نژاد قارا گؤل
نژاد قارا گؤل یک نژاد گوسفند است که مخصوص قشقایی ها بوده است و امروزه دیگر اثری از آن نیست براستی چه شده ؟ این نژاد اصیل گوسفند را نابود کرده اند ؟
بله عزیزان من ، سال ها پیش نژاد گوسفندی در بین قشقایی ها بوده که از لحاظ چرم جزء نژاد های سرآمد گوسفند جهان بوده است ، انگلیسی ها برنامه ای را برای از بین بردن آن پیاده می کنند و می گویند که ما پوست بره ی شیر خواره ی این گوسفندان را با قیمت بسیار خوب خریداریم ، آن موقع هم که ماشالله زنده وجود نداشته که فکر کنه جریان این پول های هنگفت چیست ، یکی نبوده سوال کنه چرا بره ی شیر خواره ؟ بعد از مدتی این نژاد کمیاب شده و کم کم از بین می رود امروزه احتمال می دهم تعداد این نوع گوسفند شاید در بین قشقایی ها باشد ، شنا را بخدا ای کسانی که به پول خود می بالید اگه می توانید این نوع نژاد گوسفند را دوباره احیا کنید ، آخه شما هم نسبت به این منابع انسانی مسئولید بابا ، مسئولید . . .
و اما شما جوانان کاری نکنید که زبان ما هم مثل تاریخ قشقایی ، فرهنگ قشقایی ، قالی قشقایی ، اسب قشقایی ، گوسفند قشقایی و . . . کم کم رو به نابودی بره . . .
نویسنده : کامران فریدونی کشکولی
در کتاب سالهای بحران
خاطرات روزانه محمد ناصر صولت قشقایی
از فروردین 1329 تا آذر 1332
به تصحیح نصرالله حدادی
چاپ موسسه خدمات فرهنگی رسا تلفن 839950چاپ اول شهریور 1366
در صفحه 292 کتاب اینچنین نوشته شده است:
دوشنبه دوم تیر ماه: .....
ساعت هشت و نیم بعد از ظهر سناتور وانسین آمد مدتی راجع به نفت و وضع ایران مذاکره کردیم ، اظهار داشت: معاونت وزارت جنگ از ملاقات شما خوشحال بود و به من گفت که با شما روابطم را گرم نگهدارم ، همه منتظر رای لاهه هستند. بعد راجع به معامله پوست بره کرد، که شرکتی تشکیل دهیم و پوست بره قشقائی را بخریم و شما هم شریک باشید. من گفتم : من نظری ندارم و شریک هم نمی شوم ، فقط می خواهم که منفعتی به ایلم برسد. بعد قرار شد در که در نیویورک با هم صحبت کنیم.
وقتی مردان آزربایجان غایبند ...
زنان آزربایجان با تمام محدودیت های اجتماعی و رسمی موجود در ایران و با وجود محرومیت های سلیقه ای و فکری برخی از صاحب منسبان در قدرت ، این جرعت و جسارت را به خرج داده ، با حضور بر روی تپه های اطراف استادیوم سهند ، اختصاص 24 درصد کارت های هواداری تیم تیراختور آزربایجان به خود و ... شجاعت شان را نشان داده اند. ( ادامه مطلب )
زنان آزربایجان با تمام محدودیت های اجتماعی و رسمی موجود در ایران و با وجود محرومیت های سلیقه ای و فکری برخی از صاحب منسبان در قدرت ، این جرعت و جسارت را به خرج داده ، با حضور بر روی تپه های اطراف استادیوم سهند ، اختصاص 24 درصد کارت های هواداری تیم تیراختور آزربایجان به خود و ... شجاعت شان را نشان داده اند.
در کنار این شجاعت ، مردان آزربایجان که به صورت علنی شاهد خورده شدن حق تیم فوتبال گسترش فولاد ، محرومیت 3 جلسه ای تیم تیراختور از حضور تماشاگرانش در بازی خانگی؛ آن هم به خاطر شکستن چند صندلی پلاستیکی و ... بودند دم برنیاورده و درمقابل این ظلم های آشکار سکوت کردند.
