5 میلیون هوادار تورک قشقایی تراختور

TIRAXTURUNQ 5 MILYON QAŞQAILI YARDIMÇILARI

5 میلیون هوادار تورک قشقایی تراختور

TIRAXTURUNQ 5 MILYON QAŞQAILI YARDIMÇILARI

بهارلو ائلینن تانیش اولاق

بهارلو ائلینن تانیش اولاق (2)

 

بَهارلو ، ایلی ترک ، متفرّق در آذربایجان ، خراسان ، کرمان و فارس . به گفتة سرجان ملکم ، این ایل در اصل شاخه ای از طایفة شاملو * بود «که تیمور آنان را از بلاد شام به ایران آورد» (ج 1، ص 237). هوتم ـ شیندلر نیز بر همین عقیده بود و می گفت که «بهارلوها در فارس به طورکلی به ایل «عرب » معروف اند؛ شاید به علت اینکه از سوریه ] = شام [ آمده اند» (ص 48). اما هیچیک از این دو محقق ، اسنادی برای تأیید ادعای خود به دست نداده اند. شاید بتوان چنین استدلال کرد که ایل بهارلوی فارس را غالباً، به سبب پیوستگی آنان با ایل عرب در اتحادیة ایلات خمسه ، عرب می خوانند. از سوی دیگر، میان ایل بهارلو و ایل قراگُزلو * ، که شاخه ای از ایل شاملو شناخته می شود، پیوند نزدیکی وجود داشته است ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «قراگزلو»). در 25 کیلومتری شمال غرب میاندوآب ، روستایی به نام قراگزلو وجود دارد (رزم آرا، ج 4، ص 365)، که به محل سکونت بهارلوها واقع در شمال غرب مراغه بسیار نزدیک است . در غرب همدان نیز روستاهایی به نام بهارلو و قراگزلو یافت می شود (همان ، ج 5، ص 60، 321). تیره ای از بهارلوهای فارس هم به قراگزلو مشهورند (مصاحبه های شخصی نویسنده با ابراهیم خان بهارلو و امیرآقاخان بهارلو، شیراز، 1336 ش ).

مینورسکی ، بهارلو را نام دیگری برای ایل بارانی (یا بارانْلو) یعنی ایل سلسلة حکام قراقوینلو می داند که شاخه ای از ایلِ ایوا (یا یوا؛ کاشغری ، ج 3، ص 23)، یکی از شعبه های اساسی اُغُز (اُغوز/ غُز * )، بوده است (مینورسکی ، 1955، ص 391؛ د.اسلام ، چاپ دوم ، ذیل مادّه ). بااینهمه ، سومر نشان داده است که برای اثبات دلالت نامهای بهارلو و بارانی بر یک ایل ، گواهی وجود ندارد (ص 23ـ24). در زمان حکومت سلسلة قراقوینلو، ایل بهارلو در مجاورت همدان می زیست ، و این امر باعث شد که مینورسکی این نام را برگرفته از نام دِژ بهار، در چهارده کیلومتری شمال غربی آن شهر، بداند (1955، ص 392؛ د.اسلام ، چاپ دوم ، ذیل مادّه ). اما این واقعیت ، که در سدة دوازدهم قبیله ای به نام بهارلو در آناطولی مرکزی (نیبور، ج 2، ص 415) وجود داشته ، حاکی از آن است که چون نیاکان بهارلوهای ایران به نواحی همدان کوچیدند، بخشی از این قبیله در آناطولی باقی ماندند و همچنین نام بهارلو پیش از این کوچ رایج بوده است . بنابر اطلاعات موجود، ظاهراً ایل بهارلو هنگامی به اتحادیة عشایر قراقوینلو پیوسته که این اتحادیه ، به احتمال زیاد در پی تسخیر همدان به دست قرایوسف در 811، تشکیل یافته بود. به هر حال رهبران ایل بهارلو در عهد سلطنت جهانشاه (841 ـ872) به مقامی رسیدند. در آن دوره ، علی شکَربیگ از عشیره بَلال یا بولالّو ، ایل بیگیِ (رئیس ایل ) بهارلو بود. به قول عبدالباقی نهاوندی ، شکربیگ یکی از تواناترین سرداران قراقوینلو بود و بیشتر نواحی غربی و جنوب غربی ایران در 861 به دست او فتح شد (ج 1، ص 46ـ 49). علی شکربیگ با خاندان قراقوینلو که حکومت را در دست داشتند، پیوندهای زناشویی برقرار کرد، اما چگونگی این پیوندها هنوز روشن نیست . به گفتة بابر * ، جهانشاه ، پاشابیگم دختر علی شکربیگ را به همسری برگزید (ص 49)، اما به قول فضل الله روزبهان ، پسر جهانشاه ، محمدمیرزا، بود که با آن زن ازدواج کرد (مینورسکی ، 1957، ص 42).  

منبع:http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=2190 

 

بهارلو
جلد: 13
     
شماره مقاله:5233


بَهارْلو، نام یک گروه ایلی ـ عشیره‌ای ترک زبان و طایفه‌ای از طوایف کنونی ایل خمسه در فارس. نام این گروه را بولالّو نیز آورده‌اند. برخی بهارلو را نام دیگر ایل بارانی یا بارانلو(نک‍: ایرانیکا، II/483 ، به نقل از مینورسکی؛ EI2 ؛ قس: سومر، I/24، که یکی دانستن بارانلو و بهارلو را ناشی از یک اشتباه می‌داند)و برخی دیگر بهارلو و روملو را یکی دانسته‌اند(مجیرشیبانی، 79، 81).
برخی نیز براین گمانند که این گروه نام از قلعۀ بهار یا قریۀ بهار امروزی در 13کیلومتری شمال همدان و مرکز بخش سیمینه‌رود همدان گرفته است. این منطقه از سدۀ 6ق/12م مقر سلیمان شاه پسر بِرچِم ایوایی، رئیس قبیلۀ یوه یا ایوه یا ایوا، گروهی از ترکمانان غز، و یکی از تکیه‌گاههای مهم قراقویونلوها بود. ایشان مراکز و نقاط حساس آذربایجان و همدان و کردستان را درتصرف داشتند(حمدالله، 107؛ پرهام، 520؛ EI2 ؛ سومر، I/14, 23). انتساب قراقویونلوها به یکی از طوایف ایوه مؤید وجود خویشاوندی عشیره‌ای بین ایشان است. روابط حکام قراقویونلویی با همدان نیز حضور نسل ایواییهای قراقویونلو در منطقه را تأیید می‌کند(نک‍: سومر، EI2;I/14).
بهارلوها را تیره‌ای خاص در درون قبیلۀ قراقویونلو(هینتس، 163)از ایلات ترکستان دانسته‌اند که در زمان سلجوقیان به ایران آمدند، یا احتمالاً از بازماندگان نیروی نظامی ارغون‌خان مغول بوده‌اند که برای خدمت و اقامت طولانی به داراب گسیل شده بودند و در سدۀ 7تا8ق/13تا14م در فارس مستقر شدند(پرهام، 523‍-525؛ فیلد، 216؛ قهرمانی، 492).
به روایتی دیگر، بهارلوها شعبه‌ای از طوایف شاملو بودند که پس از حملۀ چنگیزخان به اسارت به سوریه برده شدند و در سدۀ 8ق تیمور آنها را پس از پیروزی برعثمانیان همراه خود به ایران آورد و آزادشان ساخت. آنان با از دست دادن هویت ایلی پیشین خود، گروهِ ایلی جداگانه‌ای به نام بهارلو تشکیل دادند. به هرحال، شهرت تیره‌ای از بهارلوهای فارس به قراگزلو، شاخه‌ای از شاملوها، به پیوند نزدیک بین ایل بهارلو و قراگزلوهای شاملو اشاره دارد. همچنین در فارس بهارلوها را عرب دانسته‌اند و فیلد علت عرب خواندن آنها را آمدن ایشان از سوریه به فارس احتمال داده است(ص111؛ پرهام، 521؛ ظل‌السلطان، 129؛ مجیرشیبانی، 81؛ ایرانیکا، III/482).
زیستگاه اصلی سکونت بهارلو، فارس و نواحی داراب و صحرای ایزدخواست لارستان است. بهارلو در آذربایجان، خراسان، کرمان و فارس هم‌پراکنده‌اند(همانجا). روایت ابن‌بطوطه از سفرش به هرمز و از آنجا به کرانۀ جنوب شرقی و مراودۀ وی با ترکمنهایی که صحرای ایزد خواست لارستان تا میناب و بندرعباس قلمرو قشلاق ایشان بوده است(ص276)، توجه را به حضور احتمالی بهارلوها در آن منطقه معطوف می‌دارد. در سدۀ حاضر به گروهی از بهارلوها در آذربایجان اشاره کرده‌اند. حتى شباهت نام برخی روستاها و نامهای برخی طوایف