5 میلیون هوادار تورک قشقایی تراختور

TIRAXTURUNQ 5 MILYON QAŞQAILI YARDIMÇILARI

5 میلیون هوادار تورک قشقایی تراختور

TIRAXTURUNQ 5 MILYON QAŞQAILI YARDIMÇILARI

سازمان ایلی و ترکیب اجتماعی ایل قشقایی

سازمان ایلی و ترکیب اجتماعی ایل قشقایی  

منبع: قشقایی ها و مبارزات مردم جنوب 

غلامرضا میرزایی دره شوری 

 

یازینی آردیسیندا اوخویا بیلر سیز 

ایل قشقایی طوایف ترک زبانی هستند که بنا به داده های تاریخی، موثرترین عنصر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جنوب کشور ایران هستند. ایل قشقایی مانند سایر ایلات و عشایر، دارای ساختمان احتماعی بر اساس پیوند خوشاوندی است.ایل، طلایفه، تیره، بنکو و خانواده سلسله مراتب ایت ساختار را تشکیل می دهد. در گذشته ایل توسط ایلخانی اداره می شد.. ایل بیگی جانشین و دستیار او بود که هر دو حکم خود را از دولت مرکزی دریافت می کردند. خوانین پایین تر یا خورده خوانین یا کلانتران برای اجرای اوامر ایلخانی و هدایت طایفه ها از جانب وی انتخاب می شدند و آنها نیز روسای تیره ها را از ایلخانی و هدایت طایفه ها از جانب وی انتخاب می شدند و آنها نیز روسای تیره ها را از بین خانواده های سرشناس تیره ها انتخاب می کردند.[1] نام تیره ها معمولاً از نام موسس تیره یا پدر بزرگ خانواده یا بر اساس ویژگی بارز افراد آن تیره و یا از زیستگاه آنان و در موارد نادر بر اساس تخصص یا فعالیتهای فنی افراد آن تیره گرفته می شد.

ایل قشقایی از طوایف تیره­های مختلفی تشکیل شده است که مولف فارسنامه ی ناصری از 66 تیره نام برده است. در سندی مهم طوایف قدیم قشقایی به شرح زیر آورده شده است:

آردکپان، ابوالحسنی، آخچلو، آخچه پول، ارده شیری، افشار کرمانی، اصلانی، امیرلو، اوریات، ایراکلو، ایگدر، ایناقلو، جامه بزرگی، ایوب لو، پاپتی، بارانی کردلو، بلو، بلیله وند، پاگیر، بیات، توللی، چادره چریک، جتز، جرکانی، جعفر بیگلو، جعفر بیگی، چنگی، خاج، دده که، دره شوری، رحیمی، زنگنه، ساروئی، سهم دینی، شاهی لو، شش بلوکی، صفی خانی، طیبی، علی بکلو(علی بیگلو)، علی کردلو، فارسیمدان، علمه، فیلی قراچه،قبادلو، قره چلو، قره غانی، قوجه بگلو، کئی، کرانی، کرمانلو، کشکولی، گله زن، کهلو، کهوا، مال احمدی، محمد زمانلو، مرک یاری، مغانلو، مغانی، موصلو، نمدی، وندا،یلمه[2]

طوایف و تیره­های ایل قشقایی دچار دگرگونی­های فراوانی شده و از طوایف و تیره ها، تیره­های جدیدی شکل گرفته است. آمار سال 1311 هـ ق از 90 تیره ی قشقایی نام برده است. این تیره ها در سال 1366 هـ ش به 220 تیره افزایش یافته است.[3]

این تیره­ها به مرور در قالب یک سازمان بزرگ­تر انسجام یافت و به طوایف بزرگی تبدیل شد. به نظر می­رسد، از زمانی که نظام ایلخانی شکل مشخصی یافت، برای اداره­ی ایل، طوایف بزرگ شکل گرفتند. طوایف اصلی به 9 طایفه بزرگ تقسیم شد: 1- طایفه ی دره شوی 2-طایفه ی رحیمی 3-طایفه ی شش بلوکی 4-طایفه ی صفی خانی 5-طایفه ی عمله 6-طایفه­ی فارسیمدان 7-طایفه­ی قراچه ای 8-طایفه­ی کشکولی بزرگ 9-طایفه­ی کشکولی کوچک[4] بعدها این طوایف به شش طایفه کاهش یافت و طوایف قراچه ای و صفی خانی در طوایف دیگر ادغام شدند. بنابراین سازمان اجتماعی ایل قشقایی به شش طایفه ی بزرگ دره شوری، علمه، کشکولی بزرگ، کشکولی کوچک، شش بلوکی و فارسیمدان تقسیم شد که هر کدام از آنها از تیره های مختلفی تشکیل می شوند.

به لحاظ طبقاتی ایل قشقایی به طور عرضی به پنج طبقه تقسیم می شوند. اول ایلخانان و فامیل های وابسته به ایلخانی که در بالاترین سطح اجتماعی قرار دارند. دوم کلانتران و خوانین طوایف. سوم کدخدایان، ریش سفیدان و سایر روسای بنکوها و تیره ها. چهارم افراد عادی و رعایای طوایف و تیره ها و پنجم طبقات دون پایه شامل غربتی ها، توشمال ها(چنگی ها) و ساربانان.[5]

ایل قشقایی کوچ نشین بودند و فاصله ی بین ییلاق و قشلاق را از ایل راه ها طی می کردند. آنها در دوره ی مورد بحث، بخش وسیعی از ایالت بزرگ فارس را عرصه ی زندگی کوچ نشینی خویش ساخته بودند: از مشرق به مغرب از نی ریز تا کهکیلویه، از شمال به جنوب، از آباده تا خلیج فارس در ییلاق و قشلاق در سمت غری و شمال غربی با ایل بختیاری که رقابت سختی با ایل قشقایی داشت، همسایه بودند و در جنگ­های سختی بال آنها به جدال پرداخته بودند، در فارس نیز با ایل خمسه همسایه بودند. هر کدام از این دو ایل بزرگ حداقل  این ایالت را در اختیار داشتند. همچنین با ایل بویر احمد نیز در ییلاق و قشلاق همسایه بودند و در بیشتر موارد ییلاق، قشلاق و ایل راه­های مشترک بودند.

حوزه ی فعالیت ایل قشقایی بنا به تقسیمات فعلی کشوری عبارت بود از: بخشی از استان اصفهان ( حوزه ی شهرستان­های سمیرم و شهرضا)، بخش اصلی استان فارس و کهکیلویه و بویراحمد، بخشی از استان بوشهر (شهرستان دشتستان و بندر دیلم و بندر گناوه) وبخشی از استان خوزستان(بهبهان، رامهرمز و حومه رودخانه­ی هندیجان).

بلوک­های زیر در منطقه ی ییلاقی و جزء املاک قشقای بود:

1-   سمیرم علیا معروف به شش ناحیه(قصبه ی سمیرم، حنا، ونک، خفر، سبور، آب صلح)

2-   سر حد چهاردانگه که جزء املاک خریداری خوانین قشقایی بوده است.

3-   بلوک کامفیروز

4-   قریه دزکرد

1- بلوک فیروز آباد  2- بلوک خنج   3- بلوک اربعه (هنگام، دهرم، دهرود، رودبال و برازجان)   4- بلوک قیرو کارزین

علاوه بر بلوکات فوق که در محدوده ی ایلخانی قشقایی قرار می گرفت، سران این ایل، اداره ی بخشی از بلوکات این ایالت را نیز به عهده داشتند.

اداره ی دو بلوک سر حد چهاردانگه و سر حد شش دانگه معمولاً در دست قشقایی ها بود. علاوه بر این گاهی بلوک های کازرون، بهبهان، کامفیروز، فیروز آباد، فراشبند و آباده را نیز در دست داشتند و ضابطی برخی از بلوکات را نیز به عهده می گرفتند[6] بنابراین قشقایی ها نقش برجسته ای در نظام سیاسی، اداری این ایلت ایفا می کردند.

در منابع داخلی و خارجی‌ای که به جمعیت ایل قشقایی در دوره‌ی قاجاریه، پهلوی و جمهوری اسلامی پرداخته است، اختلافات زیادی وجود دارد[7]. در ادامه دو جدول جمعیتی ارائه می گردد که آمار جدول اول، مربوط به سال 1331 هـ ق (1292 هـ ش) است این آمار بنا به ماموزیت مهمی که دمورینی برای حل مشکلات فارس به عهده گرفته و تحقیقات کاربردی­ای که انجام داده، تهیه شده است و در بین آمار ارائه شده دقیق ترین آمار است[8]، زیرا این آمار مربوط به دوره ی مشروطیت است. آماری که در جدول بعد آورده شده است مربوط به پایان جنگ جهانی اول و از سه منبع مختلف اخذ شده است.

اختلاف آمار حمزه­خان شاید به این دلیل است که او از طایفه کشکولی کوچک بوده و از بقیه­ی طوایف اطلاعات دقیقی نداشته است اما اطلاعات او از طایفه ی کشکولی کوچک دقیق و منطبق با آمار سردار احتشام است.

به هر حال این آمار اطلاعات اجمالی و کلی را از ایل قشقایی در آن عنصر به دست می دهد.[9]

جدول جمعیتی طوایف قشقایی

نام طایفه

تعداد خانوار

تعداد نیروی جنگی

طایفه‌ی کشکولی

12000

5000

طایفه‌ی دره شوری

8000

3500/2500

طایفه‌ی شش بلوکی

11000

5000/3500

طایفه‌ی خلج

3500

1500

طایفه‌ی فارسمیدان

4000

1000

طایفه‌ی صفی خانی

3500

500

طایفه‌ی رحیمی

4000

1500

طایفه‌ی گله ران

3500

1000

طایفه‌ی ایگدر

3000

600

طایفه‌ی کُهوا

3000

700

طایفه‌ی کرایی

3500

800

طایفه‌ی بیات

3800

--

طایفه‌ی عمله

1500

400

جمع کل

64300

21500/19000

 همان طور که ملاحظه می شود، آماری که حمزه خان کشکولی آورده است، اختلاف قابل توجهی با دو منبع دیگر دارد. آمار سردار احتشام مربوط به زمانی است که او ایلخانی قشقایی بوده است و آمار عبدالحسین میرزا فرمانفرما نیز مربوط به زمانی است که به عنوان فرمانفرمای فارس حکومت ایالت فارس را به عهده داشت. هر سه آمار تقریباً برای یک محدوده ی زمانی است

نام طایفه

جمعیت طوایف ایل قشقایی در خانوار

به گواهی حمزه خان و میرزا عبدالله خان

بعد از آنفلونزا در زمان فرمانفرما و پس از جنگ جهانی اول به گواهی سردار احتشام

اسناد عبدالحسین میرزا فرمانفرما

شش بلوکی

2600

4500

5000

دره شوی

2500

4500

4000

کشکولی بزرگ

2600

3500

2000

فرسیمدان

1000

1500

1500

کشکولی کوچک

600

600

5550

عمله

1400

1300

بقیه طوایف کوچک

1360

3445

جمع

12060

19345

1805

درباره­ی این قشقایی­ها کی و از کجا به ایران آمده اند و چگونه در فارس استقرار یافته و اصل و نسب آنان از کجاست سخن بسیار گفته شده است. درباره ی این که کلمه ی «قشقایی» به چه معنا و مفهومی دارد و ایل قشقایی چگونه این نام را پذیرفته است نیز بحث های زیاد و نظرات گوناگونی مطرح شده است.[10]

با بررسی این تحلیل ها و تعاریف میتوان به این نتیجه رسید که قشقایی ها جزئی از ترک های آسیای میانه هستند که با مهاجرت گسترده ی ترک­ها و در ترکیب قبیله های 24 گانه ی اُغوزها که یکی از بزرگترین گروه های ترک زبان شرق میانه به شمار می روند وارد ایران شده اند.

اُغوزها اجداد ترکان آسیای صغیر و آذربایجان (و دیگر نقاط ایران) و عراق و ترکمن ها را تشکیل می دهند. از منابع چینی و سنگ نوشته های اورخون بر می آید که اُغوزها در فاصله قرون 8-7 میلادی در مناطق جنگلی و کوهستانی اوتوگن در سیبری زندگی می کردند. آنها از قرن دهم میلادی اسلام آوردند و از قرن یازدهم به طرف ایران و آسیای صغیر سرازیر شدند. مسلمانان آنان را ترکمن نامیدند. این ترک ها بعد از فتح ملازگرد رد سال 1071م (450(هـ ش) در اندک مدتی قسمت عمده ی آسیای صغیر را اشغال مردذند و امپراطوری سلجوقی را تشکیل دادند. بخشی از آنها در قرن یازدهم به شمال خزر و دریای سیاه و بالکان رفتند و در آنجا مستقر شدندو ایل اُعوز دارای سازمانی مشخص بودند. هر شش قبیله یک اونقون (توتم) داشت، هر قبیله به چند طایفه (اویماق) تقسیم می شد، رئیس ایل را بابقو می گفتند و یابقو های اُغوز اساساً از پنج قبیله ی قایی، یازیر، افشار، بیگدلی و ایمور بودند. اُغوزها در یک تقسیم بندی زمانی، به اُغوزهای قدیم، اُغوزهای میانه و اُغوزهای جدید تقسیم می شوند. اُغوزهای قدیم همان هایی هستند که در قرن هفتم و هشتم میلادی در سیبری می زیستند، اُغوزهای میانه اُغوزهایی مسلمان بودند که از 24 قبیله تشکیل می شدند.[11] اُغورهای جدید اجداد ترک زبانان ترکیه و آذربایجان و تراکمه هستند که از قرن سیزدهم به بعد، یعنی بعد از مهاجرت اُغوزهای جدید به غرب و آمیزش با سایر ترکان (قبچاق، ایغور)،مغول ها و اهالی محلی، لهجه های ترکی آناتولی و اذربایجانی و ترکمنی به وجود آمده است.اُغوز های جدید به دو کروه شرقی و غربی تقسیم می شوند. از ترکی اُغوز شرقی، ترکمنی قدیم و جدید به وجود آمده است. از ترکی اُغوز غربی؛ ترکی عثمانی، گاگاووز و ترکی آذربایجانی پیدا شده است. ترک های بالکان، قبرس و جنوب کریمه ترکی عثمانی را تشکیل می دهند. ترکی آذربایجان، زنجان، ساوه، همدان، ترکی قشقایی، ترکی اینانلو، بهارلو و حتی ترکی سایر نقاط ایران(بجز ترکمنی) و ترکی کرکوک از ترکی آذربایجانی به وجود آمده اند. بنابراین شعبه ی اصلی ترک های ایران از شعبه ی آذربایجانی و جزء دوره ی تاریخی جدید است.[12] شعبه های مختالف زبان ترکی در نمودار صفحه ی بعد نشان داده می شود.[13]

صفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــحه 122

بیرینجی شکیل (تورک دیللرینین بولگو شماسی)

با توجه به نمودار در می­یابیم که زبان ترکی این جامعه یکباره به وجود نیامده است بلکه در طول قرن ها از اختلاط و آمیزش لهجه های اقوام مختلف اُغوزها و قبچاق ها تشکیل شده و به شکل زبان واحد آذربایجانی در آمده است. زبان مغولی و زبان تاتی یا محلی نیز در آن دخیل بوده است.[14]

قشقایی ها از قرن یازدهم میلادی با سلاجقه آمده و مدتی هم دز آذربایجان بوده اند زیرا نام قبایل افشار، بیگدلی، بیات، ایغدر، مغانلی، شاملی، موصلی، و قراگزلو که از تیره های قشقایی هستند در ترکیب ترک‌های این منطقه نیز وجود دارند[15]. حتی نام چهار قبیله از این قبایل یعنی ایغدر، افشار، بیگدلی و بیات جزؤ قبایل ترک های قدیم است. بنابراین در این‌که ترک‌های قشقایی جزیی  از اغوزها بوده‌اند جای شکی وجود ندارد. خانواده ایلخان قشقایی خود را از اولاد اوزون حسن‌آق قویونلو می‌دانند[16]. قشقایی‌ها شیعه مذهب‌اند، بنابر روایتی، امیرقاضی شاهیلو اولین بزرگ ایل قشقایی از مریدان و طرفداران و مرشدان صفوی بوده و گویا شاه اسماعیل را در رسمی کردن مذهب شیعه در ایران یاری داده است. نام وی بر سنگ قبرش درویش شاهیلو ذکر شده، آرامگاه او جایگاهی مقدس برای زیارت دراویش و سایر مردم است.

بنابر اظهارات ملک منصورخان قشقایی برخی از قشقایی‌ها از نسل ترکان عراقی و از اغوزهایی هستند که در اوایل قرن پنجم هجری قمری از مقر حکومت غزنویان خارج شده و تا نیمه‌ی غربی ایران نفوذ کرده‌اند. تیره‌های ایگدر (ایغدر ایدر) و گله‌زن از طایفه‌ی عمله و نیمی از تیره‌ی توابع فارسمیدان و تیره‌نمندی شش بلوکی از بازماندگان ترکان عراقی هستند.

گرچه لهجه‌ی ترکی قشقایی آذربایجانی است اما بعضی از خصوصیات ترکی آناتولی را هم دارد. لهجه‌ی طایفه‌ی فارسمیدان به لهجه ترکی آناتولی نزدیک‌تر است.

در لهجه‌ی قشقایی‌ها حروف صدادار محدود مانند زبان ترکمنی وجود دارد. یعنی بعضاً یک حرف صدادار کشیده می‌شود. پسوند زبان حال(یو، ییر) شبیه ترکی ترکیه است، مانند آلییور(می‌گیرد) و قاچاییر (فرار می‌کند)[17].  با این اوصاف به نظر می‌رسد لهجه قشقایی‌ با آنکه آذربایجانی است اما اغوز خالص‌تر است و به لهجه‌ی آناتولی نزدیک‌تر است. مثلاً در صرف افعال حالت منفی«اینانمام»(باورنمی‌کنم) گفته می‌شود که مانند لهجه آناتولی است، در حالی که در لهجه آذری«اینانمارام» به کار می‌برند.[18]

واژه ی بولماگ (پیدا کردن) در ترکی آناتولی و قشقایی به کار می رود، اما در آذربایجانی کلمه ی«تامپاخ» به جای آن استعمال می شود.[19]

در لهجه ی آناتولی و قشقایی قاعده ی هماهنگی اصوات ضعیف است، مثلاً به جای «واریمیش»(بوده است) «واریموش» و به جای «آغزینا» (به دهانش) «اغزونه» و به جای «یاتمادی»(نخوابید)«یاتمادو»به کار می رود.[20]

داده های فرهنگی و ادبی پیوند قشقایی ها را به منطقه ی آذربایجان و قفقاز مستحکم تر می سازد. سروده ای از میرزا ماذون قشقایی[21] به نام «گونگول قوشه» از پرواز دلش به هشترخان (آستاراخان) سخن می گوید[22] شاعر دیگری به نام حسنعلی بگ در شعری به نام (حُورستانَّ گلایور» در توصیف محبوبش، او را برخاسته از هشتر خان می داند.[23] در سروده ی دیگری، باز هم خاستگاه یار شاعر هشتر خان معرفی شده است.[24] در شعر بسیار رایج و مشهوری، سراینده ی ترک قشقایی آرزو می کند راهی باز شود تا او بتواند به وطن خود تبریز باز گردد[25]. در شعر دیگری شاعر شیرین سخن دیگر قشقایی به نام یوسف خسرو، سراغ یارش را از هشتر خان می گیرد.[26]. در ترانه ای قشقایی از مغان و آفتابان نام برده شده است.[27] در شعر قشقایی وضعیت قرار گرفتن«دربند» بین کوه و دریا و این شهر تماماً از باغ و بوستان تشکیل شده است، نشانم دهنده ی علاقه ی هنمرمندان قشقایی به این شهر است.[28]

ملک منصور خان قشقایی نیز در مصاحبه ای می گوید: بنا به روایات شفاهی، اجداد خوانین قشقایی به دنبال حملات مغول وارد ایران شده اند. آنها ابتدا در دامنه های جبال قفقاز استقرار یافته بوده اند. تنها ایلی که توانست سپاه تیمور را یشکند همین ایل بود، بعد ها شاه اسماعیل صفوی از این ایل خواست تا جنوب ایران را حفظ کنند و از نفوذ پرتقالی ها در سواحل جنوب جلوگیری کنند. به همین منظور ایل قشقایی به فارس مهاجرت کرد.[29]