این در حالی است که در یک بازی دیگر؛ یک کشته ، استفاده از گاز اشک آور ، زیر پا گذاشته شدن اخلاق و کرامت انسانی ... وجود داشت ، برای ملوان انزلی فقط یک جلسه محرومیت از تماشاگران خانگی به ارمغان آورده است که در شرایط بدتر از آن مستحق تقدیر و تشویق خواهند بود...
باید فکر کرد که اگر امور به دست دختران و زنان آذربایجان می بود باز شاهد چنین تحقیر شدن و قبول ظلم بودیم؟
اخبار وبلاگ با ذکر نام تراختور بایرقی بنویسید. در صفحه فیس بوک
عضو شوید
آیا باید به نفهمیدن خود افتخار کنیم ؟
خود آگاهی چیزی است که مرا دائما از مشغولیتهای دائمی که مرا قربانی خود کرده اند ، بیرون می کشد و به خودم فرا می خواند . من را جلو آینه قرار دهد تا خودم و ارزش های درونیم را بشناسم .
خودآگاهی بالاتر از آگاهی از فلسفه ، آگاهی از علم ، آگاهی ار صنعت و . . . است ، کسی که دکترای فلسف دارد و روزی هزار بار هم خود را در آینه می بیند اصلا به خودش فکر نمی کند که بتوان خودآگاهی را برای او تعریف نمود ، این ها فقط تخصص نام دارند ، خودآگاهی یعنی چیزی که مرا به خودم معرفی کند ، مرا به خودم بنمایاند و متوجهم کند که من چقدر ارزش دارم .
هرکس به اندازه ی ایمانی که به خود دارد ارزش دارد . حال فکر کنید ما چقدر خودمان را ارزشمند می دانیم ؟؟؟
مگر ما شرقی ها ، دنیای سومی ها ، ما مسلمان ها و ما ترکان چکار کرده ایم و با ما چکار کرده اند ؟؟ اول مذهبمان ، ادبیاتمان ، زبانمان ، فکرمان ، گذشتمان ، تاریخمان و اصلا نژادمان را و همه چیزمان را چنان تحقیر کرده اند ، ما را بقدری آدمهای دست دوم حساب کرده اند که ما نشستیم خودمان خودمان را مسخره کرده ایم و مسخره می کنیم !
دیگر وقتی کسی به ما جک می گوید ما خودمان هم از روی حقارت و کوچکی به او می پیوندیم و زبان ، ادبیات و ناموس خودمان را به تمسخر می گیریم . . . و از طرفی خودشان را آنقدر برتر و بالاتر و عزیز تر نشان داده اند که ما برای بزرگ شدن ، برای اینکه خود را روشن فکر نشان دهیم تازه به زبان آنان صحبت می کنیم و کروات می زنیم ، کت و شلوار انگلیسی می پوشیم و تازه حرکت راه رفتن آنان را تقلید می کنیم و به راستی این کار هایی که ما انجام می دهیم اصلا کار انسان است ؟ آیا حیوانات خود را آنقدر ذلیل می شمارند که ما خود را میشماریم ؟
حتی تحصیل کرده ی ما از اینکه زبان مادری خودش را از یاد برده ، از اینکه به جامعه ی انسانی خودش ، از اینکه تاریخ خودش را نمی داند ، افتخار می کند این همه خریت ؟؟؟ آخر خریت هم نمی شود گفت که به خر توهین می شود ، آخه آدم اینقدر در بی شعوری افتخار بکند ؟؟؟
خیلی عجیب است طرف نه اینکه در یاد گرفتن زبان فرنگی افتخار بکند ، بلکه در از یاد بردن زبان مادریش افتخار می کند ، آخه کجای دنیا و در کدام علم گفته شده کسی که چیزی را از یاد می برد باید به نفهمتر شدنش افتخار کند کجای دنیا ؟؟؟ تا این اندازه عاجز و ذلیل ؟؟؟
بابا این که همان مانقورتیزم یا دیالکتیک سوردل است ، دیالکتیک سوردل همان دیالکتیک بچه است . بچه وقتی که مادرش اورا می زند ، تحقیرش می کند و با او دعوا می کند ، ناراحت است و برای رهایی از جور و جفایی که در حقش شده به دامان خود مادر پناه می برد تا از حمله ی مادر در امان بماند .
