شروع ترمی داغ با صندلی داغ

سلامی گرم از طرف خودمو غیره به بازدیدکنندگان محترم وبلاگ.

خدمتتون عرض کنم که بچه ها تصمیم گرفتن هفته ی آینده دوشنبه پنجم اسفند ماه صندلی داغ بذارن

داغ شونده دوست عزیزمون آقای امان محمد حاجیلی دوجی هستش

از بازدید کنندگان عزیز خواهشمندم که به اطلاع بقیه ی دوستان هم برسونن ممنون.

از ساعت یازده ونیم تا دوازده و نیم لاین اقتصاد/ممنون

به امید دیدار

DOSLAM HOKMAN OKAN

DOSLAM HOKMAN OKAN !!! Durmushdan hakykatlar hem-de nesihatlar !
 
Eger gyz özüni çaga ýaly alyp barsa,onda ol bagtly.
***
Hakyky erkek oz gowy goryan zadyndan hic hacan el cekmez,galany bosh gurrun!
***
Diýýäler! Oglan'lara ýekeje zat gerek. Kak budto gyz'lara bashga zat gerek ýaly. 
***
Gyz tapmak añsat, emma gelin boljak gyzy tapmak kyn.
***
Ýaman degýä, haçanda bizden pes adamlar biziñ gepimizi edende.
***
Meni köp adam tanaýar. Hakykat'da bolsa meni ýekeje adam gowy tanaýar.
***
Armia Gulluk - Oglanlar üçin okuw, Gyzlar üçin ekzamen.
***
Dogry bolmak gerek däl, hakyky bolmak gerek.
***
16 bilen 25 ýash aralykda, biziñ ykbalymyz çözülýär.
***
"Hemme zat gowy" diýeniñ gowydyr, agyr halyñy dushündirip otyranyñdan.
***
Dostuñ iñ uly sowgady - agyr ýagdaýda goldow bermek. 
***
Erkek - durmushda dogry ýoly tapmalydyr, a gyz bolsa, dogry ýoly tapan erkegi tapmaly.
***
Adamlar göni zamena tapýalar, bu gün söýseler, ertir sen hiçkime gerek däl.
***
Söwünme nähili agyr degsede. Ýönekeý git.
***
Iñ ýaman pursat - haçanda dostuñ gussaly wagty we sen hiç zat kömek edip bilmedik ýagdaýyñda. 
***
Gyzlar edil gymmat mashyn ýalydyr, gözleg bolmasa kidat ederler
***
Gussaly wagtymam güldürýän adamlary söýýän
***
Ilki ýürek gerek, ýürekden birzat aýtmak üçin!
***
Romantic podarok - Gülden ýasalan ýürek we Klubnika
***
Öwreniñ Içgisiz shatlanmagy, narkosyz arzuw etmegi, Çilimsiz gürleshmegi.
***
Söygi gapyñy kakanda derrewjik açma, çünki käbirleri çaga ýalydyr, kakyp gaçyp gider!
***
Dashky gorkunden adama baha kesme.
***
Eger gyz öz bahasyny bilýän bolsa,men onda oñ professiasyny bilýän!
***
Bu zamanda käbir adamlardan Eshikler hem gymmat.
***
Hakyky futbolist oglanlar köçede döreýär.
***
Adam arakdan doñan wagty,diñe ýakyn adamlarna jañ etýär! 
***
Elmydama sylaryn,kyn wagtymda el berip "men seniñ bilen" diýen adamlary.
***
Oglanlar - söýenden soñra gabanyp bashlaýarlar. Gyzlar bolsa - Söýüp bashlamanka gabanyp bashlaýarlar! 
***
Iññeden ýüpi geçirip bilmedik erkek, toý edip ýörmesin.
***
Erkek - owadan bolmaly däl, onuñ etyän hereketleri we gelejek üçin taýarlan planlary owadan bolmaly....
***
Adamyn ozi islemese hichili owut-nesihat ona dogry yol gorkezip bilmeyar. 
***
Kä wagtlar kiçi çözgütler hem biziñ durmushymyzda uly yz goýýar.
***
Haýsy i$den gorksañyz,ilki shol i$den bashlañ..
***
Hich haçan giç däl,ýürekde beslän arzuwuña ýetmek.
***
Halamok , Haçanda oglanlar gyzyñ göwnüne degende,Gyzy uranda ýa-da gyz urup abraý bilýänleri halamok.
***
Awto ulag hem-de gyz - ykjam gatnashyk isleýär
***
Gyzyñ ýüregi gar ýaly sowuk bolsa eliñe alyp aýañda sakla, eremese gelip uraý meni. 
***
Gursagy açyk, gysga köýnekli we dar geýinýän gyzlar karobkasy açylyp yzyna gaýdyp gelen towar ýaly garantiýasy ýokdyr. 
***
Owadan gyzlar köp,ýeketak yaryñ saylamagy bashar !
 
Okanynyz ucin minnetdar !!! 

کپی‌کاری چینی‌ها وارد عرصه‌های جدیدتری شده است!

چینی‌ها هر چیزی را که فکرش را بکنید، کپی می‌کنند، آی‌فون و دیگر گوشی‌های هوشمند، خودروها یا حتی فرش ایرانی.

اما این همه استعداد چینی‌ها نیست، آنها در کپی کردن توانمندتر از چیزی هستند که فکرش را می‌کنید!

