http://ghashghaietribe.persianblog.ir/post/153/
ماذون بزرگترین سخن سرای قشقایی
در میان شاعران ایل قشقایی که بیشتر آنان گمنام می باشند و هیچ کدام دیوان یا اثر ادبی مکتوبی ندارند دو شاعر بیشتر شناخته شده و اشعار آنان زینت بخش محافل قشقایی است و کمتر کسی را در ایل می توان دید شعری از اینان از بر نداشته باشد یکی از این شاعران ه میرزا ماذون و دیگری یوسفعلی بیگ معروف به یوسف خسرو می باشند.
محمد ابراهیم فرزند سید علیرضا متخلص به ماذون بزرگترین سخن سرایان قشقایی در سال 1246 هجری قمری از مادری از طایفه عمله به دنیا آمده است و در سال 1313 هجری قمری در شهر شیراز وفات یافته و در بقعه متبرکه شاهزاده منصور مدفون است .
و اما اشعاری چند از این شاعر بزرگ :
او بولبول که آیره دیشده گولندن ** بلبلی که از گل خویش جدا می افتاده
طاقتم کسلب آرامم یوخ دور ** طاقتم بریده و آرامشی ندارم
حسرتله بولبول
دوقوز آی حسرتله شیدا بولبولام ** نه ماه همچو شیدا بلبل حسرت زده ام من
غنچه دان آچولماز گول لاروم منم ** زغنچه باز نمی شود این گلهای من
نه خیال ایلایام دانوشام گیلم ** نه در اندیشه نه درسخن و نه در خنده ام من فلک اوزاق سالموش یول لاروم منم ** روزگار به درازا کشیده همه راه های من
صیاد اولدوم یار طوروما دوشماده ** صیاد شدم اما یاری اسیر نشد در تور من سیلاب کیمنگ گوزوم یاشه جوشماده ** چه اشک هایی چو سیل روان نشد از دیدگان من
آرزوسون چوخ چکدم آخر آشماده ** در آرزویش چه رنج های بی حاصل نکشیدم من
صراحی گردنه قول لاروم منم ** نرسید به گردن مرمر و بلورینش دستهای من
آخر گدر یامان سودادان سرم ** آخر در سودای سختش بر باد رود این سر من
داغولور تفرقه اولور دفترم ** زهم پاشیده و درهم شود این دفتر عمر من
اوز یامان بختم دان واردور خبرم ** زبخت بد و پریشان خویش با خبرم من
یتمز دامانونا ال لرم منم ** به دامنش هرگز نرسد این دستان من
ماذونم غربتده ایتده نشانوم ** ماذونم و گمشده است نشان من
هاردا گزم هارا اولا مکانوم ** کجا بگردم، و کجا شود مکان من
ورمدی مرادوم آلماده جانوم ** مرادم نداد وهمچنان نگرفت جان من
هیچ ایگید گورمه سین گون لاروم منم ** هیچ جوانمردی نبیند همچون روزگار من
(ترجمه به فارسی از نویسنده است که باید اشکالات آن را ببخشید)