نژاد برتر ، قوم برتر ، ملت برتر و حتی آدم برتر برای اینکه برای اینکه قومی ، ملتی را به زیر قدرت ، یوغ و مهمیز خویش بکشد او را تحقیرش می کند .
به قدری مذهب ، تفکر ، زبان ، گذشته ، فرهنگ و همه چیزش را تحقیر می کند که او برای اینکه از مسیر تهمت ها و تحقیر های او ، از جایی که همیشه به وسیله او تحقیر می شود ، فرار کند ، به دامن خود او پناه می برد خودش را به شکل او در می آورد که دیگر در مسیر تهمت های او نباشد .
برای مثال وقتی در جمعی می نشیند و می بیند که به ترک ها جک گفته می شود آنقدر خود را حقیر و ناتوان می شمارد که از خود دفاع نمی کند و برای فرار از کسی که به او توهین می کند خود را همرنگ او می کند و این است آن خریتی که از آن سخن می گفتم باز هم حیف خر که بخواهیم این افراد را خر بنامیم !!!
مسلما نسلی ، آدمی و ملتی که خود را کوچک بشمارد کوچک هم هست . برای اینکه بتوانی دیگری را بصورت برده ی خود تسلیم کنی ، اول باید تحقیرش کنی ، به نحوی که خودش هم باور کند که از ذات و نژاد پست است ! آنگاه است که نتنها پستی برای او بد و چندش آور نیست ، بلکه با تمام آرزو و عشق و التماس ، می آید به بردگی تو و پناه می آورد به اربابی تو !!!
از زمان رضا قاطرچی ما هم به وسیله ی دولت های استعماری استحمار شده ایم و طوری تاریخ و تمدن و زبان و همه چیز ما را خورد کرده اند که خودمان هم باور کرده ایم که حقیریم و این حقارت برای ما به یک فلسفه ی وجودی تبدیل شده است . . . اما باید بگویم همانطور که در همه ی مکاتب انسانی نقل شده است و می شود ، تمام انسان ها با هم برابراند و نژاد برتر وجود ندارد پس هیچ قومی حق ندارد دیگری را خوار شمارد . اینکه به قومیت های ایرانی جک می گویند دقیقا از زمان رضا قاطرچی آغاز شده و ما دیگر نباید این اشتباه را انجام دهیم و خودمان نیز خودمان را تحقیر کنیم و این کاریست که برخی از ما انجام می دهیم و همین جا از شما خواهش می کنم که از این لحظه یه غیر انسانی بودن این عمل فکر کنید و این کار را دیگر انجام ندهید !!!
البته برخی می نشینند و می گویند عیبی ندارد که مگه با یک جک گفتن چی میشه بابا ؟؟؟ در پاسخ این افراد باید بگویم که سیاست میگه اگه خواستی به یکی جالدوز بزنی اول سوزن را امتحان کن ببین نمیفهمه بعد جالدوزه را بزن !
بله اول به خودت جک می گویی ، بعد به جای آنا از مامان استفاده می کنی تا به اسطلاح با کلاس شی ، بعد اعداد را به یک زبان دیگر می گویی و . . . تا نفهم شدن خود را تکمیل کنی . . .
اگر می خواهید قومی سربلند باشید نه به قومی توهین کنید و آن را حقیر بشمارید و نه این حق را به کسی بدهید که شما را تحقیر کنند و به شما توهین نماید . . .
نویسنده : کامران فریدونی کشکولی
kamranfareidouni@yahoo.com
اینجا زمانی آبی آبی بود
این همان جاده ای است که وسط دریاچه احداث کرده اند
سمت راست تصویر ، جاده را می بینید و سمت چپ ، دریایی که دیگر وجود ندارد
برای ساخت جاده ، این سنگ ها را از کوهی که در دورنمای تصویر می بینید کندند و وسط دریاچه ریختند
آنقدر که سنگ ها به اعماق دریاچه فرورفتند و از آب بیرون زدند
ساختن جاده قریب به ۳۰ سال طول کشید
و هنگامی به بهره برداری رسید که دریاچه خشک شده بود!
کیلومترها دور از ساحل این وضع را دارند ؛ دریغ از یک قطره آب!
وسط های دریاچه ، هنوز کمی آب وجود دارد که این روزها با پدیده عجیبی روبرو شده : دریاچه کف کرده است!
باقی مانده آب دریاچه بخار می شود و آنچه باقی می ماند ، حجم انبوهی از نمک است
امیر قلعه نویی سرمربی تیم فوتبال تراکتورسازی تبریز که صبح امروز از ترکیه به ایران بازگشت به خبرنگار ورزشی برنا گفت: اردوی خوبی را پشت سر گذاشتیم، فقط به دلیل فشردگی کارمان، مقداری به بچه ها فشار آمد که البته ظرف روزهای آینده همه آنها به مرز آمادگی خواهند رسید.
وی
افزود: در این اردو چند بازی خوب انجام دادیم که آخرین آن ها مقابل تیم
ملی یمن بود؛ البته چند تیم مطرح ترکیه نیز درخواست بازی با تراکتورسازی
را داشتند، اما ما صلاح دیدیم که به بچه ها فشار بیش از حدی وارد نشود.
قلعه
نویی ضمن ابراز رضایت از شرایط تیمش گفت: تنها نگرانی ما به مصدومان تیم
برمیگردد، در غیر اینصورت از هر لحاظ طبق برنامه ریزی هایمان جلو رفته
ایم.
وی درباره دلایل
دیپورت یکی از بازیکنان تازه وارد برزیلی گفت: ما این بازیکن را تست
کردیم، اما شرایط فنی او مورد قبول قرار نگرفت و از تیم جدا شد.
سرمربی
تراکتورسازی درباره اشپیتیم آرفی گفت: متاسفانه این بازیکن به دلیل
مصدومیت فقط 10 دقیقه بازی کرد، اما مشکل او جدی نیست و به زودی به
تمرینات برمی گردد ضمن اینکه سیاوش اکبرپور نیز از اول ماه آینده به
تمرینات اضافه می شود.
قلعه نویی در ادامه از احتمال جذب یک بازیکن آرژانتینی بهعنوان آخرین خرید تراکتورسازی خبر داد.
وی
در انتها ضمن تسلیت به خانواده روح الله داداشی گفت: آن مرحوم را چند بار
در مراسم مختلف از نزدیک دیده بودم؛ بچه خوبی بود، وقتی خبر کشته شدن او
را شنیدم، حسابی اعصابم به هم ریخت.
بازیکنان امروز صبح بعد از وزنه به استراحت پرداخته و تمرین عصر امروز نیز تعطیل بود .
حسن آذرنیا سرپرست تیم دست به جیب شده و به هریک از بازیکنان 500 دلار پول تو جیبی می دهد و کاروان تراکتور راهی مرکز خرید دیاپورت می شوند و بعد از ساعتی گشت و گذار و خرید به هتل بازگشته و ساعت 9:30 به وقت استانبول بعد از صرف شام راهی اتاق های خود شدند . فردا صبح ساعت 7 صبح بازیکنان وزنه خواهند زد و ساعت 18:30 در کمپ تمرین خواهند کرد.
به احتمال زیاد، قرارداد مهاجم برزیلی تیم تراکتورسازی فسخ خواهد شد. سانتانا در اردوی ترکیه حضور دارد و هنوز دلیل فسخ قرارداد وی مشخص نیست.
* حسن آذرنیا وضعیت تیم را مطلوب ارزیابی کرد و از انجام دیدار تدارکاتی تیم در ترکیه طی روزهای آینده خبر داد.
* مصدومیت امیر قلعه نویی در اردوی ترکیه، تکذیب شد.
http://tiraxturazarbaijan.persianblog.ir/post/2410/
آنچه که از لیگ دهم باید آموخت: تنهایی آذربایجان است و بس
دنیای رقابت، در تمام عرصه های آن چه در سیاست، چه در اقتصاد و چه در اموری چون ورزش از تمام ابزارها و امکاناتش استفاده می کند تا به اهداف خود برسد. این اهداف هر چه که باشد ، هدفی جز رسیدن آدم ها به جاه طلبی ها و برتر نشان دادن خود نیست. این خود برتر بینی و نشان دادن آن برای خیلی ها نه تنها می شود آرمان که گاهی اخلاق ، عدالت بینی و انسانیت را نیز می بلعد. این بلعیدگی ، افراد را به آدم هایی سنگ دل و وحشی خوی که برای فتح و ارضای خودخواهی و نیاتشان به جانیان احساس و عواطف دیگر انسان ها تبدیل می کند و ایشان را نیز به مرور و به دلیل لذت از این اعمال به وسایلی برای اجرای برنامه و سیاست های کاری عده ای دیگر مبدل می سازد. این دستاویز شدن به جهت کور شدگی تعصب مابانه و خودخواهی گونه ، افراد را از دیدن حقیقت و واقعیت عاجز کرده و در نتیجه به ابزاری برای اجرای دیکته های القا شده نیز می کند.
محرومیت تیم تیراختور آذربایجان از تماشاگران خود از 3 بازی لیگی که هنوز شروع نشده و ابلاغ تهدید گونه
و منشوری به کسی که مربی سال های سخت تیراختور بود و بازیکنی که به عشق
آذربایجان بازی می کرد از ماندن در آن تیم و اجازه ندادن و سخت گیری به
استفاده از بازیکنان کشورهای همسایه نظیر ترکیه و جمهوری آذربایجان به
خاطر ذهن های مسموم و دشمن تراشانه تصمیم گیرندگان و مشاوران دخیل در این
امر ، آذربایجان را در عرصه رقابت های سرزمینی در ایران به تنها بودن و
ماندن سوق داده است. در کنار این تنهایی ، بن بست فکری و خوش خدمتی بسیاری
از نخبه گان و مسئولان دخیل در امر تصمیم گیری در سطوح مختلف آذربایجان ،
مناطق آن را از حیث رشد در زمینه بومی و فرهنگی خویش به چالش کشانده است.
چالشی که دیگر آن را از روند زیر پوستی به عیان کشانده و در روز روشن به
شمشیر بستن از رو می ماند. حال این سوال مطرح است:
به نظر شماها آذربایجان برادر تنی ایران است یا ناتنی؟
یک فلش بک به گذشته ثابت می کند که آذربایجان برادر روزهای سخت و طاقت فرسای این سرزمین بوده ، برادری که خود را فدای رفاه و آزادی ها کرده تا مردم این سرزمین بتوانند در آرامش و آسایش و با حقوق مدنی برابر به زندگی بپردازند تا همه با هم به یک پیشرفت و مدرنیته در سطح یکسان برسند. هزینه هایی که اگر تنها به خود می پرداخت بی گمان به سطحی بالاتر از آنچه که اکنون در آن می باشد می رسید. اما چه شده است که این روزها علنا چون ناتنانی با آذربایجان برخورد می شود که گویی وصله ای ناجور بر قامت ایران است؟
در کنار آنچه که اشاره شد بی وفایی نمادها و سمبل ها نیز دردی است دو چندان!
برخی نخبه گان آذربایجان با دست و دلبازی های هر چند تبلیغاتی و عوام پسندانه برای تاثیر بر افکار عمومی کارهایی می کنند که هر فرد آشنا به الفبای محرومیت از امکانات را انگشت به دهان می گذارد. بخشش تبلیغاتی حق مربیگری برای آنهایی که عشق و علاقه را در خیابان های پایتخت نثار سمبل های آذربایجان می کنند ، ایشان را لایق این لطف می کند اما هزاران عاشق و هوادار را در این سو شایسته این توجه نمی کند. هوادارانی که حتی یک تیم فوتبال درست و حسابی در دیارشان ندارند! ، این کوچک ترین بی مهری است از طرف آنهایی که به غیر از محبت و عشق ورزی چیزی نثار اینها نکرده اند. بر خلاف مشتی که لطف و هزینه اش با بخشش جبران می شود.
دیدن چنین رفتارهایی هم از خودی ها و هم از غیر خودی ها برای نسل کنونی آذربایجان ثابت می کند که این یک حقیقت مسلم است که در این وانفسای رقابت برای حفظ هویت و موجودیت از راه ورزش در این سرزمین ، این آذربایجان است که تنهاست و بس.
(چاپ در فوتبالیست شماره ۴۶)
ارسال از: رضا الله قلی پور
http://rezaallahgolipour.blogfa.com/post-1396.aspx