آنها مدتی است که یک دهکده را با موفقیت کپی کرده‌اند.

چینی‌ها با صرف هزینه ۹۴۰ میلیون دلار یک کپی کامل و دقیق از دهکده زیبای هالستات اتریش درست کرده‌اند، مساحت این دهکده کلون‌شده یک ملیون متر مربع است و چینی‌ها همه چیز را از خانه‌ها گرفته تا برج ساعت کلیسای آن را کپی کرده‌اند.

دهکده کپی شده در استان گویانکدونگ چین قرار دارد.

ساکنان روستای هالستات اولین بار، سال پیش زمانی از این پروژه مطلع شدند که کارمندانی از شرکت Minmetals چین، شروع به عکسبرداری و جمع‌آوری اطلاعات از سطح دهکده کردند!

دهکده کلون‌شده حالا توریست‌های زیادی را جذب می‌کند، اما در عین حال باعث شده که چینی‌ها زیادی هم کنجکاو شوند و دهکده اصلی را ببینند!

اما چینی‌ها در کپی کردن، استعدادهای بیشتری هم دارند، آنها حتی می‌توانند چیزی را هم که عملا ساخته نشده است، کپی کنند!

یک گروه ساخت و ساز در چین یک مجموعه اداری و تجاری را که قرار بود تا سال ۲۰۱۴ در لندن بنا شود، کپی کرده‌اند. معمار پروژه اصلی Zaha Hadid است.

یک معمار هلندی، به چینی‌ها طراحان فتوشاپی لقب داده است و عقیده دارد که آنها ساختمان‌ها را به سادگی کپی پیست در کامپیوترها، کپی می‌کنند.

هزینه پایین ساخت و ساز در چین، باعث شده است که آنها در این کار مهارت و سرعت لازم را پیدا کنند.

 

 

Gidäý

Gidäý....
Sen gitmek isleýäň nireleredir,
Kimden gaçýaň, ýazgytdanmy, ykbaldan?
Ejiz geldiň, sakla diýip ebedi
Beren ynamymy aýap saklardan.
 
Sen gitmek isleýäň menden uzaga,
Berip wadalary ençe eserlik.
Gurduň, ine, özüň düşdüň duzaga,
Ýazgytdan gaçma ýok. Düşünmegiňe
Näme, eýsem bu-da dälmi ýeterlik? 
 
Sen gidýäň ýalanyň syryp perdesin,
Özge dünýäň gapysyny kakmaga.
Goý, ykbalym maňa rugsat bermesin,
Seň biçäre bu halyňa bakmaga.
 
Sen şeýle bir gitmek isleýäň welin,
Garşy bolmak hukugyndan jyda men.
Wah, alajym näme, bir zady welin,
Haýyş edýän, haýyş edýän juda men:
 
Gelipdiň gaşyma şagyzy bolup,
Men dyza çöküpdim bolup bir gedaý...
Ömrüň ýazylmadyk kagyzy bolup,
Unutmajagyňa söz ber-de,
Gidäý!
 

تغییر استراتژی

روزي مرد کوري روي پله‌هاي ساختماني نشسته و کلاه و تابلويي را در کنار پايش قرار داده بود روي تابلو نوشته شده بود: من کور هستم لطفا کمک کنيد. روزنامه نگارخلاقي از کنار او مي‌گذشت، نگاهي به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود.. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اينکه از مرد کور اجازه بگيرد تابلوي او را برداشت آن را برگرداند و اعلان ديگري روي آن نوشت و تابلو را کنار پاي او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آن‌روز، روزنامه‌نگار به آن محل برگشت، و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صداي قدم‌هاي او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسي است که آن تابلو را نوشته، بگويد که بر روي آن چه نوشته است؟روزنامه‌نگار جواب داد: چيز خاص و مهمي نبود، من فقط نوشته شما را به شکل ديگري نوشتم و لبخندي زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هيچوقت ندانست که او چه نوشته است ولي روي تابلوي او خوانده مي‌شد: امروز بهار است، ولي من نمي‌توانم آنرا ببينم
وقتي کارتان را نمي‌توانيد پيش ببريد، استراتژي خود را تغيير بدهيد. خواهيد ديد بهترين‌ها ممکن خواهد شد. باور داشته باشيد هر تغيير بهترين چيز براي زندگي است. حتي براي کوچکترين اعمالتان از دل، فکر، هوش و روحتان مايه بگذاريد اين رمز موفقيت است ......... لبخند بزنيد.

تبریک عید قربان (خاطره)

مبارک باد عید قربان، نماد بزرگ ترین جشن رهایى انسان از وسوسه هاى ابلیس.

ضمن تبریک عید قربان میخوام خاطره ای رو از طرف یکی از دوستای پدرم تعریف کنم که مربوط به چهل سال پیش میشه

ایشون اینگونه تعریف میکردند:

 آن زمان ایام عید قربان یکی از کارهایی که بین بچه ها رایج بود تخم مرغ بازی بود  چندین روز قبل از عید چند تا تخم مرغ –البته محلی-را توی آرد می خواباندیم تا به خیال خودمان سفت تر شود ! نحوه بازی به این شکل بود که تخم مرغمان را توی دست مون طوری نگه می داشتیم که از لابه لای دستمون فقط نوک آن معلوم باشد .طرف مقابل به آرامی با نوک تخم مرغ خود ضربه ای به تخم مرغ  ما میزد مسلما یکی از تخم مرغها می شکست سپس تخم مرغ هایمان را سر و ته می کردیم حالا نوبت ما بود که ضربه ای به تخم مرغ او بزنیم نهایتا , تخم مرغ هر کدام از ما که جان سالم بدر می برد برنده بازی بود و طرف بازنده مجبور بود تخم مرغ خودرا به برنده بدهد.

