5 میلیون هوادار تورک قشقایی تراختور

TIRAXTURUNQ 5 MILYON QAŞQAILI YARDIMÇILARI

5 میلیون هوادار تورک قشقایی تراختور

TIRAXTURUNQ 5 MILYON QAŞQAILI YARDIMÇILARI

نژاد گوسفند اصیل قشقایی در حال نابود شدن و حتی نابود شده

نژاد قارا گؤل

نژاد قارا گؤل یک نژاد گوسفند است که مخصوص قشقایی ها بوده است و امروزه دیگر اثری از آن نیست براستی چه شده ؟ این نژاد اصیل گوسفند را نابود کرده اند ؟

بله عزیزان من ، سال ها پیش نژاد گوسفندی در بین قشقایی ها بوده که از لحاظ چرم جزء نژاد های سرآمد گوسفند جهان بوده است ، انگلیسی ها برنامه ای را برای از بین بردن آن پیاده می کنند و می گویند که ما پوست بره ی شیر خواره ی این گوسفندان را با قیمت بسیار خوب خریداریم ، آن موقع هم که ماشالله زنده وجود نداشته که فکر کنه جریان این پول های هنگفت چیست ، یکی نبوده سوال کنه چرا بره ی شیر خواره ؟ بعد از مدتی این نژاد کمیاب شده و کم کم از بین می رود امروزه احتمال می دهم تعداد این نوع گوسفند شاید در بین قشقایی ها باشد ، شنا را بخدا ای کسانی که به پول خود می بالید اگه می توانید این نوع نژاد گوسفند را دوباره احیا کنید ، آخه شما هم نسبت به این منابع انسانی مسئولید بابا ، مسئولید . . .

و اما شما جوانان کاری نکنید که زبان ما هم مثل ‌تاریخ قشقایی ، فرهنگ قشقایی ، قالی قشقایی ، اسب قشقایی ، گوسفند قشقایی و . . . کم کم رو به نابودی بره . . .

نویسنده : کامران فریدونی کشکولی






در کتاب سالهای بحران

خاطرات روزانه محمد ناصر صولت قشقایی

از فروردین 1329 تا آذر 1332

به تصحیح نصرالله حدادی

چاپ موسسه خدمات فرهنگی رسا تلفن 839950چاپ اول شهریور 1366


در صفحه 292 کتاب اینچنین نوشته شده است:

دوشنبه دوم تیر ماه: .....

ساعت هشت و نیم بعد از ظهر سناتور وانسین آمد مدتی راجع به نفت و وضع ایران مذاکره کردیم ، اظهار داشت: معاونت وزارت جنگ از ملاقات شما خوشحال بود و به من گفت که با شما روابطم را گرم نگهدارم ، همه منتظر رای لاهه هستند. بعد راجع به معامله پوست بره کرد، که شرکتی تشکیل دهیم و پوست بره قشقائی را بخریم و شما هم شریک باشید. من گفتم : من نظری ندارم و شریک هم نمی شوم ، فقط می خواهم که منفعتی به ایلم برسد. بعد قرار شد در که در نیویورک با هم صحبت کنیم.


گزارشی از نمایشگاه اقوام ایرانی - تهران



نمایشگاهی در پارک دانشجو در کنار چهار راه ولی عصر بر پا شده بود که در آن ایل قشقایی با سیاه چادر در کنار دیگر ایلات ایران از جمله ترکمن ها، بختیاری ها، لرها و کرد ها شرکت کرده بودند. با کسب اطلاع از طریق دوستان ما هم برای سر زدن به سیاه چادرمان به آنجا رفتیم. در کنار آن نمایش کرد ها جلب توجه می کرد که از آن لذت بردم. بعد از آن به چادر ترکمن ها رفتیم، با اینکه زبان ترکمنی یکی از لهجه های ترکی است نتوانستیم به ترکی ارتباط برقرار کنیم هر چند با کمی سعی این کار ممکن است. درون چادرشان گرم بود به طوری که پرسیدیم آیا این چادر تابستان هم هست گفتند بله چون در ترکمن صحرا همیشه باد می وزد درون چادر خنک می شود. باز به سیاه چادر برگشتیم در آنجا دوستان زحمت کشیده بودند انواع نمود های فرهنگی ایلمان از جمله گردن بند های میخک، ملهو، گلیم و غذاهایی مثل ماستافا و یوخا چؤرگ را نیز داشتند. نان دیگری هم پخته بودند که کوچک و روغنی بود شاید تاپی بود متأسفانه نپرسیدم که دقیقاً بدانم. با دوستان آشنا می شدیم که صدای ساز و دهلی بلند شد، گفتند گروهی با کلاه ما، لری می خوانند. همانطور که می دانید این کلاه مختص ما قشقایی هاست و هیچ کس جز ما حق ندارد آن را به سر بگذارد. برای اعتراض رفتیم، با اشاره به کسانی که روی سن برنامه اجرا می کردند گفتیم که کلاهشان را بردارند، با مسئولان برنامه صحبت کردیم ولی آنها درکی از این مسأله مهم نداشتند. بالاخره به آنها حالی کردیم که این کلاه ماست، متعلق به ماست و کسی به هیچ وجه حق استفاده از آن را ندارد. قرار شد خانم نادریان که در سیاه چادر بودند مسئله را به مسئولان بالاتر به صورت کتبی گزارش دهند.

 به کسانی که به نمایشگاه شهید بهشتی آمده اند باید بگویم که این سیاه چادر و اعضای آن همانها بودند که در آنجا هم شرکت کرده بودند. یک خانواده از طایفه دره شوری که در سمیرم هم مرکز صنایع دستی و گردشگری دائر کرده اند. این زحمات از چند جهت قابل تقدیر است یکی اینکه فرهنگ مادی و معنوی ما را می شناساند، حفظ می کند و از طرف دیگر اینکه از پتانسیل های فرهنگ مادی و گردشگری ایلمان به نفع مردم خودمان استفاده می کنیم. با الهام از کار این دوستان، کسان دیگری که علاقه مندند و سر رشته دارند می توانند کار های این چنینی را به نفع فرهنگ و اقتصاد ایلمان انجام دهند ضمن اینکه این کار مانع ورود دیگرانی به این زمینه ها خواهد شد که حقی بر آن ندارند، علاوه بر آنکه این کارها زحمات مختص خود را دارند ولی به هر حال باید چرخه ای بین فرهنگ و اقتصاد خودمان شوند و چرخ زندگی ایلمان را به گردش در آورند. باز بر گردم به اینکه کلاهمان را دزدیده بودند، جالب این بود که یک لر هم در آنجا اعتراض می کرد که آوازشان هم لری نبود. یعنی این گروه از هر چه خوششان آمده بوده ترکیبی درست کرده بودند و به خیال خودشان نمایش جالبی ارائه می دادند. این گروه چنانکه من فهمیدم از فارس های شیراز بودند، ما تا حدی صدایمان را بلند کردیم ولی مهمتر از آن این است که نتیجه بگیریم و این بی شرمی ها تکرار نشود. یا مجرایی برای نتیجه گیری وجود دارد یا باید مجرایی به وجود بیاوریم. باید همه بدانند که این مسائل برای ما مهم و حیاتی است.  

این مسئله به دو دلیل ممکن است اتفاق افتاده باشد یکی اینکه در این نمایشگاه گروه نوازندگان قشقایی شرکت نکرده بود، خانم نادریان در سیاه چادر می گفت که به هر گروه کردی بگویی بیا نمایش اجرا کن همینطور بدون هیچ چشم داشتی خواهد آمد ولی به نوازنده های ما که می گویی بدون پول نمی آیند، این موضوع نشان دهندۀ اهمیت ندادن ما به این مسئله مهم است، همه چیز که به خاطر پول نیست، ملتی زنده خواهد ماند که علاوه بر اینکه به زندگی فردی خود می رسند اندکی هم در راه مردم خود از خود گذشتگی بکنند. حال اگر فرض کنیم نوازنده های ما نیاز به پول داشته باشند، چرا در ایل ما که بعضی ها واقعاً دارند اندک حمایتی نمی کنند تا گروه نوازنده های ما هم ظاهر شوند و ضمن نمایش قسمتی از فرهنگمان راه را بر سوء استفادۀ دیگران ببندند. پول اگر برای حفظ غرور ملی نباشد پس کی به کار خواهد آمد. این یک تقاضا نیست، این وظیفۀ قشقایی هایی است که می توانند، باید حمایت کنند. دلیل دیگر این است که ما ارزش نمادین دارایی های خود را نمی دانیم و از کنار این موارد راحت می گذاریم و بینش بسیار بازی که ما داریم باعث سوء برداشت و سوء استفادۀ دیگران می شود و عرصه برای خودمان تنگ می شود که در این راه به صورت مصنوعی هم که شده برخورد ما باید با همان تنگ نظری باشد که دیگران دارند تا بدانند که "یاغ یوغورتداندیر". اگر این گونه عمل نکنیم قربانی بینش بسیار باز خود خواهیم شد که طی هفت هزار و پانصد سال تاریخ به آن رسیده ایم. 

در مورد کلاه بالاخره ما باید آن را به نام خود به ثبت برسانیم نه مثل گلیم، گبه بشود که به نام کلی ایران در یونسکو به ثبت رسید ولی به هر حال عاقلان دانند که هیچ ایرانی به جزء قشقایی ها نه این قالی ها را خواهند بافت نه این گلیم ها را و نه حتی گبه ها را، اگر هم ببافند از چند فرسخی مشخص است که این، آن نیست. در نتیجه گیری این مقاله باید بگویم که با چشم باز و حساس به اطراف خود نگاه کنیم و نگذاریم که جلوی چشممان ارزش های مادی و معنوی مان را دیگران به نام و کام خودشان ببرند اول اینکه آگاه باشیم از آنچه که داریم و بدانیم که باید به نام و کام خودمان باشد یعنی استفادۀ مادی و معنوی آن برای خودمان است. به همین دلیل من از کسانی که درس می خوانند دعوت می کنم که تخصصشان را در جهت اعتلای نام و کام خودمان به کار ببرند. در پایان به موضوع دیگری می پردازم. در میدان امام حسین یک قالی دیدم که با طرح ها و نقشه های قشقایی و آن هم کشکولی بافته شده بود. خود من اصل آن را که بافت پنجاه شصت سال پیش هست، دارم. از فروشند پرسیدم که این دست باف است، گفت نه، نقشۀ آن دست باف است ولی با ماشین بافته شده است. این قالی ها را "آریایی" نامگداری کرده بودند، فروشنده گفت از کاشان و بلژیک می آیند. این هم یک مورد دیگر از دزدی در روز روشن، ارزش های ما به نام و کام دیگران. تنها آگاهی ما، متحد بودن و کوشش ما خواهد بود که اصل این قضایا را به دست آوریم و دست این دلال صفتان سودجو را کوتاه کنیم و منافع مادی و معنوی حاصله را صرف ارتقاء ایلمان بکنیم.


وقتی مردان آزربایجان غایبند ...

وقتی مردان آزربایجان غایبند ...

 

زنان آزربایجان با تمام محدودیت های اجتماعی و رسمی موجود در ایران و با وجود محرومیت های سلیقه ای و فکری برخی از صاحب منسبان در قدرت ، این جرعت و جسارت را به خرج داده ، با حضور بر روی تپه های اطراف استادیوم سهند ، اختصاص 24 درصد کارت های هواداری تیم تیراختور آزربایجان به خود و ... شجاعت شان را نشان داده اند. ( ادامه مطلب )

زنان آزربایجان با تمام محدودیت های اجتماعی و رسمی موجود در ایران و با وجود محرومیت های سلیقه ای و فکری برخی از صاحب منسبان در قدرت ، این جرعت و جسارت را به خرج داده ، با حضور بر روی تپه های اطراف استادیوم سهند ، اختصاص 24 درصد کارت های هواداری تیم تیراختور آزربایجان به خود و ... شجاعت شان را نشان داده اند.

در کنار این شجاعت ، مردان آزربایجان که به صورت علنی شاهد خورده شدن حق تیم فوتبال گسترش فولاد ، محرومیت 3 جلسه ای تیم تیراختور از حضور تماشاگرانش در بازی خانگی؛ آن هم به خاطر شکستن چند صندلی پلاستیکی و ... بودند دم برنیاورده و درمقابل این ظلم های آشکار سکوت کردند.

این در حالی است که در یک بازی دیگر؛ یک کشته ، استفاده از گاز اشک آور ، زیر پا گذاشته شدن اخلاق و کرامت انسانی ... وجود داشت ، برای ملوان انزلی فقط یک جلسه محرومیت از تماشاگران خانگی به ارمغان آورده است که در شرایط بدتر از آن مستحق تقدیر و تشویق خواهند بود...

باید فکر کرد که اگر امور به دست دختران و زنان آذربایجان می بود باز شاهد چنین تحقیر شدن و قبول ظلم بودیم؟



 اخبار وبلاگ با ذکر نام تراختور بایرقی بنویسید. در صفحه فیس بوک در صفحه فیس بوک تراختور بایراقی عضو شوید  عضو شوید


http://www.tiraxtur-bayragi.mihanblog.com/post/1969

آیا باید به نفهمیدن خود افتخار کنیم ؟

آیا باید به نفهمیدن خود افتخار کنیم ؟

خود آگاهی چیزی است که مرا دائما از مشغولیتهای دائمی که مرا قربانی خود کرده اند ، بیرون می کشد و به خودم فرا می خواند . من را جلو آینه قرار دهد تا خودم و ارزش های درونیم را بشناسم .

خودآگاهی بالاتر از آگاهی از فلسفه ، آگاهی از علم ، آگاهی ار صنعت  و . . . است ، کسی که دکترای فلسف دارد و روزی هزار بار هم خود را در آینه می بیند اصلا به خودش فکر نمی کند که بتوان خودآگاهی را برای او تعریف نمود ، این ها فقط تخصص نام دارند ، خودآگاهی یعنی چیزی که مرا به خودم معرفی کند ، مرا به خودم بنمایاند و متوجهم کند که من چقدر ارزش دارم .

هرکس به اندازه ی ایمانی که به خود دارد ارزش دارد . حال فکر کنید ما چقدر خودمان را ارزشمند می دانیم ؟؟؟

مگر ما شرقی ها ، دنیای سومی ها ، ما مسلمان ها و ما ترکان چکار کرده ایم و با ما چکار کرده اند ؟؟ اول مذهبمان ، ادبیاتمان ، زبانمان ، فکرمان ، گذشتمان ، تاریخمان و اصلا نژادمان را و همه چیزمان را چنان تحقیر کرده اند ،  ما را بقدری آدمهای دست دوم حساب کرده اند که ما نشستیم خودمان خودمان را مسخره کرده ایم و مسخره می کنیم !

دیگر وقتی کسی به ما جک می گوید ما خودمان هم از روی حقارت و کوچکی به او می پیوندیم و زبان ، ادبیات و ناموس خودمان را به تمسخر می گیریم . . . و از طرفی خودشان را آنقدر برتر و بالاتر و عزیز تر نشان داده اند که ما برای بزرگ شدن ، برای اینکه خود را روشن فکر نشان دهیم تازه به زبان آنان صحبت می کنیم و کروات می زنیم ، کت و شلوار انگلیسی می پوشیم و تازه حرکت راه رفتن آنان را تقلید می کنیم و به راستی این کار هایی که ما انجام می دهیم اصلا کار انسان است ؟ آیا حیوانات خود را آنقدر ذلیل می شمارند که ما خود را میشماریم ؟

حتی تحصیل کرده ی ما از اینکه زبان مادری خودش را از یاد برده ، از اینکه به جامعه ی انسانی خودش ، از اینکه تاریخ خودش را نمی داند ،  افتخار می کند این همه خریت ؟؟؟  آخر خریت هم نمی شود گفت که به خر توهین می شود ،‌ آخه آدم اینقدر در بی شعوری افتخار بکند ؟؟؟

خیلی عجیب است طرف نه اینکه در یاد گرفتن زبان فرنگی افتخار بکند ، بلکه در از یاد بردن زبان مادریش افتخار می کند ، آخه کجای دنیا و در کدام علم گفته شده کسی که چیزی را از یاد می برد باید به نفهمتر شدنش افتخار کند کجای دنیا ؟؟؟ تا این اندازه  عاجز و ذلیل ؟؟؟

 بابا این که همان مانقورتیزم یا دیالکتیک سوردل است ، دیالکتیک سوردل همان دیالکتیک بچه است . بچه وقتی که مادرش اورا می زند ، تحقیرش می کند و با او دعوا می کند ، ناراحت است و برای رهایی از جور و جفایی که در حقش شده به دامان خود مادر پناه می برد تا از حمله ی مادر در امان بماند .

نژاد برتر ، قوم برتر ، ملت برتر و حتی آدم برتر برای اینکه برای اینکه قومی ، ملتی را به زیر قدرت ، یوغ و مهمیز خویش بکشد او را تحقیرش می کند .

به قدری مذهب ، تفکر ، زبان ، گذشته ، فرهنگ و همه چیزش را تحقیر می کند که او برای اینکه از مسیر تهمت ها و تحقیر های او ، از جایی که همیشه به وسیله او تحقیر می شود ، فرار کند ، به دامن خود او پناه می برد خودش را به شکل او در می آورد که دیگر در مسیر تهمت های او نباشد .

برای مثال وقتی در جمعی می نشیند و می بیند که به ترک ها جک گفته می شود آنقدر خود را حقیر و ناتوان می شمارد که از خود دفاع نمی کند و برای فرار از کسی که به او توهین می کند خود را همرنگ او می کند و این است آن خریتی که از آن سخن می گفتم باز هم حیف خر که بخواهیم این افراد را خر بنامیم !!!

مسلما نسلی ، آدمی و ملتی که خود را کوچک بشمارد کوچک هم هست . برای اینکه بتوانی دیگری را بصورت برده ی خود تسلیم کنی ، اول باید تحقیرش کنی ، به نحوی که خودش هم باور کند که از ذات و نژاد پست است ! آنگاه است که نتنها پستی برای او بد و چندش آور نیست ، بلکه با تمام آرزو و عشق و التماس ، می آید به بردگی تو و پناه می آورد به اربابی تو !!!

از زمان رضا قاطرچی ما هم به وسیله ی دولت های استعماری استحمار شده ایم و طوری تاریخ و تمدن و زبان و همه چیز ما را خورد کرده اند که خودمان هم باور کرده ایم که حقیریم و این حقارت برای ما به یک فلسفه ی وجودی تبدیل شده است . . . اما باید بگویم همانطور که در همه ی مکاتب انسانی نقل شده است و می شود ،  تمام انسان ها با هم برابراند و نژاد برتر وجود ندارد پس هیچ قومی حق ندارد دیگری را خوار شمارد .  اینکه به قومیت های ایرانی جک می گویند دقیقا از زمان رضا قاطرچی آغاز شده و ما دیگر نباید این اشتباه را انجام دهیم و خودمان نیز خودمان را تحقیر کنیم و این کاریست که برخی از ما انجام می دهیم و همین جا از شما خواهش می کنم که از این لحظه یه غیر انسانی بودن  این عمل فکر کنید و این کار را دیگر انجام ندهید !!!

البته برخی می نشینند و می گویند عیبی ندارد که مگه با یک جک گفتن چی میشه بابا ؟؟؟  در پاسخ این افراد باید بگویم که سیاست میگه  اگه خواستی به یکی جالدوز بزنی اول سوزن را امتحان کن ببین نمیفهمه بعد جالدوزه را بزن !

بله اول به خودت جک می گویی ، بعد به جای آنا از مامان استفاده می کنی تا به اسطلاح با کلاس شی ، بعد اعداد را به یک زبان دیگر می گویی و . . . تا نفهم شدن خود را تکمیل کنی . . .

اگر می خواهید قومی سربلند باشید نه به قومی توهین کنید و آن را حقیر بشمارید و نه این حق را به کسی بدهید که شما را تحقیر کنند و به شما توهین نماید . . .

نویسنده : کامران فریدونی کشکولی

 kamranfareidouni@yahoo.com

http://tqbd.org/?p=697#comments


اینجا زمانی آبی آبی بود

3e57142670ae4bdb9c0c4ad9d8474a4f تصاویر و آخرین اخبار از وضعیت دریاچه ارومیه

 

این همان جاده ای است که وسط دریاچه احداث کرده اند
سمت راست تصویر ، جاده را می بینید و سمت چپ ، دریایی که دیگر وجود ندارد

22980630a6a6bdd5c3791fec9ecbe568 تصاویر و آخرین اخبار از وضعیت دریاچه ارومیه

برای ساخت جاده ، این سنگ ها را از کوهی که در دورنمای تصویر می بینید کندند و وسط دریاچه ریختند
آنقدر که سنگ ها به اعماق دریاچه فرورفتند و از آب بیرون زدند

 

0189c628f54090e5865e98194743ece4 تصاویر و آخرین اخبار از وضعیت دریاچه ارومیه

ساختن جاده قریب به ۳۰ سال طول کشید
و هنگامی به بهره برداری رسید که دریاچه خشک شده بود!

a0f43a9e9f03b97273da59ffb61c357a تصاویر و آخرین اخبار از وضعیت دریاچه ارومیه

کیلومترها دور از ساحل این وضع را دارند ؛ دریغ از یک قطره آب!

2d8d997b6016503fdffe44bca73e3557 تصاویر و آخرین اخبار از وضعیت دریاچه ارومیه

وسط های دریاچه ، هنوز کمی آب وجود دارد که این روزها با پدیده عجیبی روبرو شده : دریاچه کف کرده است!

d4e947cf20965335b5c80ef649b74aa1 تصاویر و آخرین اخبار از وضعیت دریاچه ارومیه

f26bc04f310681318697474ca000aa62 تصاویر و آخرین اخبار از وضعیت دریاچه ارومیه

dfaaa4b7e3f6a5c96c57fdb94d735d6f تصاویر و آخرین اخبار از وضعیت دریاچه ارومیه

2562bf24f7cab51aadff273aaf3aa4d6 تصاویر و آخرین اخبار از وضعیت دریاچه ارومیه

3865a96e31335b6adfdefb0ec3be3d1e تصاویر و آخرین اخبار از وضعیت دریاچه ارومیه

43c90cce73ec97afe17a56d23df81d74 تصاویر و آخرین اخبار از وضعیت دریاچه ارومیه

باقی مانده آب دریاچه بخار می شود و آنچه باقی می ماند ، حجم انبوهی از نمک است



 اخبار وبلاگ با ذکر نام تراختور بایرقی بنویسید. در صفحه فیس بوک در صفحه فیس بوک تراختور بایراقی عضو شوید  عضو شوید

روح الله داداشی تورک اوغلی روحون شاد اولسون

نویسنده : یوسفی - ساعت ٩:٥٤ ‎ب.ظ روز سه‌شنبه ۱۳٩٠/٤/٢۸
 

امیر قلعه نویی سرمربی تیم فوتبال تراکتورسازی تبریز که صبح امروز از ترکیه به ایران بازگشت به خبرنگار ورزشی برنا گفت: اردوی خوبی را پشت سر گذاشتیم، فقط به دلیل فشردگی کارمان، مقداری به بچه ها فشار آمد که البته ظرف روزهای آینده همه آنها به مرز آمادگی خواهند رسید.


وی افزود: در این اردو چند بازی خوب انجام دادیم که آخرین آن ها مقابل تیم ملی یمن بود؛ البته چند تیم مطرح ترکیه نیز درخواست بازی با تراکتورسازی را داشتند، اما ما صلاح دیدیم که به بچه ها فشار بیش از حدی وارد نشود. 

قلعه نویی ضمن ابراز رضایت از شرایط تیمش گفت: تنها نگرانی ما به مصدومان تیم برمی‌گردد، در غیر اینصورت از هر لحاظ طبق برنامه ریزی هایمان جلو رفته ایم.
 
وی درباره دلایل دیپورت یکی از بازیکنان تازه وارد برزیلی گفت: ما این بازیکن را تست کردیم، اما شرایط فنی او مورد قبول قرار نگرفت و از تیم جدا شد.

سرمربی تراکتورسازی درباره اشپیتیم آرفی گفت: متاسفانه این بازیکن به دلیل مصدومیت فقط  10 دقیقه بازی کرد، اما مشکل او جدی نیست و به زودی به تمرینات برمی گردد ضمن اینکه سیاوش اکبرپور نیز از اول ماه آینده به تمرینات اضافه می شود.

قلعه نویی در ادامه از احتمال جذب یک بازیکن آرژانتینی به‌عنوان آخرین خرید تراکتورسازی خبر داد.

وی در انتها ضمن تسلیت به خانواده روح الله داداشی گفت: آن مرحوم را چند بار در مراسم مختلف از نزدیک دیده بودم؛ بچه خوبی بود، وقتی خبر کشته شدن او را شنیدم، حسابی اعصابم به هم ریخت.

آخرین اخبار دریافتی از اردوی تراکتور

بازیکنان امروز صبح بعد از وزنه به استراحت پرداخته و تمرین عصر امروز نیز تعطیل بود .


حسن آذرنیا سرپرست تیم دست به جیب شده و به هریک از بازیکنان 500 دلار پول تو جیبی می دهد و کاروان تراکتور راهی مرکز خرید دیاپورت می شوند و بعد از ساعتی گشت و گذار و خرید به هتل بازگشته و ساعت 9:30 به وقت استانبول بعد از صرف شام راهی اتاق های خود شدند . فردا صبح ساعت 7 صبح بازیکنان وزنه خواهند زد و ساعت 18:30 در کمپ تمرین خواهند کرد.

به احتمال زیاد، قرارداد مهاجم برزیلی تیم تراکتورسازی فسخ خواهد شد. سانتانا در اردوی ترکیه حضور دارد و هنوز دلیل فسخ قرارداد وی مشخص نیست.

* حسن آذرنیا وضعیت تیم را مطلوب ارزیابی کرد و از انجام دیدار تدارکاتی تیم در ترکیه طی روزهای آینده خبر داد.

* مصدومیت امیر قلعه نویی در اردوی ترکیه، تکذیب شد.

http://tiraxturazarbaijan.persianblog.ir/post/2410/

urmu golumuz

http://img4up.com/up2/68704724357218239164.jpg
http://www.urmiyalake.blogveb.com/

آنچه که از لیگ دهم باید آموخت: تنهایی آذربایجان است و بس


آنچه که از لیگ دهم باید آموخت: تنهایی آذربایجان است و بس

دنیای رقابت، در تمام عرصه های آن چه در سیاست، چه در اقتصاد و چه در اموری چون ورزش از تمام ابزارها و امکاناتش استفاده می کند تا به اهداف خود برسد. این اهداف هر چه که باشد ، هدفی جز رسیدن آدم ها به جاه طلبی ها و برتر نشان دادن خود نیست. این خود برتر بینی و نشان دادن آن برای خیلی ها نه تنها می شود آرمان که گاهی اخلاق ، عدالت بینی و انسانیت را نیز می بلعد. این بلعیدگی ، افراد را به آدم هایی سنگ دل و وحشی خوی که برای فتح و ارضای خودخواهی و نیاتشان به جانیان احساس و عواطف دیگر انسان ها تبدیل می کند و ایشان را نیز به مرور و به دلیل لذت از این اعمال به وسایلی برای اجرای برنامه و سیاست های کاری عده ای دیگر مبدل می سازد. این دستاویز شدن به جهت کور شدگی تعصب مابانه و خودخواهی گونه ، افراد را از دیدن حقیقت و واقعیت عاجز کرده و در نتیجه به ابزاری برای اجرای دیکته های القا شده نیز می کند.

محرومیت تیم تیراختور آذربایجان از تماشاگران خود از 3 بازی لیگی که هنوز شروع نشده و ابلاغ تهدید گونه و منشوری به کسی که مربی سال های سخت تیراختور بود و بازیکنی که به عشق آذربایجان بازی می کرد از ماندن در آن تیم و اجازه ندادن و سخت گیری به استفاده از بازیکنان کشورهای همسایه نظیر ترکیه و جمهوری آذربایجان به خاطر ذهن های مسموم و دشمن تراشانه تصمیم گیرندگان و مشاوران دخیل در این امر ، آذربایجان را در عرصه رقابت های سرزمینی در ایران به تنها بودن و ماندن سوق داده است. در کنار این تنهایی ، بن بست فکری و خوش خدمتی بسیاری از نخبه گان و مسئولان دخیل در امر تصمیم گیری در سطوح مختلف آذربایجان ، مناطق آن را از حیث رشد در زمینه بومی و فرهنگی خویش به چالش کشانده است. چالشی که دیگر آن را از روند زیر پوستی به عیان کشانده و در روز روشن به شمشیر بستن از رو می ماند. حال این سوال مطرح است:

به نظر شماها آذربایجان برادر تنی ایران است یا ناتنی؟

یک فلش بک به گذشته ثابت می کند که آذربایجان برادر روزهای سخت و طاقت فرسای این سرزمین بوده ، برادری که خود را فدای رفاه و آزادی ها کرده تا مردم این سرزمین بتوانند در آرامش و آسایش و با حقوق مدنی برابر به زندگی بپردازند تا همه با هم به یک پیشرفت و مدرنیته در سطح یکسان برسند. هزینه هایی که اگر تنها به خود می پرداخت بی گمان به سطحی بالاتر از آنچه که اکنون در آن می باشد می رسید. اما چه شده است که این روزها علنا چون ناتنانی با آذربایجان برخورد می شود که گویی وصله ای ناجور بر قامت ایران است؟

در کنار آنچه که اشاره شد بی وفایی نمادها و سمبل ها نیز دردی است دو چندان!

برخی نخبه گان آذربایجان با دست و دلبازی های هر چند تبلیغاتی و عوام پسندانه برای تاثیر بر افکار عمومی کارهایی می کنند که هر فرد آشنا به الفبای محرومیت از امکانات را انگشت به دهان می گذارد. بخشش تبلیغاتی حق مربیگری برای آنهایی که عشق و علاقه را در خیابان های پایتخت نثار سمبل های آذربایجان می کنند ، ایشان را لایق این لطف می کند اما هزاران عاشق و هوادار را در این سو شایسته این توجه نمی کند. هوادارانی که حتی یک تیم فوتبال درست و حسابی در دیارشان ندارند! ، این کوچک ترین بی مهری است از طرف آنهایی که به غیر از محبت و عشق ورزی چیزی نثار اینها نکرده اند. بر خلاف مشتی که لطف و هزینه اش با بخشش جبران می شود.

دیدن چنین رفتارهایی هم از خودی ها و هم از غیر خودی ها برای نسل کنونی آذربایجان ثابت می کند که این یک حقیقت مسلم است که در این وانفسای رقابت برای حفظ هویت و موجودیت از راه ورزش در این سرزمین ، این آذربایجان است که تنهاست و بس.

(چاپ در فوتبالیست شماره ۴۶)

ارسال از: رضا الله قلی پور

http://rezaallahgolipour.blogfa.com/post-1396.aspx