاب دهها میلیون هوادار لرزه بر اندام فوتبال ایران انداختیم. با شکاندن تابوی دو قطبی سرخابی، دردانه های فوتبال ایران از چشمها و قلبها زدودیم تا اتقلابی فوتبالی بوقوع بپیوندد که فوتبال به رکود گراییده ی ایران خود را مهیای آن ننموده بود!. در بیابان به شوق کعبه قدم زدیم، خار مغیلان سرزنشمان نمودند اما از پای ننشستیم. در این راه پرفراز و نشیب چه تحقیرها و ناجوانمردیهای سخیفانه ای که به جان نخریدیم اما با ایمان کامل به هدفی که داشتیم و با شعله های عشقی که از اعماق وجودمان زبانه می کشید مقصدی که ما را به مقصودمان می رساند با قدرت تمام طی نمودیم. در جایگاه اول فوتبال ایران قرار گرفتیم اما سیاه اندیشان ایستادن بر این قله را از «ملتی بزرگ» دریغ داشتند. گرچه بر روی کاغذ نام دیگری در رأس فوتبال ایران درج شد اما نام «تیراختور آذربایجان» در دلهامان بعنوان «قهرمان» حک شد. مرزهای فوتبال ایران توانایی محصور نمودنمان در قالب کوچک خود را نداشتند، به سرعت دروازه های ایران را پشت سر گذاشته و گام در آسیا نهادیم تا فوتبال جهان با پدیده ای مواجه شود که تا بحال به روی خود ندیده است.
اهتزاز پزچمهای سرخ در آسمان «آذربایجان» می رود که این «سرزمین مقدس» را «جهانی» نماید. گرچه اولین گام ماست اما میدانیم که این نه اول راه است و نه آخر آن، زیرا با تمام وجودمان باور داریم این اقیانوس خروشان هرگز از خروشیدن باز نایستاده و آوای جوش و خروش الهام گرفته از رازهای این «سرزمین تاریخساز»، زوزه کشان تا رفیع ترین قله های جهانی ره خواهد پیمود. اینروزها شور و حال عجیبی سرتاسر جامعه ی بزرگ «تورکهای ایران» را فرا گرفته است. اتفاق ویژه ای در پیش است. دهها میلیون هوادار خود را مهیای «یک مسابقه ی ویژه ی فوتبال» می نمایند اما کیست که نداند فوتبال در این سرزمین قهرمان خیز، مفهومی دارد بسیار فراتر از آنچه که ذهنهای کوچک توانایی گنجاندنش در ظرف کوچک خود را ندارند چرا که سربازان درون زمین نیرویشان را از «عشق مقدس» ملتی می گیرند که مردمانش با قلبشان سر بر خاکی می نهند که عاشقانه با آن راز و نیاز می نمایند.
صفحات زرین فوتبال آذربایجان خود را مهیای نگاشتن «عشق زلال» دلیرمردمانی خستگی ناپذیر به سرزمین مادریشان می نمایند. گرچه قرنها طول کشید تا دروازه های جهانی به روی «این سرزمین بزرگ» گشوده شود اما «خواستن و رسیدن» چیزی است که مفهومی فراتر از فراسوی زمان از خود متشعشع می نماید. اینک ما هستیم، آوردگاه آسیایی مان، جهانی که فرارویمان قرار دارد و نوری که آن دوردستها سوسو میزند. اینجا جنگ «اراده ها» و «عشقها»ست که حرف اول و آخر را میزند و ما همواره پای بر این فشردیم که غیورمردمان عملیم. سه شنبه ای «تاریخی» در پیش است از آن روزهایی که شاید به اندازه ی یک قرن شور و هیجان را در خود پنهان نموده باشد. به هر سو می نگرم فوج فوج پرچمهای سرخی را می بینم که بسوی «دره ی گرگهای سرخ»، استادیوم سهند آذربایجان روانه می باشند. اینجا مکانی است که قطرات زلال «عاشقان» ره بسوی «معشوق» می پیمایند که در اقیانوسی خروشان به هم بپیوندند تا جهنمی ساخته شود برای حریفی آسیایی که میهمان روز تاریخی «آذربایجان» خواهد بود. باری دیگر با «عشقمان» صحه بر این خواهیم گذاشت که نه فقط الجزیره ی امارات بلکه هیچ حریف دیگری یارای مقابله با فوران عشق لایتناهی این شیفتگان وطن را ندارد. در این روز حماسی همه با هم می آییم تا رکوردی ثبت نماییم که برای همیشه در دفتر فوتبال جهان ماندگار شود.
دیدارمان: سه شنبه، هشتم اسفند، ساعت 16:30، استادیوم بزرگ سهند آذربایجان، مصاف فوق العاده حساس تیراختور آذربایجان و الجزیره ی امارات.
«ما زنده به آنیم که آرام نگیریم، موجیم که آسودگی ما عدم ماست».
آرتان آرمان
-------------------
مرتبط با این مطلب:
Tiraxturfans.Com. پس از مدتها بازی تیراختور در روز جمعه برگزار می شد و می توانستیم با خیال آسوده به استادیوم سهند برویم.
اگر تیراختور، ملوان را می برد می توانست برای چند ساعت هم که شده صدرنشین شود.
بازی ساعت 3:30 بعداز ظهر شروع می شد. ساعت 2:15 از خانه حرکت کردم. چند کوچه بالاتر دوستم را هم سوار کردم و راهی استادیوم شدیم. جمعه بود و خیابانها آرام. بیشتر خودروهایی را هم که در مسیر می دیدم ماشینهایی بود که برای بازی تیراختور به سمت سهند حرکت می کردند و پرچمهای قرمز را به ماشین خود بسته بودند. از منزل ما تا ورودیه جاده غربی استادیوم در زیر اتوبان کسائی حدود 15 دقیقه طول کشید.
از اینحا جاده غربی استادیوم که نامش را خیابان جوان گذاشته اند آغاز می شود. نزدیک یک ساعت تا آغاز بازی باقی است و ما هم یک مسیر حدود یک کیلومتری در پیش داریم. ماموران راهنمایی و رانندگی به همراه ماموران سایر یگانهای نیروی انتظامی در همه جا حضور دارند. با دیدن ماموران راهنمایی و رانندگی امیدوار می شوم که با تلاش آنان ترافیک جاده منتهی به استادیوم متناسب و سامان خواهد بود.
جاده را در ابتدای سال تعریض کرده اند و خودروها به صورت روان در حال حرکتند.اما این وضعیت مطلوب تنها چند صد متر ادامه دارد. اینجا خیابان اصلی را با نرده مسدود کرده اند و اجازه تردد خودروها به سمت پارکینگ استادیوم را نمی دهند. ماموران راهنمایی هم با اشاره به جاده فرعی و کم عرض سمت راست از خودروها می خواهند که از آن مسیر حرکت کنند. خواستم همان جا ماشین را پارک کنم تا مابقی مسیر را پیاده برویم، اما جای پارکی نمانده بود. ناچاراً ما هم از خیابان دست راست حرکت کردیم. از اینجا به بعد از ماموران راهنمایی خبری نیست. این جاده فرعی کم عرض، دارای دو لاین حرکت است یکی رفت و یکی برگشت. از هر طرف هم یک شانه خاکی دارد.ترافیک بسیار شدید است و تقریباً خودروها حرکتی نمی کنند. به علت ازدحام خودروهایی که به استادیوم می روند،هر دو مسیر رفت و برگشت و همچنین شانه خاکی مسیر رفت را ماشینهایی که به سمت استادیوم می روند گرفته اند و اندک خودروهای مسیر مقابل از شانه خاکی سمت چپ جاده استفاده می کنند.در قسمتی از مسیر، جاده آنقدر کم عرض می شود که حتی شانه خاکی هم وجود ندارد.مسیر حدوداً 300 متری را در 30 دقیقه طی می کنیم. به سه راهی دیگری می رسیم.ادامه این جاده به سمت روستاهای آن منطقه است و برای حرکت به سمت استادیوم به سمت راست می پیچیم. از اینجا جاده کلاً خاکی است و با اندک بارانی هم که صبح باریده گلی شده است.این مسیر کم عرض هم حدود 300 متر است که تنها 50 متر انتهایی آن آسفالت می باشد.حدود 20 دقیقه طول می کشد تا آن را پشت سر بگذاریم. با اعصابی داغان به پارکینگ می رسیم و بعد از کلی گشتن جای مناسبی برای پارک ماشین پیدا می کنیم. دوان دوان از پارکینگ به سمت گیشه ها بلیط فروشی می رویم.
کارت الکترونیکی بلیت را می خریم. همین حالا بازی شروع شد. هنوز به ورودیه استادیوم نرسیده ایم که یک ردیف سرباز جلوی ما را می گیرند یکی از سربازها از من می پرسد که بلیط داری؟ من بلیط را نشانش می دهم و رد می شوم.اما سرباز دیگری دوستم را نگه داشته و او را بازرسی بدنی می کند.
بعد از این مرحله به اولین ورودی می رسیم.با نرده جلوی ورودی را بسته اند و تنها در انتها یکی از نرده ها را کمی باز کرده اند تا طرفداران وارد شود. تعدادی از تماشاگران وارد می شوند و مامورانی که آنجا هستند نرده را می بندند و می گویند این ورودیه پر شد بروید ورودیه بعدی. ورودیه بعدی می رویم آنجا را هم بسته اند، هر چقدر اصرار می کنیم مامور می گوید که باید هوادارانی که داخل هستند بازرسی شوند و به ورودیه بعدی بروید. نگاهی به ورودیه سوم می اندازیم آنجا هم شلوغ است.پس همانجا می مانیم.لحظه به لحظه تعداد مردم بیشتر می شود و صدای اعتراضات بلندتر. مردم از پشت هل میدهند. نرده ها به کنار می روند و ما داخل می شویم. سربازان برخورد تندی دارند. بالاخره دوباره نرده ها را می بندند. باید از مسیرهای نرده کشی شده عبور کنیم در ابتدای این مسیر،یک سرباز به دقت ما را می گردد. روزنامه ای همراهم داشتم تا روی صندلی بگذارم و روی آن بنشینم که آنرا از من می گیرند. در انتهای مسیر نرده نیز سرباز دیگری ایستاده و او نیز ما را تفتیش می کند و اجازه عبور می دهد. در کنار دستگاه کارتخوان یک سرباز و یک لباس شخصی ایستاده است. لباس شخصی کارت ما رامی گیرد و به ما اجازه عبور می دهد. نگاه می کنم و می بینم که آن لباس شخصی یکی از کارتها را به دستگاه می زند اما دیگری را نه. بر می گردم و از او می خواهم که کارت من را هم به دستگاه بزند که با ناراحتی این کار را می کند.
حدود 15 دقیقه از آغاز بازی گذشته و ما بالاخره در داخل استادیوم هستیم. دوان دوان به سمت مقابل جایگاه می رویم . در داخل استادیوم هم یک ردیف سرباز جلویمان سبز می شود! آنها برخی از هوادارن را بازرسی می کنند. با ما کاری ندارند. به دوست دیگرم که از یک ساعت قبل از بازی، در استادیوم بود زنگ می زنم اما با پیام شبکه اشغال است مواجه می شوم. بعد از چندبار تلاش موفق می شوم با او تماس بگیرم و جای دقیقشان را بپرسم.
حسابی خسته شده ام. دوستان را پیدا می کنم. درست مقابل جایگاه نشسته ایم.
نمی دانم چه می شود که با حضور در بین تماشاگران انرژی جدیدی می گیرم و خستگی از بین می رود.
دقیقه 20 است.هواداران شعار می دهند و من هم همراه مردم شعار می دهم." تیراختور حمله ائله – جیریق یئرین تاپمیسان"
آغ بولوت