حدودا ده دوارده سالم بود چهار تا تخم مرغ برده بودم (برنده شده بودم). تو هر کدام از جیبهای کتم که نو بود  دو تا تخم مرغ گذاشته بودم  از روی پل تاریخی آق قلا داشتم عبور می کردم – اونهایی که این پل را دیده اند می دانند که دو طرف پل دیواری دارد به ارتفاع  خدود یک متر شایدم بیشتر. یک بنده خدایی داشت قوچی را برای قربانی می برد . ناگهان این قوچ به من حمله کرد و درست روی همان جیبم که دو تا از تخم مرغهارا گذاشته بودم شاخ زد فاتحه دوتا تخم مرغ توی جیبم  خونده شده بود ! دست کردم  توی اون یکی جیبم دیدم وای اون دوتا دیگرهم   دیگرم با برخورد به دیواره پل له شده بودند!با همان وضعیت  رفتم خونه نمی دانم جواب مادرم را چگونه دادم . خدا بیامرزد مادرم را با آن فشردگی کارهای ایام عید کتم را شست ولی تا زمان خشک شدن کتم  -که مصداق رستم و یک دست اسلحه یود – از گشتن با دوستانم و عید دیدنی محروم بودم!

 

اولین باش

اولین كسی باش كه می‌خندد.
وقتی دلیلی برای خندین نمی‌بینی،
همان زمانی است كه بیشترین نیاز به خندیدن است.

اولین كسی باش كه می‌بخشد.
افكار منفی گذشته را برای همیشه كنار بگذار.

اولین كسی باش كه كاری را انجام می‌دهد.
هر چه زودتر اقدام كنی، كارهای بیشتری می‌توانی انجام دهی.

اولین كسی باش كه تشكر می‌كند،
برخورد حق شناسانه زندگیت را مملو از خوشبختی می‌كند.

حکایت شبهای امتحان


بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟!
مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود !
خر به افراط زدم * ، گیج شدم قاط زدم
قلدر الوات زدم ، باز سحر نمیشود !
استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان
دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود !
مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود !
مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود !
هر چه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او
چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود
رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو
این شب امتحان من ،دست بسر نمیشود
توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم
خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود...!

مختومقلی

 

آرمانیم قالدی

 

 

زبیدا ناچارم دینگله

قلبیم دا آرمانیم قالدی

گوزلاریم دان آقدیردیم قان

زمینه باق قانیم قالدی

 

***

زبیدا من ناچارم ، به حرفهایم گوش فرا ده

آرزوهایم در دلم مانده

از چشمانم جای اشک خون جاری شد

به زمین بنگر که خونم مانده

 

***

بلبلم چکمیشم زاری

ساویلدی عشقینگ بازاری

اورولدی هجران خنجری

آغلاب منگلی یاریم قالدی

 

***

بلبلی هستم که باید ناله سر دهم

چون بازار عشق متلاشی شده است

خنجر هجران بر سینه ام زده شد

چشمان منگلی گریان ماند

 

***

گون به گوندن دردیم آرتیب

یورمه دیم جهانی یورتیب

زحمت چکیب آزار دارتیب

دوزدگیم دستانیم قالدی

 

***

روز به روز بر دردم افزوده شد

گردش ایام به کام من نبود

رنج و زحمت بسیاری متحمل شدم

که به قصه و داستان تبدیل شد

 

***

مختوم قلی قارا یوزینگ

دینگله مر لر زارینگ سوزینگ

زبیدام یاشلاسانگ گوزینگ

خرید سیز دکانیم قالدی

 

***

مختوم قلی بخت تو سیاه است

کسی به حرفهایت گوش نمی دهد

زبیده اشک بر چشمانت جاری شود

که دکان عشقم بدون خریدار مانده است

هفت نسل در بین ترکمن ها

ترکمن‌ها در شمارش شجرة خانوادگی، به هفت نسل اعتقاد دارند و اصطلاحاً آن‌را «یِدی پُشت» یا «یِدی آرقا» (یعنی: هفت پشت) می‌گویند و دانستن آن‌را امری ثواب می‌دانند و توصیه می‌کنند که هر فرد از هفت نسل پیش از خود مطلع باشد.

ترتیب نسل خانوادگی در بین ترکمن‌ها چنین است:

اوغول (پسر)، آغتیق (نوه)، چاولوق (نبیره)، یوولوق (نتیجه)، قاولوق (ندیده)، گِنگ‌لیگ، تانگ‌لیق.

غیر از دو واژة آخر، همگی واژگان در زبان فارسی معادل دارند. در محاورات ترکمنی، وقتی می‌خواهند از موضوعی خارق‌العاده و نادر و تعجب‌آور صحبت کنند، می‌گویند: «گِنگ ـ تانگ گؤرمِک» (یعنی: عجیب و حیرت‌انگیز) استفاده می‌کنند. اگر عمر هر نسل را ۳۰ سال بدانیم، برای دیدن ششمین و هفتمین نسل (گِنگ‌لیک، تانگ‌لیق) عمری به بلندی حداقل ۲۰۰ سال نیاز است و این عمری است که کسی به آن دست نیافته و به همین خاطر، به نظر می‌رسد که این دو واژه که معادل فارسی آن «عجیب و حیرت‌انگیز» است، برای این دو نسل استفاده شده باشد.