بسیاری از آداب و رسوم‌های قشقایی با آداب روستاها و عشایر آذربایجان یکسان است. در داده های تاریخی نیز به اسنادی می‌رسیم که نشان می‌دهد خاستگاه قشقایی‌ها، قبل از فارس، آذربایجان، قفقاز و آناتولی بوده است. مرحوم مشیرالدوله پیرنیا حدود بیست‌هزار از خانوار ایلات در بند قفقاز را با نام کشکایی نام برده است و حتی در سنگ نبشته‌ای به زبان ترکی در همین منطقه چنین آمده است:« درآنجا می‌نشستند ایلات کشکایی»[30]

نکات اخیر مؤید این مطلب است که قبل از مهاجرت قشقایی‌ها به فارس ایلی به نام قشقایی (که همان کشکایی است) وجودداشت. بعلاوه احمدپژوه در ترجمه‌ی کتاب انقلاب ایران اثر ادوارد براون، آورده است که در بین مجاهدان ضدانگلیسی اسیر در هند با فردی آشنا شده است که اهل ترکستان چین، ترک زبان و از تیره‌ی قشقایی بوده است. او هیچ اطلاعی از ترک های قشقایی فارسی نداشته و درباره کلمه‌ی قشقایی گفته است:« این واژه مثل اینکه خطایی یا چینی است...» احمد پژوه با ذکر این مطلب نتیجه می‌گیرد که وجه تسمیه‌های ساخته شده درباره‌ی ایل درست نیست و ایل قشقایی با همین نام از ترکمنستان چین مهاجرت کرده اند.[31]

بنابراین تعابیر مختلفی که با حدث و گمان برای ایل قشقایی وجه تسمیه می‌سازد[32]عمدتاً پایه و اساس سستی دارند. به احتمال قوی ایل قشقایی شعبه‌ای از طایفه‌ی بزرگ «قایی» بوده است که بنا به داده‌های تاریخی و ادبی رد قفقاز و آناتولی می‌زیسته اند و در استقرار سلسله‌ی صفویه نقش داشته‌اند.

پیدایش ایل قشقایی در فارس و ایفای نقش سیاسی

چگونگی حضور قشقایی در فارس نیز پیچیده و مبهم است. با گفته های مختلف در این‌باره و تنوع و پیچیدگی‌ای که در طوایف و تیره‌های مختلف ایل قشقایی مشاهده می‌شود، می‌توان نتیجه گرفت که ایل قشقایی به شکل ایل و سازمان اجتماعی منسجمی که  در یک زمان و در پی حادثه‌ی تاریخی وارد فارس شده‌اند، نبوده است. محققان و پژوهشگرانی که به این موضوع پرداخته اند اتفاق نظر دارند که: قشقایی‌ها مجموعه‌ای از گروه های مختلف نژادی هستند که تحت تأثیر ترک زبانانی که اکثریت را داشته‌اند ایل تشکیل داده‌اند. همه آنها به صورت هماهنگ و واحد به ایران و سراجام به فارس کوچ نکرده اند بلکه به مرور وارد جنوب ایران شده اند؛ یعنی هرکدام از تیره های مختلف و حتی طوایف، جداگانه و پس از ماجرای مشخصی به ایران آمده‌اند.[33] اولین طایفه ترک زبان که وارد جنوب ایران شده، طایفه فارسمیدان است که قبل از سلسله صفویه در فارس به صورت یک واحد مجزا حضور داشته است.[34]برای اولین بار در سال‌های 857-855 هـ ق در کتاب جامع التواریخ حسنی تألیف « تاج‌الدین حسن بن شهاب یزدی» از ترکانی به نام قشقایی در محدوده‌ی شهرستان بروجن فعلی (که اکنون نیز آخرین نقطه‌ی ییلاقی قشقایی‌هاست) نام برده شده است.[35] بنابراین قشقایی‌ها از دوره تیموریان وارد فارس شده اند.