ترک قراقویونلو در آذربایجان و کردستان(مانند آلپاوت-بارانلو، بولالو و...) را می‌توان دلالت بر حضور بازماندگان این ایل در آنجاها دانست (نک‍: شیل، 396؛ فرهنگ…، 4/41، 72، 99، 5/60). از حضور شماری از بازماندگان بهارلوها، در جنوب خراسان و در نزدیکی مرزشرقی ایران با افغانستان نیز یاد داده شده است(نک‍: ایرانیکا، III/483-484). به استقرار برخی از اخلاف بهارلوها در نواحی مرزی کرمان و فارس، در پی تهاجمات آنان به آن نواحی(نک‍: بیات، 85-89؛ سومر، I/24, 25؛ ایرانیکا، همانجا)و به روستایی به نام بهارلو و حضور شماری از افراد بهارلوها در دیاربکر ترکیه و شمال جمهوری آذربایجان نیز اشاره شده است(نک‍: مشکور،24؛ ایرانیکا، III/483).
بهارلوها یکی از 7 طایفۀ معتبر سپاهان قزلباش که از ایلات و طوایف قراقویونلویی ترکیب شده بود، جزو نجبا و اشراف به شمار رفته‌اند(بیانی، 73؛ تاریخ…، 36؛ پرهام، همانجا؛ لمتن، 209؛ میرجعفری، 337؛ قس: ایرانیکا، همانجا). در 1278ق/1861م ایل بهارلوبه ایلهای اینالووباصری و عرب و نفر(ه‍‍ م‌م)پیوست و اتحادیۀ ایلات خمسه(ه‍ م)را تشکیل دادند(نک‍: ه‍‌‌ د،10/699).
سازمان ایلی: ساختار اجتماعی ـ اقتصادی و نظام سیاسی ایل بهارلو مشخص نیست. شاید بتوان همانندی میان سازمان ایل با سازمان ایلهای کوچ‌رو جنوب ایران در گذشته یافت(برای تعریف سازمان ایلی باصریها، نک‍: بارث، 49-50 ؛ نیز ه‍ د، باصری).
فیلد در فهرستی از تیره‌های بهارلو در 1297ش/1918م، از 42تیره(ص216) و فسایی در 1311ش/1932م از 20تیره (2/1578؛ قس: دو مورینی، 35: نامهای 21 طایفۀ بهارلو)نام می‌برند. در 1324ش تیره‌های ایل به 11 تیرۀ ظاهراً اصلی اسماعیل‌خانی، جامه بزرگی، رسول‌خانی، سکز، احمدلو، نظربیگلو، حیدرلو، ابراهیم‌خانی، جوقه، عیسى بیگلو کریم‌لو کاهش یافته بودند(قهرمانی، همانجا؛ کیهان، 2/86؛ بهمن‌بیگی، 55). این آمار به احتمال بسیار بدون تمایز میان تیره و زیر تیره و طایفه آمده است. اُبرلینگ در1336ش/1957م در نتیجۀ گفت‌و‌گو با آقاخان‌بهارلو، تیره‌ای از بهارلوهای فارس را به نام قراگزلو نام می‌برد(ایرانیکا، III/482). در آمار عشایر کوچندۀ سال 1366ش/1987م بهارلو یکی از طایفه‌های کوچ‌رو ایل خمسه، و دارای یک تیره به نام جام بزرگی آمده است(سرشماری، نتایج، 15).
سازمان رهبری: از چگونگی ساختار رهبری ایل تا قبل از سدۀ 13ق اطلاع چندانی در دست نیست. آنچه از منابع متقدم می‌توان دریافت، اولین ایل بیگهای بهارلو در اوایل سدۀ 10ق/16م، علی شکربیگ و پس از وی پسرش علی‌بیگ بوده‌اند (بابر، 41؛ سومر، I/24). در دوران شاه طهماسب صفوی ریاست ایشان با جان‌ولی بیگ بود(همو، I/25). از زمان نادرشاه، بهارلو تحت رهبری رؤسای تیرۀ نفر(نک‍: فسایی، 2/1577؛ هدایت، 10/36)، و از 1268تا1279ق زیرنظر تیرۀ احمدلو اداره می‌شده است(فسایی، 2/1577- 1578). از سدۀ 13ق به بعد که اتحادیۀ ایلات خمسه تشکیل شد، رهبری ایل بهارلو، مانند دیگر ایلات اتحادیۀ خمسه با خان، و رهبری تیره‌ها و اولادها با کلانتر و کدخدا بود. امور اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایل هم زیرنظر ایشان اداره می‌شد.. در هنگام کوچ هر اردوی ایلی را که متشکل از چند سیاه‌چادر یا خانوار از یک تیره بود، یک کدخدا یا ریش‌سفید اداره می‌کرد(نک‍: ه‍ د، ایلات خمسه، نیز باصری؛ بارث، 26). از 1279ق تا پایان همان سده، ریاست ایل در تیرۀ تلکه می‌گشته است(فسایی، 2/1578).