منبع: عصر مدنیت


آشیق اویین

این بازی مخصوص پسرها بود. آشیق / بجول، یکی از هفت قطعه ی استخوان مچ پا است که در فاصله دو قوزک پا قرار دارد. این استخوان را در تداول عام قاب می نامند.
آشیق اویین در بین جوانان ترکمن چنان رایج بود که برای نگهداری آن، کیسه ای مخصوص می دوختند و آشیق ها را در آن نگه می داشتند.

طریقه بازی به شرح زیر بود:
1- ابتدا دایره ای به قطر تقریبی دو متر در زمین رسم می کردند.
2- هر یک از باریکنان، تعدادی از آشیق های خود را در خطی مستقیم، در مرکز دایره می چیدند.
3- در فاصله تقریبی 3 متر با بجول ها و به موازات آنها، خطی در دو طرف دایره می کشیدند که محل آغاز بازی و هدف گیری آشیق های داخل دایره بود.
4- بازیکن ها از محل هدف گیری با آشیق های مخصوص خود که ساقا نامیده می شد، آشیق های داخل دایره را هدف می گرفتند.
5- در این بازی کسی برنده بود که می توانست یا ساقا، آشیق های بیش تری را از دایره خارج کند.
6- آشیق های خارج شده از دایره به کسی تعلق می گرفت که آنها را از دایره خارج کرده، حتی اگر از تعداد آشیق هایی که در اول بازی داخل دایره چیده بود بیشتر باشد.

سلام بچه ها حالتون خوبه ؟امروز با یه ضرب المثل خدمتتون رسیدم... :(

امیدوارم به دردتون بخوره


یک نون از خونه قاضی در اومد سگش هم همراهش بود

یعنی که بی علت به ما محبت نکردند و از این کار منظور به خصوصی داشتند

ایچمک – کت پوستی ترکمنی

 

ایچمک (ترکمنی: içmek)، کت پوستی مردانه و مشترک بین مردمان ترک‌نژاد آسیای میانه (در بین طوایف ترکمنی تکه و سارئق – possun، در بین ازبک‌ها و قاراقالپاق‌ها – postyn، در بین سایر طوایف ترکمنی، منجمله یموت‌ها – içmek، در بین قرقیزها – içik، در بین قزاق‌ها – işik) و از قدیمی‌ترین انواع پوشاک در منطقه است. طبق نظر باستان‌شناسان و متخصصان، بافتن کت زمستانی از پوست گوسفند، در منطقه به دوره نوسنگی اولیه برمی‌گرده.

یکی از قدیمی‌ترین نمونه‌های کت‌های گوسفندی، در کاوش‌های سال ۱۹۷۸ در سایت باستن‌شناسی قئزئل چوقا (ایالت سین‌کیانگ چین، محل سکونت اویغورها؛ در نزدیکی شهر هامی، واقع در جاده ابریشم ، در کوه‌پایه‌های جنوبی تیان‌شان (اغوز خان - پدر تركمن‌ها ) پیدا شده. آزمایش‌های رادیوکربن این آرامگاه رو مربوط به سال‌های ۸۰۰-۵۳۰ قبل از میلاد مسیح نشون دادن. در بین منسوجاتی که از این سایت به دست اومده، یک کت پوستی که قسمت داخلیش رو پشم گوسفند پوشونده بود هم وجود داشت.


ادامه نوشته

عنوان ندارد

سلاااااام به همه دوستان

امیدوارم حالتون خوب باشه و ترم قبل رو با موفقیت و این ترم رو هم بهتر از گذشته سپری کنین

چن روزی برف وسرما بود و کار و ......بهونه است دیگه  خلاصه بگم کم لطفی ما رو بابت این که تو

وبلاگ نبودیم به بزرگی خودتون ببخشین.....البته بعضی دوستان بودن ......تشکر

 امیدوارم دوستان بیشتر بتونن تو وبلاگ ی چرخ چند دقیقه ای بزنن و بیشتر با ما باشن...ممنونم

 

 

تلخ و شیرین برف

سلام سلام.

بووووو..... چقد هوا سرده یخ زدم آب و گاز هیچی در کار نیست.

کاشکی نمیومدم تو دانشگاهم پرنده پر نمیزنه انگار همه تو خواب زمستونین خلاصه خواستم بگم که لازم نیست بیاین برین تو خونتون بمونین حالشو ببرین.

البته با این همه سختی نمیشه که برف بازی نکرد جاتون خالی اینقد بیکار بودم که خونه ی اسکیمویی ساختم بعدشم خرابش کردم  خیلی خوش گذشت.

ایشالا به حول قوه ی الهی کلاسا از هفته ی بعد شروع میشه.

وصیت اسکندر

پادشاه بزرگ یونان، اسکندر، پس از تسخیر کردن حکومت های پادشاهی بسیار، در حال بازگشت به وطن خود بود. در بین راه، بیمار شد و به مدت چند ماه بستری گردید.

با نزدیک شدن مرگ ، اسکندر  دریافت که چقدر پیروزی هایش، سپاه بزرگش، شمشیر

تیزش و همه ی ثروتش بی فایده بوده است. او فرمانده هان ارتش را فرا خواند و گفت:

من این دنیا را بزودی ترک خواهم کرد. اما سه خواسته دارم. لطفاً، خواسته هایم را حتماً

انجام دهید

فرمانده هان ارتش درحالی که اشک از گونه هایشان سرازیر شده بود موافقت

کردند که از آخرین خواسته های پادشاهشان اطاعت کنند. اسکندر  گفت:...  اولین خواسته ام این است که پزشکان من باید تابوتم را به تنهایی حمل کنند.

ثانیاً، وقتی تابوتم دارد به قبر حمل می گردد ، مسیر منتهی به قبرستان باید با طلا، نقره و سنگ های قیمتی که در خزانه داری جمع آوری کرده ام پوشانده شود

سومین و آخرین خواسته این است که هر دو دستم باید بیرون از تابوت آویزان باشد.

مردمی که آنجا گرد آمده بودند از خواسته های عجیب پادشاه تعجب کردند. اما هیچ کس جرأت اعتراض نداشت. فرمانده ی مورد علاقه اسکندر  دستش را بوسید و 

 

روی قلب خود گذاشت و گفت : پادشاها، به شما اطمینان می دهیم که همه ی خواسته هایتان اجرا

خواهد شد. اما بگویید چرا چنین خواسته های عجیبی دارید؟ در پاسخ به این پرسش، اسکندر  نفس عمیقی کشید و گفت:

من می خواهم دنیا را آگاه سازم از سه درسی که تازه یاد گرفته ام. می خواهم پزشکان تابوتم را حمل کنند چرا که مردم بفهمندکه هیچ دکتری نمی تواند هیچ کس را 

 

واقعاً شفا دهد. آن ها ضعیف هستند و نمی توانند انسانی را از چنگال های مرگ نجات دهند.

بنابراین، نگذارید مردم فکر کنند زندگی ابدی دارند.

دومین خواسته ی درمورد ریختن طلا، نقره و جواهرات دیگر در مسیر راه به قبرستان،

این پیام را به مردم می رساند که حتی یک خرده طلا هم نمی توانم با خود ببرم. بگذارید مردم بفهمند که دنبال ثروت رفتن اتلاف وقت محض است

سومین خواسته ام یعنی دستهایم بیرون از تابوت باشد، می خواهم مردم بدانند که من با دستان خالی به این دنیا آمده ام و با دستان خالی این دنیا را ترک می کنم

طعم شیرین در خونه بودن

Aval az hame ye khooda ghovvate mashti be hame ye shoma azizan k roozhaye sakht va shoome( :) ) emtehanat ro separi kardid va ishalla k hamatoon nomrehaye khoob khoob begirido va ya hadeaghal darsaro PASS konid .dovvoman inke ehtemalan alan hamatoon khone hastid va boodan dar khoone lezzat mibarid, khoonast dg hija khoone khode adam nmishe, khob bacheha ishalla k khosh begzare behetoon va har ja k hastid salamat bashid


میلاد ختم المرسلین

عرش و فرش و ملک و آدمی و کوه و در و دشت و یم و قطره مهر و مه و سیارات و کرات و

همه افلاک الی این کره ی خاک ز برگ و بر و ریگ و حجر و شاخه و نخل و ثمر و بام و در و

مرد و زن و پیر و جوان ابیض و اسود همه گویند درود و صلوات از طرف ذات خداوند تبارک و

 تعالی و همه عالم خلقت به خصال و به کمال به جلال و به جمال قد و بالای محمد که خداوند و

ملایک همه گویند درودش همه خوانند ثنایش همه مشتاق لقایش همه عالم به فدایش همه مرهون

عطایش که خدا خلق نموده است به یمن گل رویش فلک و لوح و قلم را ملک و جن و بشر را

همه ارض و سما را.

هفته وحدت و سالروز میلاد پیامبر اکرم حضرت محمد(ص) بر همه شما عزیزان مبارک یاد

بزرگترین شادی زندگی از دیدگاه ویکتورهوگو

بزرگ ترین شادی زندگی به ما روی می آورد که اطمینان پیدا کنیم عاشقیم.


تسلیت

سختي مصيبت رحلتت اي پيامبر خدا به قدري زياد است که مثل تو ديگر در پهنه زمين تکرار

نخواهد شد اما ما با تکرار صلوات

بر تو نور حضورت را در قلب

خود احساس مى کنيم، سلام و صلوات

خداوند بر خاتم انبياء و فخر انسان ها

حضرت محمد مصطفى (صلى الله عليه

وآله) و خاندان پاک و مطر باد

اي رسول خاتم سلام و درود خداوند بر

تو باد اي فرستاده خوبي ها، ، اي 

مهربانترين فرشته خاک، تو از ملکوت آسمانهابه زمين فرا خوانده شدي تا انسان را با معناي واقعي اش

آشنا کني، تو آفتاب روشن حقيقتی درظلمت بیکرانه زندگي..........

يا رسول خدا حضرت محمد (ص) ای بهترین کسی که امروزه بدون هیچ چون و چرایی در قلب میلیون ها

انسان جا گرفته ای به ما عنايتى كن به اين خستگان كه جز آئین پاك تو چيزى نميخواهند و جز به اشتياق

قرب الهى و محشور شدن در نزد تو جانهاشان آرام نمى گيرد

اللهم صلی علی محمد وعلی ال محمدواصحابه اجمعین

راز آرامش درون در زمان حال زندگی کردن است...گدشته و آینده را در چرخه ی ذهنی ابدیت رها کن...


یلدا

 

سلام به همه دوستان گلم 

 امیدوارم ک حالتون توی این روزای یلدایی خوب خوووووب

 باشه...داشتم ی نیمچه نگاهی به این ورواون ورمینداختم ک

دیدم شب یلدا داره نزدیک میشه؛به بهونه این شب

ی مطلبی گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد وکنار خانواده

خوش بگذره.....

یلداست بگذاریم هر چه تاریکی هست هرچه سرما و خستگی هست تا سحر از وجودمان رخت بربندد امشب بیداری را پاس داریم تا فردایی روشن راهی دراز باقیست 
شب یلدا مبارک!

 

"خورشید در حركت سالانه خود، در آخر پاییز به پایین‌ترین نقطه افق جنوب شرقی می‌رسد كه موجب كوتاه شدن طول روز و افزایش زمان تاریكی شب می‌شود. اما از آغاز زمستان یا انقلاب زمستانی، خورشید دگرباره بسوی شمال شرقی باز می‌گردد كه نتیجه آن افزایش روشنایی روز و كاهش شب است. به عبارت دیگر، در شش‌ماهه آغاز تابستان تا آغاز زمستان، در هر شبانه‌روز خورشید اندكی پایین‌تر از محل پیشین  خود در افق طلوع می‌كند تا در نهایت در آغاز زمستان به پایین‌ترین حد جنوبی خود با فاصله 5/23 درجه    از شرق یا نقطه اعتدالین برسد. از این روز به بعد، مسیر جابجایی‌های طلوع خورشید معكوس شده و مجدداً بسوی بالا و نقطه انقلاب تابستانی باز می‌‌گردد. آغاز بازگردیدن خورشید بسوی شمال‌شرقی و افزایش طول روز، در اندیشه و باورهای مردم باستان به عنوان زمان زایش یا تولد دیگرباره خورشید دانسته می‌شد و آنرا گرامی ‌و فرخنده می‌داشتند.  

  در گذشته، آیین‌هایی در این هنگام برگزار می‌شده است   كه یكی از آنها جشنی شبانه و بیداری تا بامداد و تماشای طلوع خورشید تازه متولد شده، بوده است. جشنی كه از لازمه‌های آن، حضور كهنسالان و بزرگان خانواده، به نماد كهنسالی خورشید در پایان پاییز بوده است، و همچنین خوراكی‌های فراوان برای بیداری درازمدت كه همچون انار و هندوانه و سنجد، به رنگ سرخ خورشید باشند

بسیاری از ادیان نیز به شب چله مفهومی ‌دینی دادند. در آیین میترا (و بعدها با نام كیش مهر)، نخستین روز زمستان به نام «خوره روز» (خورشید روز)، روز تولد مهر و نخستین روز سال نو بشمار می‌آمده است و امروزه كاركرد خود را در تقویم میلادی كه ادامه گاهشماری میترایی است و حدود چهارصد سال پس از مبدأ میلادی به وجود آمده؛ ادامه می‌دهد. فرقه‌های گوناگون عیسوی، با تفاوت‌هایی، زادروز مسیح را در یكی از روزهای نزدیك به انقلاب زمستانی می‌دانند و همچنین جشن سال نو و كریسمس را همچون تقویم كهن سیستانی در همین هنگام برگزار می‌كنند.

 به روایت بیرونی، مبدأ سالشماری تقویم كهن سیستانی از آغاز زمستان بوده و جالب اینكه نام نخستین ماه  سال آنان نیز «كریست» بوده است. منسوب داشتن میلاد به میلاد مسیح، به قرون متأخرتر باز می‌گردد و پیش از آن، آنگونه كه ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه نقل كرده است، منظور از میلاد، میلاد مهر یا خورشید است. نامگذاری نخستین ماه زمستان و سال نو با نام «دی» به معنای دادار/خداوند از همان باورهای میترایی سرچشمه می‌گیرد

 

چلله گیجه...(شب یلدا)

 اوز سوز لریمه چلله گیجه لردن، همه ترکمن دوغونلارما تقدیم ادیان

 

 

چلله  گلیا یول لاردان                          

سو  آقجاقدا دیل لردن

چیق بولسادا او قارفیز                   

چوبلب ای یرس یرلردن

قزیلجا قارفیز گتیر                              

هر یردن تابدا گتیر

گتیرمه سن گتیرمه

لاقال اوقرلاب گتیر

خابگادا یاتان بولسان

یادا اویگیزده بولسان

بیرجه سوزیم بار سیزه

یلدا مبارک بولسون

شکلک یاهو - جدید - تصاویر زیبا ساز  

جلو جلو شب یلدانه همه نگیزه تبریک آیدیام، الله دان چلله گیجه (شب یلدا) یاناق اوزاق یاش ایسلیام، انشاءالله که کل مراحل زندگی نیزده موفق بولونقیز

التماس دعا

والیبال (3)

سلام به همه دوستان

هفته قبل تیم اسپید در بازی گروه اول با نتیجه ۲ـ۱بازی رو واگذار کرد امشب هم ۲۵/۹/۹۲ساعت ۲۱:۱۵با

تیم سلف خوابگاه برای کسب مقام اول یا دوم بازی دارن امیدوارم  تمام تلاششون رو برای کسب ۳امتیاز

بازی به کار بگیرن.........

تغییر


عقاب می تواند 70 سال زندگی کند »
اما ...
به 40 سالگی که می رسد چنگال های بلند و انعطاف پذیرش دیگر نمی توانند طعمه را گرفته و نگاه دارند.
نوک بلند و تیزش خمیده و کند می شود؛ شهبال های کهن سالش بر اثر کلفت شدن پرها به سینه اش می چسبند و پرواز برای عقاب دشوار می گردد.
آنگاه عقاب می ماند و یک دو راهی:
اینکه بمیرد

و یا اینکه یک روند دردناک تغییرات را برای 150 روز تحمل کند
و این روند مستلزم آن است که به قله یک کوه پرواز کرده و آنجا بنشیند
در آنجا نوک خود را به صخره یی می کوبد تا آنجا که کنده شود
پس از آن منتظر می ماند تا نوک جدیدی به جای آن بروید ، و بعد از آن چنگالهایش را از جا در می آورد.پس از آنکه چنگال جدید رویید ، عقاب شروع به کندن پرهای کهنه اش می کند
و پس از گذشت 5 ماه عقاب پرواز تولد مجدد را انجام می دهد و مدتها زندگی خواهد کرد...برای 30
سال دیگر.چرا تغییر لازم است؟.... بسیار می شود که برای زیستن نیاز است تغییری را ایجاد کنیم...گاهی اوقات نیاز داریم از شر خاطرات و عادات کهنه و سنتهای نادرست گذشته رها شویم.

نتیجه گیری :
همیشه برای اینکه در زندگی موفق باشید،
باید تغییر کنید ،
باید درد بکشید
باید از آنچه دوست دارید بگذرید
باید پر و بالتان را حرص کنید
وگرنه ......باید بمیرید !

بایرام خان

  محمد بایرام خان از شاعران مشهور ترکمن قرن دهم هجری می باشد. وی از طایفه بهارلی تیره‌ قراقویونلوها بوده‌ و در بدخشان‌ زاده‌ شده‌ و در بلخ‌ پرورش‌ و تربیت‌ یافته‌ است‌ و علاوه بر شاعری، سرکرده قشون نیز بود. بایرام خان ابتدا در خدمت شاه اسمعیل صفوی بوده و سپس به خدمت بابر در هند رفته و در تاسیس مغولان هند نقش اساسی داشته است.
بایرام خان در دربار مغولان هند به مقام وزیر اعظم و خان - خانان ارتقاء یافت. وی اشعاری به زبان های ترکمنی و فارسی سروده است. دیوان‌ اشعار وی‌ نخستین‌ بار توسط دانیسون‌ راس‌ انگلیسی‌ در کلکته‌ منتشر شد و در سال‌ 1980 میلادی‌ در عشق‌ آباد ترکمنستان‌ نیز برگزیده‌ آثارش‌ به‌ چاپ‌ رسید.
هم اکنون به نام بایرام خان و پسرش عبدالرحیم در دهلی نو دروازه و یادگاری به نام «ترکمن دروازه» وجود دارد.
محمد بایرام‌خان‌ با تشویق‌ شعرا در دربار همایون‌ پادشاه‌ نامی‌ جاوید از خود به‌ جاگذاشته‌ است‌ و خود سرمشق‌ رجال‌ عهد گورکانی‌ در بزرگداشت‌ عالمان‌ و شاعران‌ بوده‌ است. او ر تشویق‌ شاعران‌ و عالمانی‌ که‌ از ایران‌ به‌ هند می‌رفته‌اند مبالغه‌ می‌کرد و بدین‌ سبب‌ گروهی‌ از سخنوران‌ به‌ عهد قدرت‌ و شوکت‌ او از ایران‌ به‌ هند رفتند و در دستگاه‌ امارتش‌ به‌ گرمی‌ پذیرفته‌ شدند.
وی‌ در اشعارش‌ به‌ نام "بیرم‌خان" تخلص‌ می‌کرد. اشعار فارسی‌ او به‌ سال‌ 1971 م‌ در کراچی‌ نیز چاپ شده‌ است‌ و مجموعه‌هایی‌ به‌ نام‌ "دخلیه" از وی‌ شهرت‌ داشت‌ که‌ متضمن‌ تصرفات‌ او در شعر بعضی‌ از گویندگان‌ عصر به‌ قصد بهتر ساختن‌ لفظها و مضمونهای‌ آنها بود.

نمونه ای از شعر بایرام خان:
ینه ینگش یوزین اوردی باری ............. شادلاندی لار مونگا دوست لارینگ باری
قوانیارس بو دورموشنگ اوزینه .......... گولیب باقیارس دوست لار میزینگ یوزینه

ترجمه: باز پیروزی چهره خود را به ما نشان داد و تمامی دوستان را خوشحال نمود. به این زندگی افتخار می کنیم. با خنده و شادی به روی دوستان نگاه می کنیم

دروازه ترکمن در هند

یاداو گونلمیز...

با نام و یاد خدای مهربون سلام دوستان حالتون چطوره؟ خوبین؟

هوووووووو...یه صداهایی از اون بیرون میاد! فکر کنم بارون میزنه، خب معلومه دیگه داره قش گیرملجه میکنه و فصل امتحانات نزدیکه...واو خدایا امتحانات...الله دادیمزا یتسین...حالا وقتش رسیده کم کم جزوه های وامونده مون رو درست کنیم، از اینو اون فتو کنیم، پاک نویس کنیم و...خلاصه باید کم کم یاقر بشیم دیگه !! اگه بتونیم از این فرصتها استفاده کنیم که فبها ، اگرم نتونیم تنها امید دانشجو پاخیر به تقلبه دیگه... به قول خودمون :

تاقالوب، دانشجونی پاخیره دایاو إدر گولدیرر

یونه بیر موقا توتلسان قویون یاناق اوکن دیرر

خدای ایله مسین...خدای ایله مسین...

راستی اینو بگم که گهگاهی برقا میره! یادتونه؟ حتما اونایی که خوابگاهی ان میدونن...تو خوابگاه ما که یک شورش به پا میشه!!! انگار منتظر خاموش شدن برق بودنا ، والا این واقعه یه بهونه ایه که تخلیه ی روحی بشیم، جالب اینجاست یکی دو نفر که نیستن، وسط راهرو بدو بدو اینور اونور میپرن...!! تا درو باز میکنی می بینی که یهویی یه عده عینی مشگ یاناق بیلگ شیلگ چوزب باریالا...! خدای جان إی... توبه...غیریلشق دوشن یاناق اول اوتاقدان اول اوتاقا یورتیالا !!!

جالبه داستان بافی هم میکنن یکی میگه به خدا یکی رو با موهای بلند دیدم، بعد یک جیغ...! جیغ دخترونه رو هم که میدونین : گوش خراش...بابا، با اون صدایی که بلند میشه جن بدبخت خودش از ترس الفرار...

یکی نیست بگه آخه جن چیکار میکنه!! ؟تازه نیست اتمسفر خوابگاه کمه، دوباره جو میدن میگن دستش قامچه (قمه) و تفنگ هم بوده!!

یا خدا...تصور کن بیر جن اووزین ساچلار بیلن إلینده  قامچی دا با ، ملّتی غیرمانا گلیا ! کخخخخخ...

عجب داستانی میشه ها ، وقتی برق میره، ولی خداوکیلی خیلی خوش میگذره خوش تر از اون اینه که موقع امتحانات باشه وایییییییی.... خوابگاه منفجر میشه!!

یه بار به شخصه خودم خواب بودم که از شانس بدمون برقا رفته، من پاخیر هم خبر نداشتم، یک دفعه یک صدایی بلند شد! یک زوزه ای می کشیدن! گفتم یا بردی جبار ایشان...خداییش فکر کردم که سرخ پوستا حمله کردن دارن ملت رو می کشن!

همچین وحشت کرده بودم، تا بیام بپرم فرار کنم ! تاااااارق...توووورق...سرم محکم به یک چیز خورد، گفتم خدایا تموم کردم، سرخ پوستا با نیزه زدن سرمو شکوندن! منو کشتن! حالا بیا خنده هارو جمع کن! های گول... های گول...آدمو منگ می کنن.!  چوللده قالانلا...! والا آدام پاخیردا هر نمه فکر إدیا ، یوق یوق زادلا ذهنه گلیادا

ولی امیدوارم موقع امتحانات همچین اتفاق نیفته که آدم وحشت زده میشه!!!

هر چی که باشه خدا بخیر بگذرونه ، ایشالا که همه با نمرات خوبی این ترم رو هم پشت سر بزاریم.

برای همه ی دوستای خوبم آرزوی موفقیت و کامیابی دارم

امیدوارم موفق باشین.َ

                                

تبریک

 

با سلام وآرزوی شادمانی برای همه دوستان

طی خبری مطلع شدیم ک آقای

علی طاووسی دانشجوی دانشگاه

مازندران از تیم شهردای

 بندرترکمن در مسابقات فوتسال

 شش جانبه سازمان نظام مهندسی

 استان که درگرگان برگزار شد

به عنوان بهترین دروازبان معرفی گردیده است.

این بازی باحضور شهردار بندرترکمن ورئیس شورای شهرانجام گرفته ک در پایان جوایزی

 از سوی سازمان نظام مهندسی اهدا گردیده است.

همچنین آقای طاهر ازونی دوجی درتیم والیبال دانشگاه مازندران در مسابقات بین دانشگاهی ک در

 شاهرود برگزار شد با یک کار تیمی در جایگاه دوم قرار گرفته وموفق  به کسب سهمیه در المپیاد

 دانشگاهی شدند

همچنین خانم صفوراحاجیلی دوجی در مسابقات فوتسال دانشگاهی موفق به کسب مقام در این دوره

از مسابقات شدند

به این عزیزان تبریک گفته وامیدواریم شاهد موفقیت های آنان باشم

                                                                                        با آرزوی توفیق

انتخاب در معامله

روزگار به من آموخت که چیزی را بدست نخواهم آورد

مگر اینکه چیز دیگری را از دست بدهم.

گاهی برای بدست آوردن باید بهای گزافی بپردازیم

هیچگاه نمی شود همه چیز را با هم داشت.

دنیا معامله گر سرسختی است تا نگیرد نمی دهد.

گاهی باید گذشت از برخی گرفتن ها چون ممکن است

به بهای از دست دادن قیمتی ترین ها بینجامد.

  • منیاناقلا درس اوقیجق بولسا برناچه ایشدن ال چکملی یعنی گورملی که هی سی بیر ایش پیداسی کان که بیشتر اوزی بللیجه... . نکته برجه درس اوقیمقدا ده همه ایشده شی له.