روز مادر
مـادر تــو بـهشــت جـاودانــی مـادر خــورشـیـد بـلـنـد آســمـانی مـادر
در چشم تـو نـور زندگانـی جـاریـست سر چشمه ی مهر بیکرانی مـادر
مـادر تــو بـهشــت جـاودانــی مـادر خــورشـیـد بـلـنـد آســمـانی مـادر
در چشم تـو نـور زندگانـی جـاریـست سر چشمه ی مهر بیکرانی مـادر
ک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت
پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت
یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت
من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت
تا از خیال گنگ رهایی رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت
شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت
تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت
دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت
به مناسبت سوم مارس، روز جهانی حیات وحش
سایت ثبت نام:
مهلت ثبت نام: تا 2 خرداد
هزینه ثبت نام: 2000000 ريال
ما آدما دو تا سبد با خودمون داریم. یکی جلومون آویزونه، یکی رو پشتمون آویزون کردیم.
نکات مثبت و خوبی هامون رو میندازیم تو سبد جلویی، عیب هامون رو تو سبد پشتی.
وقتی توی مسیر داریم راه میریم، فقط دوچیز رو می بینیم:
یکی خوبی های خودمون رو و دیگری عیب های نفر جلویی!
متاسفانه هرگز عیب های خودمون رو نمی بینیم!
ثبت نام آزمون هاي استخدامي مشترك فراگير دستگاه هاي اجرايي كشور
www.sanjesh.org
زمان شروع ثبت نام از روز دوشنبه 10 فروردين ماه 1394 لغايت روز 17 فروردين ماه 1394 مي باشد
برای شاد بودن و لذت بردن از اینکه زنده هستیم و یه روز دیگه آفتاب بالای سرمون میتابه و زمین زیر پامون سفته لازم نیست منتظر بهونه باشیم. برای لذت بردن منتظر هیچ اتفاق عجیبی نباشید. همین که زندهایم به اندازه کافی عجیبه.
تماشای رشد یه گیاه، دیدن لبخند رو صورت یه بچه غریبه، تماشای آسمون آبی، شنیدن صدای یه دوست قدیمی … همه اینا میتونه به اندازه هر اتفاق هیجانانگیزی شادتون کنه، به شرط اینکه بخواهید از زندگی و هر بو، رنگ، صدا و موجودی که تو این زندگی جاریه لذت ببرید.
واقعیت اینه که خیلی از ما این کار رو نمیکنیم و برای شاد بودن منتظر دلایل بزرگی هستیم و فرصتهای کوچیک لذت رو یکی یکی از دست میدیم. یه تحقیق خیلی جالب در این مورد هست که اینو بهمون ثابت میکنه. پژوهشگرا ویولونیست معروف، “جاش بل” رو دعوت میکنن که بیاد تو این تحقیق شرکت کنه. کاری که جاش باید میکرد این بود که ویولون ۳و نیم میلیون دلاری دستسازش رو برداره و بیاد تو یکی از ایستگاههای مترو واشنگتن دیسی بزنه. قبل از اینکه اون تو این پروژه تحقیقاتی شرکت کنه کنسرتی گذاشته بود که قیمت هر بلیتش ۱۰۰ دلار بود. مردم کمی متوجه هنر اون شدن و ایستادن تا صدای سازش رو بشنون و لذت ببرن. عایدی یه روز نوازندگی اون تو مترو فقط ۳۵ دلار بود.
هر روز که از خواب بیدار میشید به خودتون بگید میخوام از روزم لذت ببرم. دنبال دلیل نگردید. بزرگترین لذتهای دنیا مجانیان. بفرمایید! همهشو با خودتون ببرید.
چمدونش را بسته بودیم،با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود کلا یک ساک داشت ، کمی نون روغنی، آبنات، کشمش ،چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی …
گفت: “مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم یک گوشه هم که نشستم نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه!” گفتم: “مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن.
” گفت: “کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمیشناسن! آخه اون جا مادرجون، آدم دق میکنه ها، من که اینجا به کسی کار ندارم اصلا، اوم، دیگه حرف نمی زنم. خوبه؟ حالا میشه بمونم؟
” گفتم: “آخه مادر من، شما داری آلزایمر می گیری همه چیزو فراموش می کنی!
” گفت: “مادر جون، این چیزی که اسمش سخته رو من گرفتم، قبول! اما تو چی؟ تو چرا همه چیزو فراموش کردی پسرم؟!
” خجالت کشیدم …! حقیقت داشت، همه کودکی و جوونیم و تمام عشق و مهری را که نثارم کرده بود، فراموش کرده بودم.
اون بخشی از هویت و ریشه و هستیم بود،راست می گفت، من همه رو فراموش کرده بودم!
زنگ زدم خانه سالمندان و گفتم که نمی ریم توان نگاه کردن به خنده نشسته برلب های چروکیده اش رو نداشتم، ساکش رو باز کردم نون روغنی و … همه چیزهای شیرین دوباره تو خونه بودند!
آبنات رو برداشت گفت: “بخور مادر جون، خسته شدی هی بستی و باز کردی.
” دست های چروکیدشو بوسیدم و گفتم: “مادر جون ببخش، فراموش کن.”
اشکش را با گوشه رو سری اش پاک کرد و گفت: “چی رو ببخشم مادر، من که چیزی یادم نمی یاد، شاید فراموش میکنم!
گفتی چی گرفتم؟ آلمیزر؟!
” در حالی که با دستای لرزونش، موهای دخترم را شونه میکرد زیر لب می گفت: “گاهی چه نعمتیه این آلمیزر…!”
طرح هم کد سازی شماره های تلفن استان از فردا اجرایی خواهد شد؛ اطلاعات بیشتر سایت زیر:
۰۳۸<<<<<<<<۰۳۸۱
پادشاه فصل ها پائیز...
ادامه مطلب را بخوانید....