در جمع بندی می توان گفت قشقایی ها به صورت آرام و تدریجی از حدود ششصد سال پیش در قالب گروه های مختلف وارد فارس شده و با اقوام محلی درهم آمیخته و طوایف شش گانه فعلی را به وجود آورده اند. ایل قشقایی به صورت یک واحد سیاسی- اجتماعی و نیروی متحد از زمان امیر غازی شاهیلو از فرماندهان شاه اسماعیل و سپس در زمان یکی از نوادگان او که هم زمان شاه عباس اول بود شکل گرفت. وی را می توان اولین ایلخان قشقایی بر شمرد. وی از جانب شاه صفوی برای حکومت بر قبایل مختلف فارس مامور شد. او همان جانی آقا قشقایی است که تمام سعی و تلاش خود را برای ایجاد یک واحد سیاسی به کار گرفت، اما این انسجام استحکام چندانی ندداشت و در برابر نادر شاه افشار مقاومت خود را از دست داد و به خراسان تبعید گردید. ایل قشقایی در سلسله ی بعدی یعنی زندیه به همت حسن خان معتمد السلطان قشقایی مجدداً انسجام یافت و قشقایی ها جایگاه ویژه ای در دربان خان زند پیدا کردند و از مشاوران و معتمدان دستگاه زندیه شدند. اینان با اشغال پست های حساس مملکتی و حتی وزارت، بیشترین وفاداری را نسبت به دربار زندیه روا داشتند.[36] همین تقرب به خان سبب شد تا سر سلسله ی بعدی یعنی آقا محمد خان قاجار ایل قشقایی را تار و مار کند. او دو هزار خانوار قشقایی را به منطقه ی چهار لنگ بختیاری و پنح هزار خانوار آنان را به نواحی ورامین و مازندران کوچ داد.[37]اما قشقایی ها خیلی زود و در اثنای آشوب های داخلی شاهان بعدی قاجار که به سرکوب رقبای خود مشغول بودند، توانستند به قدرت درجه ی اول فارس تبدیل شوند. این مهم به دست «جانی خان قشقایی» که به مدت پنج سال لیلخانی قشقایی را به عهده داست صورت پذیرفت. او برای اولین بار در سال 1234 هـ ق (1198 هـ ش) از طرف فتحعلی شاه قاجار، به ایلخانی و پسرش محمد علی خان، دستیار او، یعنی به ایل بیگی قشقایی انتخاب شد. در فارس این اولین بار بود که چنین مقامی به سران عشایر داده می شد.[38] پس از وی پسرش « محمد علی خان» ایلخان قشقایی شد و برای تکمیل کار پدر و انسجام ایل قشقایی تلاش های زیادی انجام داد و برای تحکیم جایگاه سیاسی خود با دختر حسینعلی میرزافرمانفرمای فارس ازدواج کرد[39] اما به زودی در مقابله با رقبای سیاسی موقعیت خود را از دست داد زیرا با خاندان نوری[40] که بعد از زندیه و به همراه حسینعلی میرزا وارد فارس شده و قدرت سیاسی زیادی به دست آورده بودند و با فرمانرمای فارس نیز رابطه ی سببی بر قرار کرده بودند درگیر شد. همچنین ایلخانی قشقایی با مشیرالملک، پیشکار حکومت فارس که یکی از ارکان قدرت این ایالت به شمار می رفت، بیز درگیر شد و تلاش کرد تا با قوامی ها خاندان قدرتمند دیگری که کلانتری (بیگلربیگی) فارس را به عهده داشتند متحد سود. زیرا قوامی ها نیز با مشیر الملک درگیر بودند. بنابراین تشویق میرزا علی اکبر خان الملک بنا شد تا دختر قوام الملک به عقد محمد قلی خان برادر ایلخانی درآید و دختر محمد علی خان ایلخانی را فتحعلی خان پسر قوام الملک به ازدواج خود درآورد بدین گونه دو قدرت سیاسی ـ اجتماعی مهم در آستانه ی ائتلاف قرار گرفتند. قشقایی ها در جناح بندی های تهران نیز در جناح عباس میرزای ولیعهد بودند و این برای حسینعلی میرزای فرمانفرما که در جناح مقابل او بود، زنگ خطری بزرگ محسوب می شد. بدگویی ها ودشمنی های مشیرالملک که اتحاد قشقایی ها و قوامی ها را به ضرر خود می دانست کارساز واقع شد و از این وصلت ها ممانعت به عمل آمد. سران ایل قشقایی که اوضاع را به نفع خود آشفته می دیدند در سال 1247 هـ ق (1210 هـ ش) به کرمان مهاجرت کردند و تلاش های فرمانفرما برای بازگرداندن آنان به نتیجه نرسید. سال بعد مشیر الملک از مقام خود عزل شد و قشقایی ها مجدداً به فار س بازگشتند و خاندان نوری نیز از فار س بیرون رفتند[41]. با مرگ عباس میرزا در سال 1249 هـ ق(1212 هـ ش) حسینعلی میرزا که خواهان ولایتعهدی بود قشقایی ها را قلع و قمع کرد ولی به مقصود خود نرسید و رقیب او یعنی محمد میرزا به پادشاهی رسید. ایلخانی قشقایی که جزء طرفداران او بود، دختر شاه را به عقد پسرش جهانگیر خان قشقایی در آورد. دوره ی این شاه دوره‌ی ترقی قدرت سیاسی ایل قشقایی گردید[42] ، اما جانشین او، ناصرالدین شاه، به اقتدار روز افزون ایل قشقایی سوءظن داشت. او که دوست نداشت احدی از رعایاش قدرتمند باشند، درصدد تضعیف این ایل برآمد. او به این منظور،اتحادیه‌ی ایل خمسه را ایجاد کرد. این اتحاد از اتحاد پنج ایل منزوی و منفرد تشکیل می شد. ناصرالدین شاه در سیاست قبیله ای خود، ایلات را در مقابل هم قرار می داد تا قدرت آنها در منازعات قبیله ای تحلیل رود. شاهزادگان قاجاری که ایالت ها و ایلات و عشایر به آنها سپرده می شد، در رقابت های درباری برای مقابله با یکدیگر از قدرت ایلات خوزه ی حکومت خویش استفاده می کردند[43] اتحادیه ی خمسه نیز در سال 1268 هـ ق (1231 هـ ش) به همین منظور شکل گرفت و پس از آن خاندان قوام الملک شیرازی در نقش حامیان دولت در مقابل ایلخانان قشقایی قد علم کردند. به همان میزان که قوامی ها توسط دستگاه حکومت حمایت و تقویت می شدند، ایل قشقایی در مقابل تضعیف می گردید.[44] یکی دیگر از عوامل دولتی و مدعی قدرت در فارس یعنی مشیرالملک نیز هر گاه فرصت به دست می آورد برای از میان بردن قشقایی ها وارد کار می شد، با وجود این قشقایی ها در این دوره، در مقایل استعمارگران خارجی سوابق درخشانی به یادگار گذاشتند.

بهترین نمونه ی فداکاری قشقایی ها جنگ آن ها در سال 1273 هـ ق (1236 هة ش) با انگلیس  در بوشهر است. این جنگ زمانی رخ داد که ایران هرات را محاصره کرده بود. نیروهای انگلیسی به فرماندهی ژنرال اترام[45] شامل 2270 توپچی و سرباز انگلیسی، 3400 نفر سرباز هندی، 3750 نفر سپاه چریک و خدمتکار،1150 راس اسب سواری،450 راس گاو ارابه کش و هشت کشتی جنگی دولتی و هفت کشتی تجارتی ( اجاره ای) می شد. ازدحام این تجهیزات به گونه ای بود که گویا شهری بر روی دریا در حرکت است. در این حال نیروهای اصلی ایران در جنگ هرات بودند و مختصر نیروی در حد یک فوج که در بوشهر مستقر بود، در همان آغاز فرمانده ی خود را از دست داد.[46]حاکم فارس، در تدارک نیرو ابتدا محمد قلی خان ایلخانی قشقایی را به همراه لطفا علی خان سرتیپ فوج قشقایی (برادر زاده‌ی ایلخانی) به همراه هزار نفر سوار قشقایی به عنوان مقدمه‌ی سپاه اعزام کرد. قبل از رسیدن این نیروها باقرخان تنکگستانی به همراه جمعی از بزرگان دشتی و چاه کئتاه مصاف نابرابری با دشمن کردند و در این نبرد احمدخان تنگستانی به همراه بیش از هفتاد نفر به شهادت رسیدند.بوشهر به اشغال کامل نظامیان انگلیس درآمد و پرچم انگلیس بر فراز آن به اهتزاز درآمد. اداره‌ی شهر را نظامیان انگلیسی به عهده گرفتند.[47] در پی آن نیرو های انگلیسی تا برازجان پیشروی و آن را نیز اشغال کردند. فرماندهان ایرانی همه مرعوب شده بودند.در چنین شرایطی ایلخانی قشقایی پیام داد که «باید پای مردانگی را در جنگ با دشمن فشرده ، تساهل ننمود.[48] » نیروهای قشقایی که در ننیزک مستقر شده بودند نبردی را آغاز کردند که تصادفاً حوادث نیز به نفع آنان فراهم شد. سپاه انگلیس با ذلت پا به فرار گذاشت و آنچه از لشکر ایرانی تدارکات در تصرف داشت، همه را آتش زد و از برازجان به جانب بوشهر عقب نشینی کرد. در نزدیکی چاه کوتاه سپاه ایرانی که پیکره ی اصلی آن را قشقایی ها تشکیل می دادند سه ساعت تمام جنگ کردند.از یک سوی نیروهای ایلخانی قشقایی و از سوی دیگر نیروهای اینگلیسی حمله می کردند. در آن شب تاریک جمعی از دو جانب با گلوله ئو توپ و تفنگ و شمشیر کشته شدند. صبح آن روز با آن که نیروهای کمکی به سپاه انگلیس رسیده بود و نیروهای آنها شامل یازده فوج سرباز، هزار نفر سواره نظام و هشتصد نفر توپچی، بیست و پنج ارابه ی توپ می شد و در پستی و بلندی ها مستقر بودند، ایرانیان بی پروا خود را به قلب دشمن زدند و وقتی پی به زیادی نیروی دشمن بردند که در میان انبوه آتش قرار گرفته بودند، بنابراین دست از جان شسته حمله کردند.« ایلخانی و سواران قشقایی که بی باک تر بودند، چند نفر از سوازه نظام دشمن را کشته، به چابکی عود به جای خود نمودند و فوج سرباز عرب و قشقایی و فوج شیرازی و افواج خاصه قزاگزلو و توپچیان ایرانی، چون دلاوری سواران قشقایی را دیدند بی قاعده بر لشکر انگلیس تاختند[49].» توپخانه ی انگلیس مستقیماً به میان نیروهای ایرانی شکلیک می کردند، سر انجام انگلیسی ها، با انبوه نیروهای خود غالب شدند اما به نگهداری بوشهر قناعت کردند. در این نبرد از ایرانیان قریب به پانصد الی ششصدنفر در راه وطن به شهادت رسیدند. نتیجه ی این مقاومت نا برابر، انسجام در بین تمام قبایل و بزرگان و سران ایالت فارس بود. حتی آنهایی که با دولت همسو نبودند نیز هم قسم شدند تا در برابر دشمن مقاومت کنند، اما سرنوشت جنگ در پاریس رقم خورد و در روز هفتم ماه رجب همان قرار داد مصالحه بسته شد و ایران از هرات دست کشید و انگلیس بوهشر را تخلیه کرد.[50]

محمد قلی خان، قشقایی در پایان جنگ لقب و نشان امیر پنج گرفت[51] و ایل قشقایی خاطره ای به یادماندنی در تاریخ به ثبت رساند. از جمله کسانی که در این جنگ رشادت زیادی از خود بروز داد سهراب خان قشقایی پسر مصطفی قلی خان سردار و برادر زاده ایلخانی قشقایی بود که شرح دلاوری های او در ادبیات قشقایی به ثبت رسیده است[52] . بدین گونه کوچک ترین پسر جانی خان یعنی محمد  قلی خان قشقایی با این دلاوری ها در تجدید اعتبار و قدرت ایل قشقایی کوشید و ضمن افزایش قدرت سیاسی ایل، سازمان ایلی را نیز استحکام بخشید[53] و در فارس امنیت خوبی ایجاد کرد. حسینی فسایی درباره ی او می نویسد:« در دستگاری رایت افراشت و در راستگویی مانند نداشت تا در قید حیات بود نام دزدی را کسی در فارس نشنید و طریقه ی نا هنجاری از ایلات کسی ندید»[54]

این پیشرفت های ایل قشقایی حس حسادت و بدگمانی ناصرالدین شاه را بر انگیخت. او که در ارزیابی قدت حتی به پیرامونی های خود نیز رحم نمی کرد، نسبت به قشقایی ها حساس تر شد. انگلیس نیز قدرت و جایگاه ایل قشقایی را شناخت. دشمن ستیزی آنها در سال های بعد خصومت انگلیس نسبت به این ایل را بیشتر ساخت زیرا در سال 1282 هـ ق (1865 م) به دستور یکی از کلانتران قشقایی سیم تلگراف انگلیسی ها قطع شد.[55]

بروز قحطی در سال های 1300-1288 هـ ق (1262-1250 هـ ش) ایل قشقایی را بسیار آشفته و پریشان ساخت، تا حدی که ایلخان وقت سلطان محمد خان از سمت خود استعفا داد. آشفتگی تشدید شد و هرج و مرج توسط خوانین جوان تر شکل گرفت. مخالفان ایل قشقایی که در کمین بودند، به ویژه مشیرالملک که درصدد انتقام گرفتن بود از این موقعبت بهترین استفاده را کردند[56] . سهراب خان قشقایی تحت تعقیب قرار گرفت؛ کسی که در جنگ با انگلیس قهرمانی پر آوازه بود. وی اعدام گردید و برادش سخت مورد آزار قرار گرفت. قوامی ها دشمنی داخلی را در ایل قشقایی تحریک کردند. در ایل اختلاف شدی بروز کرد و ایل از هم پاشید. به نظر می رسد در این دسایس انگلیس نیز بی نقش نبوده است. کشته شدن سهراب خان باز هم در ادبیات ایل قشقایی جایگاه ویژه ای یافت. سال کشته شدن وی سال سهراب خان نام گرفت. در اسعاری که در رثای وی سروده شده است به تزویر مشیرالملک و انتقام گیری او از ایل اشاره شده است.[57] یک سال بعد داراب خان برادر سهراب خان را فرمانفرمای فارس به شیراز دعوت کرد و ایل بیگی قشقایی را به او داد، محال اربعه و خنج و افرز و سر حد شش ناحیه را به نیز وی سپرد[58] .

از زمان ایلخان بعدی یعنی نصر الله ایلخانی، اختلاف داخلی در ایل شدت گرفت[59] چرا که فرزندان داراب خان مدعی ایلخانی بودند. او چهارمین پر جانی خان بود، دو همسر و پنج پسر داشت. عبدالله خان ضرغام الدوله، اسماعیل خان صولت الدوله، آقا خان صولت السلطنه از همسر کشکولی او بودند و احمد خان ضغیم الدوله، ( سردار احتشام بعدی) و علی خان سالار حشمت از همسر عمله ی او بودند. داراب خان در سال 1308 هـ ق (1270 هـ ش) در گذشت. پس از او در رقابتی طولانی اسماعیل خان خود را مهمترین خان قشقایی نشان داد. وی پس از این که بر عموزادگان خود غلبه کرد، در بین برارانش وقابت سختی را احساس کرد. او از طرف برادرانش ایمن نبود. زیر احمد خان ضغیم الئدوله با کوچک ترین تحریک بر ضد وی قد علم می کرد. همو بعد ها دردسرهای زیادی را برای صولت الدوله ایجاد کرد و بار ها به مقام ایلخانی قشقایی رسید. علی خان تا اوایل جنگ اول به صولت الدوله وفادار ماند ولی بعدها با چرخش به مخالفین پیوست. وی پس از جنگ مجدداً به صولت الدوله وفادار شد. آقاخان وفادارترین بردار صولت الدوله بود. صولت والدوله در سال 1316 هـ ق ( 1287 هـ ش) ایل بیگی ایل قشقایی شد و برادرش عبدالله خان ضرغام الدوله ایلخانی گردید. در سال 1317 هـ ق علاء الدوله به حکومت ایللت فار س رسید و وی را از مرکز قدرت دور ساخت و حکومت بلوک استراتژیک و مهم بهبهان را در حاشیه ی شمال غربی ایالت فارس به وی سپرد. حکومت این منطقه در دست خوانین قشقایی، بختیاری و شیوخ عرب محیسن دست به دست می گشت تا این که علاء الدوله از عبدالله خان ضیغم الدوله رنجیده شد، بنابراین اسماعیل خان را ایل بیگ کرد و نتیجه ی این کار، اختلاف شدید در ایل قشقایی در سال 1321 هـ ق (1282 هـ ش) بود[60] .

در سال 1322 هـ ق (1283 هـ ش) برای صولت الدوله فرصت مناسبی فراهم آمد زیرا حاکم جدید با قوام الملک میانه ی خوبی نداشت. او صولت الدوله را برای مقابله با قوام الملک بر ضرغام الدوله ترجیح می داد. بنابراین عرصه را بر ضرغام الدوله برادر بزرگ تر صولت الدوله تنگ کرد و وی را در منزلش محبوس ساخت تا این که در سال 1323 هـ ق (1284 هـ ش) در شیراز درگذشت.

اسماعیل خان پس از آن خوانین طرفدار خود را خوانین طوایف کرد و بر خلاف روش سهل گیرانه‌ی عبدالله خان ضرغامالدوله در گرفتن مالیات ها پافشاری کرد و با خرید و مصادره‌ی اموال مراتع قشقایی اموال خود را افزایش داد و طایفه‌ی عمله را به عنوان ملتزمان خصوصی توسعه داد.[61]



[1] .تیره های طایفه ی در ردیف روسای طایفه های دیگر کلانتر نامیده می شدند.

[2] .موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند شماره ی 5065 و 101505؛ فارسنامه ی ناصری، ص 1582.

[3] .منصور نصیری طیبی، نقش ایل قشقایی در تحولات سیاسی ایران از پایان جنگ جهانی دوم تا کودتای 28 مرداد 1332، پایان نامه ی کارشناسی ارشد رشته تاریخ، پژوهشکده ی علوم انسانی و مطالعات فرهنگی (وابسته به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری)، 1378، ص 51

[4] .حبیب الله پیمان، توصیف و تحلیلی از ساختمان اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایل قشقایی، دانشگاه تهران، دانشکده ی بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی، 1347، صص 235-232

[5] .همان، صص 99-498

[6] .میرزاحسن حسینی فسایی، پیشین، ج دوم، صص 1103- 1101، همچنین نک: فصل دوم همین کتاب

[7] . نصیری طیبی این آمارها را جمع‌آوری نموده است. نک به: نصیری، پیشین، ص 63-61.

[8] .ژدمورینی، پیشین، ص 33-30

[9] .منبع: موسسه ی مطالعات تاریخ معاصر ایران، اسناد شماره ی 7-101506-ق و 10-101509(مربوط به آمار ارائه شده توسط حمزه خان کشکولی) و اسناد شماره ی 12-101511- ق و 8- 101507- ق (مربوط به آمار ازائه شده توسط سردار احتشام(. برای اطلاعات بیشتر از آمار ارائه شده توسط فرمانفرمانک : اسناد برگزیده ی فرمنفرما، صص 43-839

[10] . نک: نصیری طیبی، پیشین، صص 83-80؛ سیروس پرهام، ایل قشقایی کی و از کجا به فارس آمده است؟،مجموعه کتاب آگاه (ایلات و عشایر)، موسسه ی انتشارات آگاه، تهران، چاپ اول، 1362،ص 124؛ ایرج افشار سیستانی، پیشین، صص 616-61

[11] .این قبیله عبارتند از : قینبق (قبیله ی سلجوقیان)، قاییق، بایندر، ایوا، ییوا، سالغور یا سالور، افشار، بیگدلی، بوگدوز، بیات، یازقیر، اینوا یا ایمور، قارابولوک، آلکا بولوک، ایغدر، اورگیر، توتیرکا، اولاپوندلوق، توگر، بچه نگ، چووالدیر، چپنی و جاروق (نک به : جواد هیئت، سیری در تاریخ، زبان و اهجه های ترکی،تهران، نشر نو، چاپ اول، 1364، ص 115)

[12] .برای اطلاعات بیشتر در این خصوص نک: هیئت، پیشین،صص 118-113

[13] .این سند را آقای محسن احمدی در اختیار این جانب قرار داده است.

[14] .همان، ص 168

[15] . همان، ص 320

[16] . مظفر قهرمانی ابیوری، تاریخ وقایع عشایری فارس، تهران، انتشارات علمی، چاپ اول، 1373، ص79، به نقل از مشیرالدوله‌ی پیرنیا

[17] . جواد هیئت، پیشین، ص 322

[18] . همان، صص 323-322

[19] .سیروس شفقی، ایل قشقایی، مجموعه ی مقالات نخستین کنگره ی تحقیقات ایران، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1354، صص 41-440

[20] .جواب هیئت، پیشپن، ص 323

[21] .میرزا محمد ابراهیم متخلص به ماذون (1313-1246 هـ ق ) از طایفه ی دره شوری و معروف ترین شاعر قشقایی است که از سال 1267 هـ ق در دستگاه محمد قلی خانی ایلخانی و قشقایی راه یافت. برای اطلاعات بیشتر نک: منوچهر هنروز، غزل سرایان و دیوان میرزا ماذون، شیراز، بی نا، چاپ اول، 1374، صص157-151

[22] .k;: ilhkT w 258

[23] .نک: همان، ص 109

[24] .متن شعر چنین است: ای آقا لار بیزم چولِنگ مارالِ اوچَ اوچَ هشترخانّان گلایر یعنی: آقایان بدانید که یاران وادی ما پروازکنان از هشتر خان می رسند(نک: نصیری طیبی، پیشین، ص 121)

[25] .متن شعر چنین است:

بویُول گِدَر تَبریزه        قَنّات ریزه ریزه

خُدا بیریُول وِر بیزه     بیزگِدَگ الکمیزه

یعنی این راه به سوی تبریز می رود در مسیرش قنات های ریزه ریزه ای وجود دارد.

خدایا یک راهی برای ما بگشا تا به محل استقرار ایل خویش یعنی تبریز برگردیم.

[26] .خوب بِسلَدِم اُتورا ترلانه نه فایدا که هِچ بیلمَدِم هانّادور

تُردان اوچوردِّگم تُوار تَرلانه سراغِنی بیلمیشم هشترخانّادور

یعنی: آن یار زیبا روی غیور را خوب پرورش دادم، اما چه فایده که هیچ نمیدانم در کجاست. آن پرنده ی شکاری زیباروی(منظور محبوب شاعر) را که از صیدگاه صیادان نجات دادم، سراغش را گرفته ام که در هشترخان (آستاراخانژ) است.(ترلان پرنده ی شکاری زیبایی است که گفته می شود ماده ی آن خیلی غیرتمند و متعصب است.)

[27] .بُویُول گِدَر مُغانا دُلانور آفتابانا

من بیرمارال اُخچاسه اُغرادم بیر گلَ جیرانه

این راه به مغان (دشت مغان آذربایجان) می رود و به سوی آفتابان دور می زند. من که خبر رسان آن یار آهو صفت بودم در مسیر به یک گله از آهوان زیبا بر خوردم.

[28] .در بندکی دیور لاربیرپارچه با غدیر         آلت یانی دریا اوست یانی داغدیر

یعنی: دربند که می گویند یکپارچه باغ است، طرف پایین آن دریا، طرف بالایش کوه است.

دمیر قاپی دربند شکی و شیروان منوار مارام سنه کل داغستانه

یعنی: دربند، در آهنین، شکی و شیروان، حتی کل داغستان را هم بدهی با تو وصلت نمی کنم.

(نک: جواد هیئت، پیشین، ص 320)

[29] .مجله یغما، سال هفتم، شماره ی 12، صص 560-557

[30] . تاریخ وقایع عشایری فارس، ص 27

[31] . ادوارد براون، انقلاب ایران، ترجمه‌ی احمد پژوه، چاپ دوم، با تجدید نظر کامل، تهران، ناشر کانون موقت، 1338،ص 537

[32] . نک: نصیری طیبی، پیشین، صص83-80 سیروس پرهام، پیشین، ص 247؛ عبدالله شهبازه، مقدمه‌ای بر شناخت ایل‌ها، صص 616-615

[33] . علی عسگر نجفی، شبانکاره، پیشین، ص 82؛ دیوید. ج. مرسدان، مروری کوتاه بر گذشته و حال ایل قشقایی، ماهنامه‌ی نور، شماره‌ی چهارم و پنجم، دهم آذر 1358، ص 57

[34] . دیوید مرسدن، پیشین، 57-56؛ افشار سیستانی، پیشین، ص 617

[35] . جواد نصیری طیبی، پیشین، ص 82

[36] .نک: پیمان، پیشین، ص10، حسینی فسایی، ص 1100؛ سیروس پرهام، ص 261

[37] .oberling, ibid, oP, cit. p 41

[38] حبیب الله پیمان، پیشین، ص 12

[39] .میرزا حسن حسینی فسایی، پیشین، ص 1101

[40] .خاندان نوری، خاندان بزرگی بودند که در دربار قاجار منزلت داشتند. این خاندان به همراه حسینعلی میرزا وارد شیراز شدند و قدرت و اعتبار زیادی در این ایالت به دست آوردند. هنگام مهاجرت به فارس نصرالله خان نوری بزرگ نوری ها بود. پس از او زکی خان نوری قدرت را به دست گرفت و در سال 1241 هـ ق (1304 هـ ش) خواهر فرنمانروای فارس را گرفت و کم کم یگانه قدرتمند فارس شد او باسران قشقایی درگیر شد و ایل قشقایی را به صورت دسته جمعی به کرمان داد. بعد ها قشقایی ها با دلجویی از آن جا برگشتند و خاندان نوری از فارس اخراج شدند.

[41] .حبیب الله پیمان، پیشین، صص 14-12

[42] .ناصر ایرجی، ایل قشقایی در جنگ جهانی اول، تهران، نشر شیرازه، چاپ اول، 1378، ص 7

[43] .غلامرضا میرزایی، پیشین، صص 141- 135

[44] .ناصر ایراجی، پیشین، صص 8-7

[45] .outram

[46] . وی محمد علی خان سرتیپ، فرمانده ی فوج قراچه داغی بود که در روز پنجم ربیع الثانی در اثر سکته در گذشت.

[47] .میرزا حسن حسینی فسایی، پیشین، صص 812-809

[48] .همان ، ص 814

[49] .همان، صص 16-815

[50] .برای اطلاعات بیشتر از این جنگ نک: همان، صص 818-808؛ ناسخ التواریخ، ج 4، صص 275-239، روضه الصفا، ج 10، صص 742-719

[51].در برخی از منابع، ایلخانی قشقایی در این دوره محمد علی خان ذکر شده است که اشتباه است زیرا وی در سال 1268 هـ ق( 1231هـ ش) در شیراز درگذشت نک: همان، ص 1101

[52] . اشعار زیر در این باره سروده شده است. نک، غزل سرایان دیوان ماذون قشقایی، ص 178

گَتردِه عرصیه نچّه پیل تن                            بوراخدِردِه جوشن، گِیدرِده کفن

نچّه گومش اوزلی شوخ و سیمین تن              ساچ کمند زلف زنجیر آپاراده

سهراب خانِ قلج،برقِ جان ستان                   فرنگی ده مشهور الده داستان

اوزمینگ روباه بازلوگ اده آسمان                                آچده شیربلنَّن شمشیر آپارده

ماذون داهی عیش و نوش بول آچمال            منمنَّن می ایچن یوخدور می ایچمم

گوینو اُلی بازام بال آچمام                            هم پروازلرِم بازگیر آپاده

معنی فارسی:

به میدان آورد چند نفر پیل تن را                    لباس رزمشان را درآورد و لباس کفن پوشاند

آنها بسیار زیبا و  بشاش و سیمین تن بودند                      موهای سرشان مجهد و زلفشان همچون حلقه های زنجیر بود

برق شمشیر سهراب خان هراس انگیز بود                     به طوری که در بین فرنگی ها نیز داستان آن معروف شد

صد هزار روباه( انگلیسی) که ادعای جنگجویی داشتند                    در مقابل او که شمشیر از کمر شیر باز می کرد چیزی نبودند

ماذون می گوید دیگر به عیش و نوش نمی پردازم                           کسی که با من مشغول عیش و نوش شود، نیست

همچون بازی دل مرده هستم که بالم را باز نمی کنم                          هم پرواز هایم را شکارچیان باز شکار کردند

[53] .ایراجی، پیشین، ص 7

[54] .میرزاحسن حسینی فسایی، پیشین، ج 2، ص 1103

[55] .علی عسکر نجفی شبانکاره، پیشین، صص 130-129

[56] .ناصر ایرجی، پیشین، ص 7

[57] . این اشعار به شرح زیر است:

هر کیم بیزم کیمین درد و غم وارده با خسون بیزم داستان آغلاسون

آغلاسون تا گوزلرنینگ نم وارده                  گِران درد بی درمان آغلاسون

او که یوخ دردنده حد و نهایت                       دردِ اِدَر بیلنَهَ سُرایت

شهید لردن ذکر اولاندا حکایت                       شهید اولموش سهراب خان آغلاسون

او که داغ اَرَّده صلابتنّن                              عالم مملوَّ ده سخاوتنّن

یاخچه صفاتونن خوش حالتنّن                       بیرِ بیر، دِیِب یانایا آغلاسون

اون مینگ قشون گَلِده سیف السلطنه              بیرتَنِدِه با سولماء مینگ تنه

واجب در غیرتلی دوست و دشمنه                 آه چَکِب غیرتلی خان آغلاسون

بواسباب برپا مُشیراَ یلَده                               شاه تغیُّر حاکم تزویر ایلده

شیر حیله ینّن زنجیز ایلده                             هر کم آغلار نر آصلان آغلاسون

نا حق یره ناحق قانِ توکولدِه                        اوتّوز ایلنگ انتقام چکلده

او که جوانلوقدابِلِه بوکولِده                          بله بوکوگ داراب خان آغلاسون

کمیسه که اِگِلر بختِ بُلنده                             صرفه باغشلاماز تمهیده فّنِ

ماذون دیر او زنده مردِلگ توکندِه                  اوزدوندرب آسمانَ آغلاسونَ

                                               (نک : غزل سرایان و دیوان ماذون قشقایی، ص 287)

[58] .علی عسکر نجفی شبانکاره، پیشین، صص 134-132

[59] .مظفر قهرمانی، پیشین، صص 137-134

[60] .علی عسکر نجفی شبانکاره، پیشین، صص 143-141

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد