کتابچه «گلینگیز دئمه گـ» یه حاصل تلاش چند ماهه دانشجویان قشقایی است که گامی دیگر پیش نهاده اند تا از هویت و حریت خود دور نمانند و در این آشفته بازار برهنگی فرهنگ، فرهنگ غنی خویش را بسرایند.
ما دانشجویان قشقایی در ادای تکلیف الهی و قانونی خویش چاشنی علم، پشتکار و تحقیق را نیز به گوهر خدادادی همیت و غیرتمان افزوده ایم تا چراغ استادمان محمد بهمن بیگی را چهلچراغ بالندگی و فروزندگی بدل نماییم . و زبان خویش؛ این دردانه دنیای کلمات را در گیر و دار غفلت و خواب آلودگی عوام از گرداب مدرنیته تحمیلی برهانیم.
ما می خواهیم اندیشه و عشق را به زبان مادی این گوهر همیشه جاودانمان مکتوب نماییم
ما نمی خواهیم اصالتمان و زبان تورکی قشقایی مان با یک تبادل معیشت؛ یعنی آمدن تدریجی از زندگی عشایری و رفتن به زندگی شهری و یکجا گزینی تدریجا تباه و قربانی شود.
و در انتها نمی خواهیم آنچه خود داریم ز بیگانه تمنا کنیم
راست گفت پروردگار که فرمود:« ما شما را از الوان و رنگهای بیشماری برگزیدیم؛ باشد که سپاس گویید...»
این کتابچه به زبان ترکی قشقایی در جلد اول به تیراژ 2000 انتشار یافته منتظر شماره هایی آتی ما باشید.یاشاسین اولیمیز -اولکمیز
از تمامی قشقائیان تقاضا داریم که برای تکمیل و چاپ جلد دوم این کتابچه ما را یاری نمایند
ایندییاننچز اولموش کی بیر سیجاق گونو ایشدن بوکولموش و ترافیک ایچینده قالمیش اولانگیز ؟ ماشین لارینگ بوقو سسی، آداملارینگ داهواسی و بیر دقی تئزتر گئدمگ ایچین بیربیراینن دویوشماگی سیزی آجبخلی ائده ائله کی داها قچینگیز کلاچ ترمزی باسا بیلمایا. بو وضع ده قیرمیزی چراغ قولونجوندا دورماگ داها آمان دیر بیردن شیشهیی اوخاری وئریرنگیز کولرو آلیشدیریرنگیز و اوندا کی بیر آز کولر یئلی احوالینگزی ائسیلدی الینگیز ضبط دوکمه سینی باسیر بیر مقام خسرودن قولاقینگزه دهییر بیر اوزاق هنه ایچهریدن چکیرنگیز و آرام دوورورنگیز تا قیرمزی چراغینگ فورصتی تامام اولا. وقتی گئدن آغیر ائل مقامی ضبط اوستونده سسی گلیر اوزاق ائلی یادا گتیریرگ بئله دوشونجویا گئدیریگ کی بیر زامان دووار دیشار دالیچاز داغلاردا چولاردا سو سسینن چول اتگیندا گون گچیردیرمیشاگ سرئین یئل داغ چورهگ ساج اوستونده خونوک آیران تولوغ ایچینده بیر بن کولگه سی قوزو مله دیگی آخ کی اوره گینگ قنج گئدیر او گونلر ایچین کی بیردن اوزونگه گلیرنگ چیراغ گوی اولموش و سن هله دوورموشانگ هر کیمسه بوق وورور بیر گولوشلانیرنگ و قچینگی گازا باسیرانگ . هئچ اولموش یولداشینگ دالیچا گئدنگ سورا ائله کی میندی ماشینا ضبطینگ اوخویا "سلام وئردینگ سلامینان تانیدیم دوس سنی گلدیگیم بیلهمدیم ....."سورا وورانگیز گولماگ آلتینا و بیر قالمالی خاطره قالا بئلنگیز ایچین؟ شاید دانشجویانگیز و بو ترم مشروط اولموشانگیز و اوره گینگیز دولو دور و بیر دنگیزچز بغض خریقینگیزی آلمیش و سیر سیزینگ هنه نگیز یولونو کسه ائله بئله کی بیر تاکسیا مینیرنگیز بیردن فرود سازینینگ سسی قولاقینگزا دهییر کی تاکسی ضبطی اوستونده اوخویور و داها اوزونگی ساخلایا بیلمیرنگ و یوواش یاش لاری گوزلرینگ کونجوندان یانخلار اوستونه ویل ائدیرنگ بو اون دقی کی تاکسی ایچیندایانگ فرود سازینن آغلایرانگ و سورا کی ایستیرنگ ائننگ اوره گینگ بوشلانمیش و داها بغض ایستمیر سنی اولدورا آرام اولموشانگ . بیر آدامنگ کی دانشگاه جوغابینی تازا آلمیشانگ و اوزونگ ایچیندا یئرلشمیرنگ قانات یوخونگ وگرنه اوچاردینگ ائله کی مینیرنگ تاکسیا اونونگ ضبطی اوسا ابراهیم سازینی چالیر و سن ائیناق تر اولیرنگ و اوره گینگده بیر هلیه گیریرنگ یاغلیق آتیرنگ و سورا ائننده بیر آز چوخ تر ده کرایه وئریرنگ. . بیر هفته زندگانلیگ شهر ایچینده و چتین ایش لر الیندن کی خلاص اولیرگ و خانواده اینان داغینان داشا وورورگ و بیر گوی چوله قونیرگ و اوزوموزو شهر هیاهوسوندان ایراق ائدیرگ ماشین آغزینی آچیراگ تا بیر ایلگر مسعود نامداریدان ائشیدگ یا بیر مقام گلن آتلی محمد جاویدی اثریندن ائشیدگ . بیردن قوجا بابامیز چاغیریر آهای اوشاق او ارسلان تارینان جرسالان شعرلرینی قوی تا قولاق آساما !!! گئنه آنام کی بیر پارا زامان اوزوینان دورونگه ائدیر چاغیریر بو طهمورث خان سسینی قوی تا جوشام و بئلنگیز ایچین اییرلایام تازا کوموجا باجی دا هلی گزیر اوینایا هر کیمسه اوز اصالتی فرهنگی دالیچا گزیر . و بیزیم ماشین دا واری سینینگ سی دی سی واردیر . بو داستان لاری دئدیم کی دئیم بیز قشقایی لار اگر مینگ ایلده شهره گلمیش اولاگ آما موسیقیمیز واری کرز بئلمیزینن وار و دیریلیگ ائدیر و اونوتا بیلماگ آما هئچ اوزوموزدن سوروشموشاگ بو آهنگ لر بو اییرلاماگ لار نه ایین سی دی اولیر و بیزیم الیمیزه چاتیر . بیر هنرمند گزیر بیر پارا شعیر بولیر بئش آلتی سازینان نئچه آی چالیر و قولاق آسیر تا او کی ایستیر اولا سورا بیر ایرچی بولیر گئنه نچه آی ایرلاییرلار تا اولا ائله او سازی سسی تازا گئدسی دیر بیر استودیو ایچینده ناغاد پول هر ساهات ایش ایچه وئره و نئچه آی ضبط ائده تا ایشی بیر کیفیته ائتیشه کی قولاق آساندا آداما لذت وئره سورا تازا بیر آی داها گوندن شاما قولاق آساسی تا ایرادلارینی توتا سورا نئچه آی بو ادارا او ادارایا قچه تا مجوز آلا سورا بیر وام آلاسی و ایشینی پخش ائده بو امیده کی ائلنینگ خلخی ایشینی آلا هم قولاق آسا لذت آپارا هم ده اونا کمک ائتیشتیره کی آیری اثری اوستونا ایش گوره آما وقتی او هنرمند ایشینی آلمیاگ و اوستوندن بیر اوزوموز ووراگ بو اولیر کی هنرمند اون میلیون پولو گئدیر و داها باشارمیر بیر یئنگی ایش یارادا همی اوز هنریمیز و هنرمندیمیزه ضربه ووروراگ و همی ده اوزوموزو بیر یئنگی اثر ائشتدیگدن محروم ائدیرگ گلگ هر بیریمیز اولاگ هنرمندلریمیز وکیلی گلگ گوزلایاگ امانت لرینی ساخلایاگ تا قورخو اونلاردان ال گوتورا و بیر آرام خیالینان ساز چالارلار شعر یازالار و بیر سی دی یا بیر کتاب بازارا وئرلر . یازان:فتانه مرادی قرقانی
ادامه مطلب ...
آنها هرگز با ما نبوده اند، همیشه بر علیه ما بوده اند ،دیگر ازشان خسته شده ایم.از آن خنده های همیشگی شان، از آن قیافه همیشه حق به جانبشان، از خود برتر بینیشان، از این همه تحقیرهایشان، از کوچک شمردنشان، از آن نگاه بالا به پایینشان، از تخریب شخصیتی شان.
ما و آنها با هم در این خاک زاده شدیم. آنها وارث تاریخ 2700 ساله شدند و فرهنگ اصیل ایرانی اما ما مجبور به نسیان تاریخ 7000 ساله خود شدیم و خرده فرهنگ.فرزندانشان در مدرسه به زبان مادریشان شعر خواندند و جایزه گرفتند و ما به دلیل صحبت به زبان مادریمان تحقیر و مورد تمسخرشان . یک بچه ی فارسی زبان تنها به این دلیل که اجازه داشت زبان مادریش را حرف بزند با سواد بود و من با اینکه در هفت سالگی دومین زبان را آموخته بودم بی سواد و کودن. در جشن های ملی فرزندان آنها به دلیل جکهای زیبای ترکی شان تشویق می شدند و من شرمنده.!کتابهایمان پر بود از عکس نیاکان شان و من بی هیچ نژاد و تاریخی! برای گسترش زبان مادری شان ؛کتاب، مدرسه، رادیو، تلویزیون، مجله، نشریه و روزنامه و ردیف بودجه می دادند و من به دلیل زبان مادریم تحقیر، تهدید و تنبیه. همه جا نشانهایی از فرهنگ اصیل آنهاست و من با تمدن 7000 ساله ام از زمان اقوام سومر تا کنون در سرزمین اجدادم بی نشان و مدرک بودم. برای آنها آثار تاریخی می ساختند!. در صد سال گذشته هم که در تمامی انقلابها با برادران هم زبانم شرکت داشتم. یادشان نیست؟! مشروطه و قشقایی و در راس آن صولت الدوله قشقایی ،نهضت جنوب و قشقایی و جنگ با انگلیسیها ، مصدق تؤرک و برادران قشقایی و ماجرای ملی شدن نفت، جنگ تحمیلی و سرداران شهید تؤرک و شهدای قشقایی و(فقط به عنوان سمبل: 90 شهید دبیرستان عشایری که بیش از 70نفرشان قشقایی بودند)، قشقایی و حفاظت از مرزهای کشور از صفویه تا همین چند سال پیش که حتی به نام بی نشانی مثل عشایر هم ثبت نشدند!آری همان عشایری که در شرایط جنگ و اوج نیاز به نیروهای از خود گذشته ،به ذخایر انقلاب معروف بود!
سپس جنگ را به یاد می آورم دوباره برادر بودیم. هموطن غیورشان شدیم و با آنها برای حفظ ناموس و وطن، به جبهه رفتیم، شهید شدیم، اسیر شدیم، سختی کشیدیم و خم به ابرو نیاوردیم، در جنگ با انگلیس با هزاران تن از جوانان رعنایمان خون دادند و نگذاشتیم یک وجب از این خاک به دست بیگانه بیافتد. از جنگ برگشتیم، دوران سازندگی بود به شهرها ی مورد نظرشان همه امکانات رساندند و به ما به عنوان یک بیگانه و بادیه نشین چیزی جز خفت و خواری نداند. برای رفاه حال آنها از بودجه من کسر شد، برادر دیروز، بیگانه امروز شد.عشایر به عنوان کم هزینه ترین قشر جامعه ،هزینه های بهداشتی درمانی ،اجتماعی،شهری،فرهنگی و...از دولت دریافت نمی کنند.چون نه پزشک دارند و نه مدرسه (ساختمانی نیازمند به آب و برق و گاز) ،نه شهردار دارند و نه انجمن شهر و نه آسفالتی در خیابانهایشان ونه برقی در کوچه هایشان نه آبی در لوله هایشان و نه سوبسید بنزین برای ماشین نداشته شان و بسیار نه دیگر...بودجه های ناچیز و سالیانه تنها بودجه ای به اندازه ساخت 10 تا 15 واحد مسکونی تعلق می گیرد.(برای مثال کل بودجه اختصاصی برای کل عشایر که قشقایی هم جزئی از آن بود در سال 1385 معادل323069میلیون ریال که در مقایسه با جمعیت یک میلیون و دویست و سی و پنج هزار نفری عشایر در همان سر شماری سال 85 سرانه هر نفر از عشایر ایران معادل 258000ریال!!!است در همان سال طرف دیگر قضیه را برای جمعیت شهر (و روستا نشین) ببینید که بودجه ملی ایران در همان سال برابر 601837985 میلیون ریال است !یعنی سرانه هر فرد غیر عشایر 9 میلیون ریال !!!و 35 برابر سرانه مردم عشایر!!!.) و این مثال را به عنوان نمونه بگیرید که در سالهای قبل از این، که 10 میلیون از جمعیت کشور عشایر بوده و نیمی از این جمعیت هم قشقایی بوده چه تبعیضی در کار بوده .(چون که هیچ آمار رسمی ای مربوط به قشقایی در دست نیست اجبارا از آمار و ارقام عشایر باید استفاده کرد.) تفاوت بودجه ها به ده ها برابر رسیده و این باعث تفاوت انسان ها گردیده و شاید هم بر عکس! به آنهایی که کارمند بودند و یا ضامن کارمند داشتند وام های کلان دادند کارخانه و خانه و شرکت تاسیس کردند و برادر دیروزشان، کارگر امروزشان شد و برادر دیروزمان ارباب امروزمان.. قشقایی درمانده ی یک شهر و یا حتی یک خیابان به اسم خودش شد ولی کارخانه ها و خانه های فرهنگی آنها رو به عرش برآوردند.آری!تفاوت در نگرش اقوام از سوی حکومت،تفاوت های بعدی را بوجود می آورد و کم کم هم موجب خودبرتر بینی نژادی می شود و واقعا هم باور می کنند که از یک نژاذ فرا زمینی اند!و دیگران کم تر از آنان!
موقع خشکسالی برای رفاه حال خودشان محصولات کشاورزی را بیمه کردند تا کشاورزان تشویق شوند ولی به شغل پدران ما اهمیتی نگذاشته و باز هم برای رفاه حال خودشان دست به انواع واردات زدند و ما را هیچ دانستند.مراتعی که پدران من از آن برای چرای دامهایشان استفاده می کردند در اختیار روستاییان و کشاورزان قرار داده شد و به تملک آنان در آمد.چرا؟چون که آنها هرکدام لابی ای در شهر ها و مراکز منابع طبیعی داشتند ولی پدران ما نه آشنایی و نه سوادی برای دفاع از حق خودشان داشتند. از آن منابع آبی غارت شده هم همانند مراتع که غارت شدند و به تصرف شهری ها در آمد.آخه از چی بگم دیگه؟
لباس مادران من یکی از اصیل ترین و کامل ترین لباسها برای یک زن مسلمان است در حالی که امروز همین لباسها در اماکن شهریشان مورد تحقیر است و لباسهای دیکته شده ی غربی مورد تحسین و استقبال!و هم چنین است اوضاع لباس و کلاه پدران من.اصلا کدامیک از آداب و رسوم من تحقیر نشده؟همه داشته ها و نداشته هایمان را با آن خود بزرگ بینی شان تبدیل به آداب و رسوم کهنه و خارج از رده نموده اند!آری آنها نمی دانستند که فرهنگ و رسوم هر قومی مخصوص خود آن قوم است و با روحیه خودشان سازگار است و نه برای دیگران! در هر حال من تورکم و به همین چند صد سال پیش که برگردیم به پیشنهاد حاکمان صفویه،اجداد من برای دفاع و نگهبانی از مرزهای جنوب از زادگاه خود جدا و به دهان گرگ فرو رفتم .آری این چنین است برادر.
قشقایی ای که تا همین 20 سال پیش 80 در صدشان عشایر بود و کم خرج ترین و خودکفاترین قشر جامعه بود ولی در عین حال با سرمایه ای بسیار غنی برای کشور (هم از لحاظ تولیدات دامی و هم از لحاظ منابع انسانی) بیگانه شد و به عنوان عاملین تخریب محیط زیست می بایست از کار خودشان کناره بگیرند و بدون هیچ شغلی به شهرها پناه بگیرند.تخریب محیط زیست؟چه کلمه آشنایی!مثل اینکه دیگر راهسازی،شهرسازی،ماشین سازی،فاضلاب شهری،هوای آلوده شهر،کارخانجات صنعتی و ...محیط زیست را تخریب نمی کند و فقط همین افراد عشایر هستند که محیط زیست را تخریب می کنند و آن هم چه تخریبی؟چرای دام!!
بسیاری از برادران من مهندس ها و پزشک هایی برای جامعه شده اند که از آنها به عنوان ابزاری برای پیش برد اهداف خودشان استفاده می شود. تحصیل کردگان ما چون که هیچ مکانی برای خدمت به هم نوع خودشان نداشتند روانه کارخانجات و بیمارستانهای آنها شدند و به خدمت آنان در آمدند ولی بیماران هم زبانشان در بیابانها جان دادند.در حالی که اگر ما امروز یک شهری به اسم خودمان داشتیم و بدون کمترین هزینه ای و فقط با تولیدات دامی و کشاورزی (بصورت مکانیزه و صنعتی )و حتی بدون نفت و گازی خودکفای محض بودم و می توانستیم دست بی بضاعت ها را هم بگیریم و از فلاکت نجاتشان دهیم تا این همه در حاشیه شهر ها مورد تمسخر قرار نگیرند و به اسم قشقایی تمام نشود.
سپس زمان سیاست خارجی شد. برای آزادی برادر مسلمان فلسطینی شان که هرگز ندیده بودم و هزاران کیلومتر با من فاصله داشت، به خیابانها رفتم و بر دهان آمریکا زدم؛در موقع راهپیمایی از شبکه فارس کلاه داران و شال بر کمران قشقایی را دلاورمردان عشایر خطاب کردند و از آنها به عنوان دلیران وطنی یاد کردند اما چه سودی حاصل شد؟! آری هم بر دهان آمریکا زدیم و هم بر دهان اسرائیل و هم از حق غزه و لبنان دفاع کردیم اما هرگز نفهمیدم که چرا پولهای این مملکت باید در آنجا هزینه شود ولی قشقایی ما در کوه و کمرها درمانده کم ترین امکانات بهداشتی و رفاهی باشد!
از برنامه های دموکراسی و مردم سالاری دینی شان ممنونیم، اما هنوز طعم برنامه های آزادیبخش قبلی شان تمام وجودم را به لرزه در می آورد. و از BBC فارسی و VOA که برای فارسهای افغانستان برنامه ویژه دارد و برای بیش از سی و پنج میلیون تؤرک زبان این مملکت هیچ حرفی ندارد، تشکر می کنم. آری از روزی دست کم هشت ساعت برنامه زنده و دست کم 8 ساعت برنامه های دیگر (ضربدر 365 روز سال و ضربدر چند سال حضور این دوستان و مدافعان حقوق بشر و ضربدر 6 شبکه ملی) چند ساعت به من و درد دل من اختصاص یافته است؟!اصلا آیا تا الان در چاپ چندین نشریه ای که داشتیم یک ریال حمایت کرده اند؟آری، ببخشید منظور شان از جدایی طلب، تجزیه طلب و عوامل بیگانه در آن برنامه ها ما بودیم. و لابد منظورشان از پان ترکیسم در سالهای اخیر هم ما هستیم!!
زینبنگ گوزه یاشه، یاندورور داغه داشه امام حسین قرداشه ، قرداش وای واویلا
ای کربلا سلطانه ، قرداش وای واویلا زینبنگ شیرین جانه ، قرداش وای واویلا
ای سلطان کربلا برادر وای واویلا ای جان شیرین زینب برادر وای واویلا
زینبنگ گوزه یاشه، یاندورور داغه داشه امام حسین قرداشه ، قرداش وای واویلا
اشک چشم زینب کوه وسنگ را می سوزاند امام حسین برادر اوست، برادر وای واویلا
گوز یاشم سیلاب اولدی جگرم کباب اولدی کربلا خراب اولدی قرداش وای واویلا
اشک چشمم سیلاب شد جگرم کباب شد کربلا خراب شد یرادر وای واویلا
بی کفن گده میدانه گزلرم دوشدی قانه قالموشام یانه یانه قرداش وای و.اویلا
بدون کفن به میدان جنگ رفت چشمانم به خون آفتاد مانده ام اما سوزان ، برادر وای واویلا
بیکس قالدی سکینه، خراب اولدی مدینه کیم رحم ادر یتیمه ، قرداش وای واویلا
سکینه بی کس ماند و مدینه خراب چکسی به طفل یتیم رحم میکند بدار وای واویلا
تاریخ اجتماعی و سیاسی
ایل بزرگ قشقایی
نویسنده: نوروز دُرداری (فولادی) ndordari@hotmail.com
ناشر: انتشارات قشقایی (shiraznashr.blogfa.com)
ناشر همکار: تخت جمشید t_jamshid@yahoo.com/ نوبت چاپ : اول، 1389، دوم 1390/ قیمت: 12000 تومان/ مرکز نشر: شیراز، خیابان پیروزی، انتشارات تختجمشید. تلفن: 2245401 - 09171118580
فهرست مطالب:
فصل
اول: 15/ پیشینهی
تاریخی ایل قشقایی_ 15/ منشأ
نام ایل قشقایی_ 15/ تاریخ
مهاجرت ترکان به فلات ایران_ 22/ تاریخ
مهاجرت ترکان قشقایی به فارس__ 25/ اسناد
موجود تاریخی_ 28/ فصل
دوم: 33/ موقعیت
جغرافیایی و جمعیت_ 33/ حدود
قلمرو ایل بزرگ قشقایی_ 33/ جمعیت
عشایر کوچندهی ایران_ 37/ جمعیت
ایل نشینان قشقایی_ 44/ فصل
سوم: 59/ زبان
و فرهنگ ایل بزرگ قشقایی_ 59/ زبان
ترکی_ 59/ جمعیت
مردم ترک زبان در دنیا 77/ سواد
آموزی در عشایر_ 80/ تأسیس
مدارس عشایری در فارس__ 83/ پوشاک
مردم قشقایی_ 96/ تزیینات
و زیورآلات زنان در ایل قشقایی_ 102 /پوشاک
مردان قشقایی_ 108/ موسیقی
در ایل قشقایی_ 111/ موسیقی
و اهمیت آن در ایل قشقایى_ 114/ همسر
گزینی در ایل قشقایی_ 140/ تشریفات
عروسی_ 144/ آهنگهای
مرسوم در عروسی_ 158 /عید
نوروز در میان ایل_ 160/ مذهب
و اعتقادات در ایل قشقایی_ 163/ گرگ
در اساطیر ترک_ 166/ فصل
چهارم: 177/ کوچ
نشینی و زندگی در ایل قشقایی_ 177/ ویژگیهای
کوچ نشینی_ 177/ کوچ
ایل قشقایی_ 182/ زندگی
در عشایر قشقایی_ 187 /برخی
پیشههای مردم 206/ فصل
پنجم: 213/ اقتصاد
و دست بافتههای عشایر قشقایی_ 213/ اقتصاد
عشایری_ 213 /شیوههای
بهرهبرداری از دامها 216/ 3.
بافتهها یا صنایع دستی قشقایی_ 219/ قالیبافی_
221/ گبه
بافی_ 232/ سایر
بافتهها 237/ گلیم
بافی_ 237/ آشنایی
با دار و ابزار بافت در ایل قشقایی_ 252/ مالیات
در عشایر ایران_ 257/ فصل
ششم: 267/ سازمان
سیاسی ـ اجتماعی ایـل بـزرگ قشقایی_ 267/ تشکیلات_
267/ بنکوهای
عمله 272/ تقسیمات
ایل بزرگ قشقایی_ 273/ نگاهی
به ایلهای قشقایی_ 279/ تشکیلات
و سازمان اداری و اجرایی در ایل قشقایی_ 289/ بعضی
نقش آفرینان در ایل قشقایی_ 301 /فصل
هفتم: 305/ تاریخ
سیاسی ایل بزرگ قشقایی_ 305/ بخش
اول: از دوران صفویه تا قاجاریه 305/ دوران
صفویه 305/ حکومت
افغانها 316/ دوران
نادرشاه 321/ کریمخان
زند_ 326/ حکومت
آقا محمدخان قاجار (1193 قمری) 1157 خورشیدی_ 331/ حکومت
فتحعلیشاه ـ 1211 هجری قمری (1175 خورشیدی) 334 /ایلخانیگری
جانیخان قشقایی_ 343/ حکومت
محمد شاه قاجار ـ 1250 هجری قمری (1213 خورشیدی) 347 سلطنت
ناصرالدین شاه قاجار (1264 – 1313 ق) 1226 تا 1273 خورشیدی) 353/ سلطنت
مظفرالدین شاه 1313 تا 1324 قمری (1273 تا 1284 خورشیدی) 360/ انقلاب
مشروطیت ایران_ 367/ سلطنت
محمد علی شاه قاجار- 1324 قمری 1327(1284 تا 1287 شمسی) 375/ دوران
سلطنت احمد شاه 391/ سلطنت
احمد شاه و صولتالدوله 398/ شورش
در شیراز 403 /پلیس
جنوب ایران و صولت الدوله 411/ ورود
نیروی انگلیس در قالب پلیس جنوب_ 431/ قرارداد
صولتالدوله با پلیس جنوب_ 440 /جنگ
در شیراز 454/ دخالت
بیگانگان در امور کشور 459 /درخواست
بختیاریها برای حکومت جنوب ایران_ 465/ والی
گری دکتر مصدق در فارس__ 467/ فصل
هفتم: 473 /بخش
دوم: دوران پهلوی_ 473/ رضا
شاه پهلوی_ 473/ شورش
جنوب و ایل قشقایی_ 487 /سرانجام
صولتالدوله قشقایی_ 569/روابط
رضا شاه با آلمان_ 573/ سلطنت
محمدرضا شاه 580/ /آزادی
(فرار) محمدناصر خان قشقایی_ 581 سران
قشقایی و ارتباط با آلمانیها 592/ جنگ
سمیرم 601/ نهضت
جنوب و قشقاییها 604/ نفت
در سرزمینهای جنوب ایران_ 614/ ملی
شدن نفت ایران و سران قشقایی_ 629/ رابطه
محمدناصر خان قشقایی با محمدرضا شاه پهلوی_ 639/ دکتر
محمد مصدق و محمدناصر خان قشقایی_ 642/ کودتای
28 مرداد 1332_ 656/ سرنوشت
محمدرضاشاه 677/ سرنوشت
آخرین ایلخان قشقایی: ملکمنصورخان_ 684/ فصل
هشتم: 695/ اسکان
عشایر قشقایی_ 695/ جنایت
یا سوء مدیریت در اسکان عشایر قشقایی_ 705/ اقدامات
و عملکرد دولتها در رابطه با عشایر_ 716/ آینده
عشایر قشقایی_ 755/ فصل
نهم: 757/ شاعران
ترک و غزلسرایان قشقایی_ 757/ شاعران
ترک و شاعران پارسی گوی از سرزمین ترکان_ 757/
سرآغاز
عشایر بخشی از مردم ایران هستند و تاریخشان قسمتی از تاریخ کهنسال این سرزمین است. آنان مردمانی ساده دل با زندگی بیپیرایه، فارغ از دروغ و ریا هستند. عشایر فرزند آزاد طبیعت هستند و جز با مظاهر طبیعت و آب و خاک خود با چیزی میانه و اُنس ندارند. افراد این جماعت همانند گُلی خودرواند که سپیدهدمان سر از سینهی دشت برمیدارد، قد میکشد، به گُل مینشیند، دانه میکُند، پژمرده میشود و همانجا فرو میریزد. در دامانِ بازِ دشتها و در آغوش فشردهی کوهساران به وجود آمدهاند، با مظاهر طبیعت بزرگ شدهاند. با احشام و اغنام خود خو گرفتهاند، به گُل نشسته، دانه کرده و پژمردهاند، عاقبت نیز در دامان همان دشتها و در آغوش همان کوهساران، بهسان همان گل خودرو، فرو ریختهاند و از خویش اثری جز یکی دو تن چون خود به جای ننهادهاند و دامنهی این سیرِ جبری، قرنها است که ادامه دارد.
قطعی است که چنین مردمانی در محیط زندگانی عادی خود کمتر با خط و سواد سروکار دارند تا وسیلهی ثبت و ضبط وقایع و سوانح زندگی آنها باشد و در میان ایشان آن چه هست سینه به سینه نقل میشود و این گونه محفوظات هم رفته رفته با گذشت زمان به دست فراموشی سپرده خواهد شد. اما آن چه مسلم است، این که این فرزندان آزاد طبیعت سدههای پیاپی، پاسداران مرزهای کشور ما بودهاند و تاریخ این سرزمین، صفحاتی بس درخشان از شرح جانبازیها و از خودگذشتگیهای آنان در بر دارد.
تاریخ عشایر ایران با تاریخ پر فراز و نشیب این مرز و بوم آغاز شده و سرگذشت آنان با عمق زندگی و فرهنگ پر بار این سرزمین به هم آمیخته است. زندگی آنان از سویی آمیخته با رنجها و ظلمها و ستمهایی است که از سوی حاکمان و مباشران، ایلخانان، کلانتران، خانها و... بر آنها رفته و از سویی با مجاهدتها و سلحشوریها و ستم ستیزیهایی همراه است که به منظور دفاع از آب و خاک و دیانت و شرف و ناموس خویش در مقابل بیگانگان و دست نشاندگان داخلیشان از خود نشان دادهاند.
جمعیت عشایری ایران زمانی اکثریت جمعیت ایران را تشکیل میداد؛ به ترتیبی که در سالهای نه چندان دور؛ یعنی در سال ۱۲۶۷شمسی (۱۸۸۴ میلادی) از جمعیت شش میلیونی ایران، نیمی از آن یعنی سه میلیون از عشایر کوچنده بودند. در یک صد سال گذشته، دگرگونیهای بزرگی در جهان پدید آمده است که چهرهی این سیاره و بهویژه جماعتهای انسانی آن را به گونهی بیسابقهای دگرگون کرده است. در طول این یک صد سال، جامعهی عشایری نیز دچار تحول شده است و از متن به حاشیه رانده شده و جمعیت آن رو به کاستی نهاده است، به ترتیبی که در سال ۱۲۸۸ شمسی جمعیت آن دو و نیم میلیون نفر بوده که حدود یک چهارم جمعیت کشور گشته و هم اکنون جمعیت آن کمتر از یک میلیون و دویست و پنجاه هزار نفر است که حدود دو درصد جمعیت ایران است.
به طور کلی میتوان گفت که در یک سدهی گذشته جماعتهای شهری و روستایی در مسیر پیشرفت افتادهاند، اما اجتماعات عشایری از نظر نظام اقتصادی و شیوهی تولیدی و فرهنگی کم و بیش در جا زدهاند و حضور سیاسی آنان بهتدریج محدود شده است. سازمان سیاسی آنان فرو پاشیده و بسیاری از آنها به شهرها و روستاها مهاجرت کرده و کوچ نشینی را ترک نمودهاند.
اکنون سالهاست که محیط عشایر به تمدن شهرنشینی تغییر و تبدیل یافته است. دیر یا زود، رفته رفته، دیگر از زندگی عشایری و بیابان گردی و خانمان به دوشی آنها اثری باقی نمیماند. در حقیقت یکجا نشینی، تیر خلاص عشایر کوچنده است.
به جاست که برای حفظ پیشینه و تاریخ گذشتههای آنها که خود فصل مهمی از تاریخ اجتماعی ایران است، به جمعآوری سوابق و پیشینههای این طبقه از اجتماع ایران همت بگماریم و نگذاریم تاریخ و گذشتههای آنها به دست فراموشی سپرده شود.
تدوین این کتاب تلاشی است در راستای این هدف، و کوششی است جهت ثبت پارهای از اطلاعات و وقایعی که در گذر زمان بر ایل بزرگ قشقایی گذشته است. ایل بزرگ قشقایی که یکی از بزرگترین گروه عشایر کوچندهی ایران است و در گذر زمان نقش مهمی درتاریخ کشورمان داشته است، به همت پژوهشگران بیشری نیاز دارد تا تصویر روشنی از آنان به دست داده شود.
مؤلف که خود از میان عشایر قشقایی برخاسته است، تلاش کرده که از راه مطالعهی کتابها و نوشتههای مختلف و مراجعه و گفتوگو با مطّلعان ایلی و محلی در استانهای فارس، کوهکیلویه و بویراحمد و اصفهان، اطلاعات و وقایع را جمعآوری و ثبت نماید. در هر یک از بخشهای این کتاب منابع و مواخذ مورد استفاده برای آگاهی علاقهمندان یادآوری شده است. این یادداشتها خالی از اشکال نخواهد بود. نقد صاحب نظران و همکاری آگاهان میتواند در تکمیل و غنی سازی مطالب و مستندات تاریخی آن کمک نماید.
در پایان از همهی کسانی که در جمعآوری این اطلاعات در طول پانزده سال گذشته مؤلف را یاری کردهاند سپاسگزارم بهویژه از همسرم که با صبر و حوصله در طول بیش از پانزده سال با من همکاری کردند و عمرش کفاف نداد تا چاپ این نوشته را ببیند. این کتاب را به روان شادش تقدیم میکنم.
نوروز دُرداری (فولادی)
فروردین 1386. اوتاوا ـ کانادا
http://www.shiraznashr.blogfa.com/post-96.aspx
چند سال پیش بود که برای کاری به یکی از شهرهای ترک نشین ایران (فیروزآباد) رفته بودم . برای سفارش غذا وارد یکی از رستورانهای آن شدم . البته پس از من مادری به همراه فرزندش و یک خانم دیگر نیز وارد شدند . من سفارش غذا را داده و منتظر بودم تا سفارشم آماده بشه. در همین حین آن فرزند کوچک شروع به گریه و بهانه گرفتن کرد و مادر نیز برای آرام کردن کودکش با او به زبان فارسی چیزهایی گفت. اینجا رو داشته باشین تا بریم ادامه …
مکان: همان قبلی . زمان : چند دقیقه بعد …
مادر در کمال تعجب با خانمی که با هم وارد شده بودند به زبان ترکی صحبت کرد . پس از چندی هم بدون اینکه چیزی سفارش دهند از آنجا خارج شدند …
دخترکی دانشجو به همراه دوستش که در میز بغلی حضور داشتند پس از دیدن این صحنه شروع به تمسخر کرده و خندیدند، بله خندیدند به رفتار مادری که دلش نمیخواست فرزندش زبان ترکی بیاموزد. البته من به آنها حق می دهم که بخندند و در واقع این رفتار آنها بود که واقع گرایانه بود و نه رفتار آن مادر آسیمیله شده . من نیز خندیدم ، البته من و آن دخترک دانشجو با هم خندیدیم اما آن خنده کجا و این خنده کجا…
خندیدم : به حماقت مادری که زبان شیرین ترکی را از کودک بیچاره اش دریغ می کرد و البته دلم برای آن کودک سوخت که باید در دامان چنین مادر بی سوادی بزرگ شود !
خندیدم: به اینکه شرکت نیسان باید برای ما برند خودرو به نام قشقایی بسازد و آن وقت ما …
خندیدم : به اینکه آن مادر نمی دانست ترکی تنها زبانی است در دنیا که فقط یک فعل بی قاعده دارد (1)
خندیدم: به مادری که دلش نمیخواست فرزندش زبان ترکی را بیاموزد یا شاید آن را مایه ننگ می دانست و البته اگه اینجور باشه خیلی افراد پست و ننگین هستن که به این زبان صحبت کرده اند و البته آنها از فرزندانشان ترکی را دریغ نکرده اند . ازجمله : نادرشاه افشار، شاه عباس صفوی، بهمن بیگی، ستارخان، باقر خان، صولت الدوله، باغچه بان، دکتر مصدق، دکتر حسابی ، جم اوزمیر (رهبر حزب سیزهای آلمان )، فارابی و البته این زبان مشابه زبون سومری هایی بوده که اولین دانشگاهها را در دنیا ایجاد کرده اند (3و2)
خندیدم؟ نه دیگه نخندیم ، از رستوران که بیرون اومدم یه شکلات تلخ خریدم . اون شکلات رو گذاشتم رو زبونم تا طعم تلخ حادثه ای رو که دیده بودم از خاطر ببرم .
منابع :
فرستنده ب مطلب : قاشقایی اوغولو
اگر چه در طول تاریخ لغتنامههای فراوانی در زمینة واژگان ترکی نوشته شده، اما هیچ یک از آنها اهمیت و قدمت « دیواناللغات الترک» محمود کاشغری را ندارد. دیواناللغات الترک قدیمیترین لغتنامة ترکی جهان است که حدود هزار سال پیش یعنی در سالهای 464 الی 466 ه.ق. بعد از چهار بار بازخوانی و بازنویسی به رشتة تحریر در آمده است. در مورد زادگاه محمود کاشغری اختلاف نظر وجود دارد؛ گروهی معتقدند که وی در کاشغر پایتخت ترکستان شرقی ( ایالت سینگ کیانگ) در شمال چین به دنیا آمده؛ بعضیها زادگاه او را ناحیة اپال (50 کیلومتری مغرب کاشغر) دانستهاند و گروهی هم بر این باورند که او در سال 380 ه.ق. مطابق 1001 میلادی در شهر بارسغان نزدیک دریاچة ایسیق گؤل که امروزه در کشور قرقیزستان واقع شده، به دنیا آمده است. محمود تقریباً بسیاری از قبایل ترک را دیده و لغات و اصطلاحات معمول در بین آنها را جمعآوری نموده و حدود 7500 واژه را ثبت و ضبط کرده است. زمان محمود کاشغری زمان گسترش قدرت و نبوغ ترکان در زمینة خدمات نظامی و فرهنگی به جهان اسلام است و قیامهای ضد اسلامی همچون قیام استاد سیس خراسانی، ماه فرید، المقنع و ... به وسیلة ترکان سرکوب میگردد و در نتیجه نزدیکی و تعامل بغداد با ترکان افزایش مییابد و یاد گیری زبان ترکی در کنار زبان عربی در سرتاسر سرزمینهای اسلامی رایج میگردد؛ به همین خاطر محمود با هدف تعلیم زبان ترکی به عربها و عربی دانها و با ترجمة عربی به تألیف این لغتنامه پرداخت تا عرب زبانان به آسانی و بر اساس قواعد زبان عربی آموزش ببینند؛ یعنی محمود بر مبنای قوانین عربی به بررسی واژگان ترکی پرداخته است که در حقیقت کار بسیار مشکلی است؛ اما او به راحتی از عهدة این مشکل برآمده است. خود محمود میگوید با نوشتن این کتاب میخواهد ثابت کند که زبان ترکی همگام با زبان عربی مانند دو اسب مسابقه به پیش میتازند و در جای دیگر به حدیثی نبوی استناد میکند که زبان ترکان را بیاموزید که فرمانروایی آنان دراز و طولانی خواهد بود. دیوان لغات در 8 کتاب به شرح زیر گردآوری شده است: 1-کتاب همزه 2-کتاب سالم 3-کتاب مضاعف 4-کتاب مثال 5-کتاب ذولثلاثه ( سه گانگان) 6-کتاب ذوالاربعه (چهارگانگان) 7-کتاب ذولغنه (غنه داران) 8-کتاب ذوالساکنین ( جمع دو سکون) سپس هر کتاب به دو بخش اسمها و فعلها تقسیم شده است. دیوان الغات ضمن آنکه یک لغت نامة گسترده است، یک فرهنگنامة پر محتوا نیز به شمار میرود؛ زیرا در این کتاب مسائل مختلف: تاریخی، جغرافیایی، اسطوره شناسی، شعر، ضربالمثل، فولکلور، ریشهیابی واژگان، دستور زبان و ... فراوان به چشم میخورد. محمود شخصاً دانشمندی مردمی و فرهنگ دوست است و برای جمعآوری و تدوین کتابش در میان ایلات و عشایر به گشت و گذار میپردازد؛ بدون آنکه انتظار کوچکترین پاداشی از طغرل سلجوقی خاقان ترک یا القائم بامرالله خلیفة عباسی عرب داشته باشد. محمود در سال 1098 میلادی یعنی در سن 97 سالگی در زادگاه خود یعنی ناحیة اپال که در مغرب کاشغر قرا دارد، میمیرد و در آنجا برای او مقبرهای با شکوه بر فراز تپهای خاکی میسازند که از پایین تپه تا سر قبرش 97 عدد پله میخورد که به تعداد سن و سال محمود کاشغری است. بعد از محمود دهها لغت نامه به پیروی از دیواناللغاتالترک نگاشته شده که هیچ یک از آنها نتوانست همپایة دیواناللغات گردد. ما در اینجا فقط به ذکر نام بعضی از آنها بسنده میکنیم: الادراک للسانالاتراک، بلغت المشتاق فیلغتالترک و القفجاق، زهرالملک فی نحو الترک، الافعال فی لسان الترک، قصیدة قواعد لسانالترک، التحفت الزکیه فی لغت الترکیه، سنگلاخ، التمغای ناصری، لغت فتحعلی قاجار و ... محمود در دیواناللغات نام 22 قبیله از 24 قبیلة ترکان را بدین صورت نام میبرد: قنق (قینیق)، قیغ (قایی)، ییوا (ایوا)، سلغر (سالور)، افشار، بکتلی (بیگدلی)، بکدلاز، بایات، یزغر (یازر)، ایمور، قره بؤللإک، آلقابؤللإک، ایگدیر، الإرهگیر، توتورغا (دودورغا)، اولایونتلوق (آلایونتلو)، تؤکر(دؤکر)، بجنک، جوالدوز، جبنی و جروقلوق. (فقط دو قبیلة قیزیق و قارقین در کتاب ذکر نشده است.) محمود زبانهای مختلف ترکان را به 20 لهجه و گویش تقسیم میکند؛ بدین قرار: قپچاقی، اوغوزی، یماکی، باشقوردی، باسمیلی، قایی، یباکویی، تاتاری، قیرقیزی، چگلی، تخسییی، یغمایی، اوغراقی، چاروقی، چمولی، اویغوری، تانقوتی، ختایی، خلجی و حاقانی. در دیواناللغات 250 الی 300 ضربالمثل وجود دارد که بعضی از آنها به همان شکل قدیمی در ترکی امروز بخصوص در ترکی قشقایی موجود است. در جابه جای دیوان کاشغری اشعار ترکی در اوزانهجایی سروده شده که همه میدانیم اصولاً وزن هجایی وزن بومی و ملی شعر ترکی است که تقریباً تاریخی 7000 ساله را طی میکند . قالبهای هجایی موجود در دیوان محمود عبارتند از : 5 هجایی، 7 هجایی، 8هجایی، 10هجایی، 11هجایی، 12هجایی و 14 هجایی. تعداد 4 اسطوره در این کتاب موجود است که هر کدام در جای خود قابل تأمل است. باورها و اعتقادات مردم نیز در دیوان کاشغری نوشته شده؛ مثلاً اعتقاد باران خواهی (استمطار) که به صورت کوسهگلین در بین ترکان قشقایی مرسوم است در دیوان به چشم میخورد. ظاهراً اولین و قدیمیترین کتابی که از دیوان کاشغری نام میبرد، تاریخ بیهقی است. سپس بدرالدین محمود بن موسیالعیناتی ( از لغویان معروف قرن نهم) در کتاب خود به نام «عقدالجمان فی تاریخ اهل زمان» که در 30 مجلد تالیف شده، در جلد «انساب و جغرافیا» در فصل «الاتراک» به طور مفصل از دیواناللغات استفاده است. اما اولین کسی که توانست دیوان کاشغری را به چاپ برساند، احمد رفعت معروف به معلم رفعت بود که در سالهای 1333 الی 1335 ه.ق. در 3 جلد چاپ کرد. در سال 1928 میلادی «کارل بروکلمان» استاد زبانهای سامی این کتاب را به آلمانی ترجمه کرد. بسیم آتالای در سالهای 1939 الی 1941 با استفاده از دو ترجمة چاپ نشدة معلم رفعت و عاطفت قونیهای این کتاب را به ترکی استانبولی برگرداند . در سالهای 1960 الی 1963 صالح م . مطلب اف با استفاده از ترجمه بسیم آتالای دیوان کاشغری را به ترکی ازبکی ترجمه کرد . دیوان لغات در سالهای 1981 الی 1983 در شهر اورمچی به ترکی اویغوری ترجمه شد. «روبرت دنکوف» و «جیمزمک کلی» دو تن از اساتید دانشگاه هاروارد در سالهای 1982 الی 1984 این کتار را در 3 جلد به انگلیسی ترجمه کردند. در سالهای 1997 الی 1998 «اصغر کرماشولی اگابایوف» کتاب را در 3 جلد به ترکی قزاقی ترجمه کرد. در سال 1375 ه.ش. دکتر محمد دبیر سیاقی با استفاده از ترجمة «کارل بروکلمان» آلمانی قسمت نامها، صفتها، ضمیرها و پسوندهای موجود در کتاب دیوان کاشغری را به فارسی ترجمه کرد. و خلاصه در سال 1383 ه.ش. محقق گرانمایه پرفسور دکتر حسین محمدزادة صدیق این کتاب را به نابترین و درستترین شکل به فارسی برگرداند. این ترجمه ارزندهترین کتابی است که نه تنها ایرانیان بلکه جهان اسلام اعم از ترک، فارس، عرب و ... میتوانند به نحو احسن از آن استفاده نمایند. منابع
1-دیواناللغات الترک محمود بن الحسین الکاشغری برگردان فارسی از دکتر حسین محمد زادة صدیق.
2-Divan lugat- it- turk tercemesi Ceveren: Besim Atalay.
3-تاریخ بیگدلی پرفسور غلامحسین بیگدلی.
4-نامها و صفتها و ضمیرها و پسوندهای دیواناللغات الترک محمود کاشغری ترجمة دکتر سید محمد دبیر سیاقی.
5-مجله وارلیق دکتر جواد هیئت.
دوستان محترم مطلب زیر ترجمه ی یکی از داستانهای کوچک کتاب پینوکیو ( آدمک چوبی ) به زبان ترکی قشقایی است . این داستان از داستان های خیمه شب بازی ایتالیا است که کتاب درسی بچه های ایتالیا نیز می باشد . هدف از ترجمه ی این داستان کمک به شما برای یاد گیری زبان مادری خود یعنی ترکی قشقایی می باشد . برای دانلود مطلب روی پینوکیو آجدیر کلیک کنید . . .