کوچ و اسکان: بهارلوها همچون دیگر ایلات خمسه تا قبل از سدۀ 14ق کوچنده بودند. زمستانگاه(قشلاق) ایشان صحرای ایزد خواست لارستان و اطراف داراب و تابستانگاه(ییلاق) آنان مرودشت و رامجرد و کمین بوده است(همو، 2/1577؛ قهرمانی، همانجا). اینان از اواخر سدۀ 13ق/19م تخته‌قاپو شدند و در نواحی فسا و در کنارۀ رود داراب سکنا گزیدند وتمام سال را با افراد دیگر ایل خمسه در دهستانهای فسارود، خسویه و قریة‌الخیر به سر می‌بردند (فرهنگ، 7/88، 165، 171؛ سرشماری، جمعیت، 108). بهارلوها پس از اسکان با دیگر اقوام همسایه درآمیختند و رفته‌رفته مشخصه‌ها و ساختار ایلی خود را از دست دادند(فیلد، همانجا، گَرود، 44).
جمعیت: به دلیل پراکندگی بهارلوها و عدم ثبت آمار دقیق جمعیت آنان در دوران کوچندگی و پیوستن آنها به ایلها و طایفه‌های دیگر و اسکان یافتن در روستاها، جمعیت ایل بهارلو دقیقاً معلوم نیست. برخی آمارها به شمار تخمینی جمعیت ایشان اشاره می‌کنند: شیندلر در اواخر سدۀ 19م بهارلوها را بخشی از شاملوها و ایلی مستقل با 500‘ 2 خانوار(لمتن، 231؛ پرهام، همانجا) و فیلد طبق آمار 1297ش جمعیت آنها را 200‘ 1 خانوار در ایل خمسه(ص213)و در 1300ش شمار خانوار ایشان را در فارس، 8 هزار(نک‍: کیهان، نیز دومورینی، همانجاها)ذکر کرده‌اند. شیل در اوایل سدۀ 20م، به دوهزار خانه(چادر) از ایل بهارلو در آذربایجان اشاره می‌کند(ص396)که احتمالاً همانهایی هستند که در شمال‌شرقی مراغه سکنا داشتند(نک‍: ایرانیکا، همانجا). طبق آمار 1366ش، شمار جمعیت کوچ‌رو ایشان، 15خانوار و 104نفر گزارش شده است(سرشماری، نتایج،13).
اقتصاد: درگذشته و در زمانی که بهارلو یکی از ایلات مهم خمسه به شمار می‌رفت، ظاهراً فعالیتهای اقتصادی بهارلوها بیشتر مبتنی بر دامداری بوده است، اما پس از اسکان، بیشتر از راه کشاورزی و چوپانی و رمه‌گردانی امرار معاش می‌کرده‌اند. در 1366ش، طایفۀ بهارلوی ایل خمسه 11خانوار بهره‌بردار دامدار و 4خانوار بهره‌بردار کشاورز داشت و شمار احشام ایشان به 490‘ 2رأس گوسفند و بز محدود می‌شد(همان، نتایج 14، 50- 51).
پیشینۀتاریخی: درطول تاریخ افراد مهمی از ایل بهارلو، وابسته به قراقویونلوها، برخاسته‌اند که برخی از آنها نقش رهبری وقایق یا شورشهایی را داشته‌اند. از قدیم‌ترین افراد نامدار این ایل، بیرام خواجه(د782ق/1380م)رئیس قراقویونلوهاست که پس از مرگ تیمور، شهرهای موصل و ارجیش را تصرف کرد(هینتس، 163)و در آذربایجان به خدمت سلطان اویس جلایر درآمد(میرنیا، 74؛ پرهام، 520؛ سیوری، 36). شاه‌ولی بهارلو نیز یکی از سرکردگان سپاه جهانشاه میرزای قراقویونلوست که در 873ق/1468م در جنگ با آق‌قویونلوها کشته شد(اذکایی، 127-128). یکی از مهم‌ترین و برجسته‌ترین افراد بهارلو در سدۀ9ق، علی شکربیگ بهارلو فرزند بایرام‌قرابیگ از ملازمان نزدیک جانشاه ابوالمظفر قراقویونلو بود که برتمام امیرزادگان ترکمن برتری یافت. وی سالها تمامی سرزمین کردستان و همدان تا لرستان و سراسر خوزستان را در تصرف خویش داشت و با اوزون حسن‌بیگ آق‌قویونلو جنگید(نک‍: نهاوندی،1/46-48؛ قس: تاریخ، 36؛ پرهام، 521). سلطان ابوسعید برای استحکام قدرت خویش با خانوادۀ وی وصلت کرد(بابر، 41؛ نهاوندی، 1/48-49). به دلیل اعتبار بالای علی شکربیگ، سرزمین همدان تا اواخر عهد صفوی به قلمرو علی‌شکر معروف بوده است(همو، 1/49؛ نیز نک‍: هدایت، 8/395، 455؛ سومر، I/23، حاشیه). پس از وی نیز پسرش پیرعلی رئیس ایل در همدان به سر می‌برد(بدلیسی، 73)، اما پس از آن بخش مهمی از این طایفه به خراسان رفت و به خدمت سلطان حسین میرزا بایقرا درآمد. امرای بهارلو برای احیای مجدد دولت قراقویونلوها در 884ق/1479م کرمان را تسخیر کردند، اما با لشکرکشی آق‌قویونلوها به گرگان عقب نشستند. بعدها گروهی از ایشان با بابردر جنگ هندوستان شرکت کردند. بیرم‌خان بهارلو از سرداران برجسته و صاحب نقوذ در سالهای حکومت بابر بود و جان علی‌بیگ پسر پیرعلی در بدخشان و در اواخر دهۀ 900ق در خدمت بابر به سر می‌برد(نک‍: بابر، همانجا؛ روملو، 506، 507، جم‍؛ سومر، I/24-25).
سلطان قلی قطب‌شاه از احفاد میرزا جهانشاه قراقویونلو و نوادگان دختری علی شکربیگ در اواخر عهدسلطان محمدشاه لشگری، به دکن رفت و سلسلۀ قطب شاهیان دکن را تأسیس کرد(فرشته، 2/167-168؛ سومر، I/25). بخشی از بهارلوها که در ایران مانده بودند، ابتدا به خدمت آق‌قویونلوها و سپس به خدمت صفویان درآمدند و بدین ترتیب مدتهای مدید موجودیت خود را حفظ کردند(همانجا).
از اوایل سدۀ 13تا14ق گه‌گاه از سرکوب و قتل‌عام ایل بهارلو به سبب نهب و غارت یا شورش خبر داده‌اند. در شرح رفتار سیاسی ناهمسوی ایل، به همکاری بهارلوها با خاندان قوام و نیز شورشهایی عصیانگرانه برضد این خاندان، اشاره شده است(برای تفصیلات، نک‍: نظام‌السلطنه، 176، 321؛ نهضت…، 305؛ صفی‌نژاد، 64؛ نیز شهبازی، 77). گزارشهایی از شورش گستردۀ ایشان در 1308ش/1929م در اطراف داراب و فسا تا اطراف کرمان و در نهایت شکست خونبارشان در دست است(نک‍: بیات، 53-54، 71، 85-89؛ شهبازی، همانجا؛ برای آگاهی از برخی سرداران نظامی مشهور بهارلوها، نک‍: روملو، 506، 507، 534، جم‍؛ هدایت،10/538، 723، 725).
مآخذ: ابن بطوطه، رحلة، بیروت، 1384ق/1964م؛ اذکایی، پرویز، همدان‌نامه، همدان، 1380ش؛ بابر، ظهیرالدین محمد، بابرنامه، کیوتو، 1995م؛ بدلیسی، شرف‌خان، شرف‌نامه، به کوشش محمدعباسی، تهران، 1343ش؛ بهمن‌بیگی، محمدبهمن، عشایر فارس، تهران، 1324ش؛ بیات، کاوه، شورش عشایری فارس، تهران، 1365ش؛ بیانی، خانبابا، تاریخ نظامی ایران، تهران، 1353ش؛ پرهام، سیروس،«ایلات بهارلو و اینالو»، آینده، تهران، 1367ش، س14، شم‍ 9-12؛ تاریخ قزلباش، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1361ش؛ حمدالله مستوفی، نزهةالقلوب، به کوشش لسترنج، لیدن، 1915م؛ دومورینی، ژ.، عشایرفارس، ترجمۀ جلال‌الدین رفیع‌فر، تهران، 1375ش؛ روملو، حسن، احسن‌التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1357ش؛ سرشماری اجتماعی- اقتصادی عشایر کوچنده(1366ش)، نتایج تفصیلی، ایل خمسه، مرکز آمار ایران، تهران، 1368ش؛ همان(1377ش)، جمعیت عشایری دهستانها، کل کشور(3)، مرکز آمار ایران، تهران، 1378ش؛ شهبازی، عبدالله، مقدمه‌ای بر شناخت ایلات و عشایر، تهران، 1369ش؛ صفی‌نژاد، جواد، عشایرمرکزی ایران، تهران، 1368ش؛ ظل‌السلطان، مسعود میرزا، تاریخ مسعودی، تهران، 1362ش؛ فرشته، محمدقاسم، تاریخ، کانپور، 1301ق/1884م؛ فرهنگ جغرافیایی ایران(آبادیها)، تهران، 1332ش؛ فسایی، حسن، فارس‌نامه، به کوشش منصوررستگار فسایی، تهران، 1367ش؛ قهرمانی ابیوردی، مظفر، تاریخ وقایع عشایری فارس، تهران، 1373ش؛ کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1311ش؛ لتمن، ا.ک.س.،«تاریخ ایلات ایران»، ترجمۀ علی تبریزی، ایلات و عشایر، تهران، 1362ش؛ مجیر شیبانی، نظام‌الدین، تشکیل شاهنشاهی صفویه، تهران، 1346ش؛ مشکور، محمدجواد، نظری به تاریخ آذربایجان، تهران، 1375ش؛ میرجعفری، حسین، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دورۀ تیموریان و ترکمانان، اصفهان، 1375ش؛ میرنیا، علی، ایلها و طایفه‌های عشایری خراسان، تهران، 1369ش؛ نظام‌السلطنۀ مافی، حسینقلی، خاطرات و اسناد، به کوشش معصومه نظام مافی و دیگران، تهران، 1362ش؛ نهاوندی، عبدالباقی، مآثررحیمی، به کوشش محمد هدایت حسین، کلکته، 1924م؛ نهضت آزاد‌ی‌خواهی مردم فارس، به کوشش جهانگیر قائم‌مقامی، تهران، 1359ش؛ هدایت، رضاقلی، ملحقات روضةالصفا، تهران، 1339ش؛ هینتس، والتر، تشکیل دولت ملی در ایران، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1356ش؛نیز:
Barth, F., Nomads of South Persia, London, 1961; EI2; Field, H. Contribution to the Anthropology of Iran, Chicago, 1939; Garrod, O., »The Nomadic Trides of Persia Today«, Journal of the Royal Central Asian Society, Vadus, 1964, vol. XXX; Iranica; Savory, R.M., Studies on the History of Safawid Iran, London, 1987; sheil, M., Glimpses of life and Manners in Persia, New York, 1973; Sümer, F., Kara Koyunlular, Ankara, 1967.
سیمین محقق  

منبع:http://www.cgie.org.ir/shavad.asp?id=123&avaid=5233

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی 1390/02/25 ساعت 04:04 ب.ظ http://darabyoldash.blogfa.com

با سلام وبلاگ واقعآ جالبی داری ................

ساغ اول داراب لی یولداشیم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد