5 میلیون هوادار تورک قشقایی تراختور

TIRAXTURUNQ 5 MILYON QAŞQAILI YARDIMÇILARI

5 میلیون هوادار تورک قشقایی تراختور

TIRAXTURUNQ 5 MILYON QAŞQAILI YARDIMÇILARI

آخرین دیرک خیمه برجیده شده، ایلخان ما در گذشت

مردی  که  تجربه زندان آلمان - انگلیس و اسات را در زمان پهلوی در زندگی خو به همراه داشت درگذشت 

متاسفانه خبر یافتم که محمد حسین خان قشقایی، فرزند صولت الدوله آخرین بازمانده ایلخانان قشقایی در سن ٩۶ سالگی پس از فراز و نشیب های فراوانی در دوران تاریخ معاصر ما در 4 اردیبهشت 1389 درگذشته است. درگذشت وی را به خانوادهاش و مردم ایل قشقایی تسلیت میگویم و برای وی طلب آمرزش می کنم.




محمد حسین خان صولت قشقایی در ۱۲۹۳ شمسی در میان ایل قشقایی متولد شد. وی در ایل علاوه بر آموزش در مکتب خانه های ایلی توسط معلمان خصوصی به فراگرفتن زبان انگلیسی و عربی پرداخت. سپس در تهران دوران ابتدایی را در مدرسه سلطانی و دوره متوسطه را در دبیرستان البرز به تحصیل پرداخت. درسال ۱۳۱۰ ش برای ادامه تحصیل عازم انگلستان شد و در دانشگاه کشاورزی ردینگ به تحصیل ادامه داد.پس از فارغ تحصیلی عازم آلمان گردید و در دانشگاه برلن به تحصیل در رشته اقتصاد پرداخت. پس از وقوع جنگ دوم جهانی محمد حسین خان به اتفاق برادرش ملک منصور خان وارد دانشگاه نظامی برلن شد 


و پس از طی یک سال د وره دانشگاه نظام با درجه ستوان دومی فارغ تحصیل شد. وی به همراه برادرش به عضویت هنگ براندنبورگ ارتش آلمان در آمدند. اما مدتی بعد هر دو به برلن احضار شدند تا تحت آموزشهای ویژه نظامی قرار گیرند. هدف آلمانی ها از اقدام مزبور همراهی برادران قشقایی با آنان در


هنگام ورود به خاک ایران از طریق قفقاز بود.در این میان سازمان اس. اس از برادران قشقایی در خواست کرد تا به عضویت سازمان مزبور در آیند اما این پیشنهاد از سوی آنان رد شد. آنان پس از مدتی آلمان را به قصد ترکیه ترک کردند تا وارد ایران شوند. اما به دلیل حضور نیروهای روسی در خاک ایران از طریق ترکیه موفق نشدند لذا مصمم شدند از راه عراق وارد شوند. اما در حلب سوریه توسط نیروهای انگلیسی بازداشت شده و به قاهره منتقل شدند و در اردوگاه انگلیسی تحت نظر قرار گرفتند. اما با مبادله افسران آلمانی که در میان قشقایی ها بودند برادران قشقایی توانستند از زندان انگلیسی ها رهایی یابند. محمد حسین خان قشقایی پس از بازگشت به ایران مدتی در ایل بود تا اینکه در انتخابات دوره چهاردهم و پانزدهم مجلس به نمایندگی شهرستان آباده انتخاب و عازم تهران شد. اما در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی به علت عدم برگزاری انتخابات در آباده نتوانست راهی مجلس شود. در دوره هفدهم مجلس که باز از آباده به مجلس راه یافته بود به اتفاق برادرش خسرو خان که نماینده فیروزآباد بود تلاش کردند تا با ارایه طرحهای عمرانی تاسیساتی را در حوزه های انتخابیه خود احداث نمایند.درسال ۱۳۲۹ با پیش آمد جریان نهضت ملی شدن نفت هردو به عضویت فراکسیون جبهه ی ملی در آمده و همگام با دکتر مصدق تلاش زیادی برای تصویب طرح ملی شدن نفت انجام دادند. در دوران نخست وزیری دکتر مصدق آنان به حمایت همه جانبه از دکتر مصدق پرداختند و در جریان طرح توطئه کودتا توسط آمریکایی ها به وی و خسرو قشقایی پیشنهاد شد که در ازای دریافت چهار میلیون دلار دست از حمایت دکتر مصدق برداشته و از سر لشکر زاهدی حمایت کنند که پیشنهاد مزبور با مخالفت آنان روبرو شد. محمد حسین قشقایی در روز وقوع کودتای بیست و هشتم مرداد عازم جنوب شد تا در آنجا با جمع آوری نیرو توسط وی و برادرانش به مقابله با دولت کودتا بپا خیزند . اما این اقدام با مخالفت سران جبهه ملی در تهران روبرو گردید و از این رو دست از مقاومت کشیده و منطقه قشقایی و سپس تهران را به علت تبعید ترک کردند . وی پس از مدتی اقامت در آمریکا و اروپا اجازه یافت تا به ایران باز گردد اما در جریان وقوع قیام عشایر جنوب در سال ۱۳۴۲ به اتهام همکاری با سران عشایری غائله فارس دستگیر و به دو سال زندان محکوم گردید. او پس از آزادی از زندان با تأسیس یک شرکت پیمانکاری به دور از جریانات سیاسی به فعالیت اقتصادی پرداخت. اما به دلیل این که املاک وی وبرادرانش توسط رژیم شاه مصادره گردیده و علاوه بر این اقامت وی در فارس نیز ممنوع شده بود به ناچار در یکی از نواحی مازندران ساکن گردید. و سرانجام در سن نود و شش سالگی و به دور از ایل قشقایی چهره در نقاب خاک کشید. لازم به ذکر است در سال های آخر عمر اقدام به جمع آوری خاطراتش تحت عنوان یادمانده ها نمودند.

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم   **  موجیم که آسودگی ما عدم ماست

یادش گرامی باد[1]

 یک خاطره ای را هم از زبان ایشان با این نوشته همراه می کنم

یکی از خاطراتی که از این دوران دارم، مربوط به سی ام تیر 1331 است. در این روز ما در مجلس بودیم که تیر اندازی شروع شد و اطراف مجلس در بهارستان بسته شد. ساعت ها در مجلس نشسته بودیم و نمی دانستیم چه کنیم، تا این که پیشخدمت آمد و گفت که از دربار تماس گرفته اند و می خواهند با یکی از اعضای فراکسیون جبهه ملی صحبت کنند. آقای رضدی زئیس فراکسیون جبهه ملی رفت و برگشت، کفت: شاه می پرسند که تکلیف من چیست؟
من گفتم ایشان باید بروند. در این موقع آقای دکتر معظمی گفت: اگر منظور شما رفتن شاه است، من با شما هم فکر نیستم. من گفتم که نظر شخصی من است. اما مطیع رای اکثریت خواهم بود. سر انجام قرار بر این شد از شاه خواست شود که دستور دهد مجلس از محاصره خارج شود و نظامیان از اطراف آن بروند. ما هم اعلامیه بدهیم در رادیو خوانده شود. و از مردم بخواهیم که در حین راه پیمایی مراعات نظم را بنمایند تا نظم شهر به هم نخورد. در واقع قرار راه پیمایی نبود. ما می خواستیم به مردم بفهامنیم که فردا راه پیمایی کنند. آقای مهندس رضوی پای تلفن رفتند درخواست ما را با شاه در میان گذاشتند و مورد قبول قرار گرفت.
اعلامیه فراکسیون در رادیو خوانده شد و ما نمایندگان متحصن در مجلس پس از شکست محاصره به دیدن دکتر مصدق رفتیم. یادم است قبل از رقتن نزد مصدق، آقای حاج سید جوادی عمامه اش را پاره کرد و هر یک از نمایندگان تکه ای از پارچه سیاه را به علامت سوگواری برای شهدای آن روز به سینه زدند. از آن دیدار من خسروخان عمسی با دکتر مصدق داریم که خاطره آن روز را بریا همیشه زنده می کند.
(به نقل از یادمانده ها نوشته محمد حسین خان قشقایی)
نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد