5 میلیون هوادار تورک قشقایی تراختور

TIRAXTURUNQ 5 MILYON QAŞQAILI YARDIMÇILARI

5 میلیون هوادار تورک قشقایی تراختور

TIRAXTURUNQ 5 MILYON QAŞQAILI YARDIMÇILARI

کودتای ۲۸ مردادماه ۱۳۳۲ و قشقائی ها


کودتای ۲۸ مردادماه ۱۳۳۲ و قشقائی ها



http://www.persianblog.ir/Avatar/28262.png?rnd=40406.9438485532
نویسنده : نوروز درداری (فولادی)



در تیرماه 1331 با این که مجلس جدید به نخست وزیری دکتر مصدق رای تمایل داده بود، به سبب اختلاف نظر با محمد رشا پهلوی ( شاه وقت ) برای تصدی وزارت دفاع ملی، از تشکیل دولت جدید استنکاف کرد و شاه قوام السلطنه را به نخست وزیری منصوب کرد. ولی ملت با قیام سی تیر مجددا" او را به نخست وزیری برگزید. این اختلافات همچنان ادامه داشت و شاه تصمیم گرفته بود روز نهم اسفند ماه ۱۳۳۱ برای مدتی از کشور خارج شود. اما مخالفین مصدق برای جلوگیری از این سفر دست به اقداماتی زدند که بهتر است داستان آنرا از زبان ملکه سابق ایران ثریا اسفندیاری بشنویم :

 "در فوریه ۱۹۵۳ (شهریور ۱۳۳۱) شاه تصمیم گرفت برای مدتی نامعلوم به خارج از ایران برود.  مصدق با این سفر موافقت کرده بود و مبلغ یازده هزار دلار برای هزینه های این مسافرت در اختیار مان گذارد. برای اینکه سفرمان توجه مردم را جلب نکند قرار شد ابتدا از راه زمین به بیروت برویم. ما چمدان هایمان را با اتومبیل فرستادیم تا مستخد مین خیال کنند به اسکی می رویم. اگر من ادعا کنم که با ترک کردن ایرن احساس ناراحتی می کردم دروغ گفته ام.  شبی که فردای آن قرار بود حرکت کنیم با تعجب مشاهده کردم که فرستاده آیت الله کاشانی بزرگترین مقام مذهبی ایران به دیدارم آمده است. وی گفت علیاحضرت ، به طوری که به ما اطلاع داده اند شاه به توصیه شما قصد دارد کشورش را ترک کند. آیت الله از شما تقاضا می کند با همه نفوذتان سعی کنید شاه را قانع نمائید از این تصمیم منصرف شوند... من این خبر را به اطلاع شاه رساندم. روز بعد مصدق برای دیدار و تود یع ما به کاخ آمد و با لحنی دوستانه سفر بخیر گفت ولی ظاهرش به خوبی نشان میداد که از رفتن ما بسیار خوشحال است. هنگامی که سر گرم گفتگو بودیم سر وصدای جمعیتی از خیابان مجاور کاخ اختصاصی به گوشمان رسید. با رفتن به طرف پنجره مشاهده کردیم عده ای بالای درخت ها و روی دیوار رفته اند.مصدق به ما توصیه کرد قبل از این که مردم وارد قصر شوند فرار کنید. ولی با بلند تر شدن سروصدا متوجه شدیم که مردم به نفع ما تظاهرات می کنند و آنها طرفداران کاشانی و بهبهانی بودند و قصد داشتند در دقایق آخر ، مانع عزیمت ما از ایران شوند. هزاران تن در مقابل کاخ جمع شده بودند و فریاد میزدند : ۰زنده باد شاه ، شاه و همسرش باید در ایران بمانند. مرگ بر مصدق "  در این موقع من و محمد رضا با حیرت به یکدیگر نگاه کردیم. نخست وزیر     می لرزید. من از جای بلند شدم گوئی ایفاء کننده نقش صحنه یکی از کمد یهای " برناد شاو" هستم. دست جنتلمن پیر را گرفتم و به طرف در پشت بردم و به آرامی گفتم : شما می توانید از باغ مجاور وارد خیابان متصل به آن بشوید. در آنجا کسی مزاحمتان نخواهد شد. وقتی مصدق رفت ، شاه میکروفونی خواست و از روی بالکن کاخ ، با چشمانی اشکبار از مردم تشکر کرد و قول داد که هیچگاه تهران را ترک نخواهد کرد. " در این موقع عده ای بایک جبپ ارتشی به خانه مصدق حمله می کنند و در خانه را با ماشین  می شکنند. نظامی های مسئول حفاظت منزل تیر اندازی می کنند. سه ، چهار نفر کشته و مجروح می شوند و مابقی فرار می کنند. شاه  سفر  خود را لغو می کند. ناصرقشقائی در این مورد در خاطرات خود چنین نوشته است: ". بعد ازظهر فراکسیون نهضت ملی تصویب کرد که من فورا برای فارس حرکت کنم. بدون یک دقیقه معطلی حرکت کردم. ولی نظامی ها که مامور انتظامات بودند جدا با دولت مخالفت کردند. رئیس ستاد ( بهارمست ) که بکلی رو نشان نداد. بعد هم رفته بود منزل شاه، سایر افسر ها همین قسم در انتظامات، و تحریک مردم بر ضد مصدق غفلت نمی کردند من آنشب را تمام راه آمدم." بدین  ترتیب ناصر خان قشقائی طبق ماموریتی که نهضت ملی ایران به وی واگذار کرده بود از تهران خارج شد و این اخرین سفرش بود چون از دهم اسفند ماه ۱۳۳۱ تا سی ام آذر ماه ۱۳۳۲ که به عنوان تبعید از کشور خارج شد در فارس بود. اما چرا نهضت ملی ، در چنین شرایطی  به ناصر خان ماموریت رفتن به فارس داد تاکنون روشن نشده اشت. آیا برای مقابله با ایل بختیاری بود که از شاه حمایت می کرد؟  یا برای جمع آوری نیرو و حمایت از دولت ؟.                                                                     در بیست وهفتم فروردین ۱۳۳۲. تظاهراتی در شیراز صورت گرفت که بین موافقین و مخالفین دولت زد و خورد هائی صورت گرفت و مردم ریختند و اداره اصل چهار آمریکا در شیراز را غار ت کردند و افراد آن از زن و مرد به باغ ارم ، خانه محمد ناصر خان پناهنده شدند. قشقائی دستور می  دهد گروهی از افراد ایل برای تقویت گروه دولت به شیراز بروند . وی میگوید هزاران نفر وارد شیراز و باغ ارم شدند و موضع دولت خواهان تقویت شد و مقامات انتظامی به سراغم آمدند و خواهش کردند که از تظاهرات قشقائیان جلو گیری کنم. در اثر حمله به اصل چهار دبیر اول و دبیر دوم سفار ت آمریکا و همچنین رئیس اصل چهار آقای " وارن " به شیراز می ایند. این آمریکائیان از گروه اصل چهار بودند که برای خدمات اجتماعی و غیره در ایران بودند. نماینده اصل چهار در ایران به ایل و خانه ناصر خان میرود تا از او برای این موارد تشکر کند. در همین روز مشکلات شیراز توسط  برادران قشقائی به در تهران به نخست وزیر گزارش می شود و طبق دستور دکتر مصدق برخی از مامورین دولت در فارس از جمله فرمانده لشکر، رئیس ستاد،و رئیس شهربانی تعویض و به تهران احضار  می شوند. ناصر خان قشقائی  در مورد کودتای 28 مرداد چنین می نویسد: چند ماه بود که آمریکائی ها بنای مخالفت را گذاشته بودند و میل داشتند بهر شکلی است کار نفت به وسیله دکتر مصدق بر اساس پیشنهاد انگلیس حل شود. اما این پیر مرد لجوج و وطن خواه به هیچوجه حاضر نمی شد. تا آمریکائی ها شروع کردند به مخالفت شدید. کودتای اول خنثی شد و شاه فرارا" رفت به اروپا. سر لشگر زاهدی را که مصدق می خواست بگیرد و حبس نماید . محرمانه رفت به سفارت آمریکا. گودوین یک نفر آمریکائی با محمد حسین خان و خسرو خان ملاقات نموده و اظهار داشت دولت آمریکا تصمیم گرفته که مصدق السلطنه را از کار بر کنار کند. خسرو خان جواب داده ملت پشتیبان است. گودوین جواب داده قول شرف می دهم تا دوماه طول نکشد. حال شما بیائید و نقدا" پنج میلیون دلار بگیرید و سر لشگر زاهدی را بردارید ببرید داخل ایل قشقائی ، در آنجا فرمان نخست وزیری که شاه به زاهدی داده اعلام کنیدو از انجا زاهدی را بردارید بیائید به طرف تهران. آن وقت ما همه نوع تضمین می کنیم. دو نفر از خودتان وزیر بشوید و یکنفر هم سفیر کبیر ، در هر کجا که مایلید. کلیه اختیارات فارس و جنوب را هم برای شما. و بعد از آن هم ماهی پنج میلیون دلار میدهیم. مرتبا از آن هم  سهم بگیرید. آقایان جواب داده بودند که ما با مصدق همکار بوده ایم و حالا نمی توانیم خیانت کنیم ولو اینکه شما پانصد میلیون دلار هم بدهید. غیر ممکن است که ما مرتکب چنین کاری شده و فامیل خود را ننگین و لکه دار کنیم. دوم این که ما با شاه مخالفیم جواب داده بودند که هر تضمینی بخواهید ما می دهیم که (شما را ) با شاه صلح بدهیم. جواب داده بودند غیر ممکن است.  فردا کودتا شروع شد و ختم شد. معروف است که صاحب منصب های آمریکائی داخل تانک بوده و اهالی (تهران) را با مسلسل و تانک نابود می کردند. این بود مختصری از وضع کودتا . شاه و نخست وزیری که از سفارت آمریکا بیرون آمده و تکیه بر کرسی صدارت زده و میزند. حقیقتا تف به این وضع زندگی. متاسفانه دکتر مصدق به حرف ما گوش نداد."   ناصر خان میگوید . در کودتای ۲۵ مرداد ماه پس از دستگیری نصیری من هنوز در ایل بودم به مصدق تلگراف کردم که آقا ، من دو هزارنفر حاضر دارم ، اجازه فرمائید الان حرکت کنم برای تهران. از دفتردکتر مصدق جواب می دهند که آقای وزیر...... من به عرض نخست وزیر رساندم. فرمودند قضائی آمده بود ، بلائی بود و به خیر گذشت. شما هم افراد را آزاد کنید بروند که ما هم افراد را آزاد کردیم رفتند. ناصر قشقائی در تاریخ ۳۰ مرداد ماه ۱۳۳۲ یعنی دو روز بعد از کودتا اعلامیه ای در حمایت از دکتر مصدق منتشر می کند : " هم میهنان عزیز : در این موقع که جیره خواران و مزدوران اجنبی پرست ، دست باعمال ضد ملی بر علیه اسقلال ایران عزیز و بیست میلیون افراد محروم ملت ایران زده اند. افراد وطن پرست و بی هراس ایلات و بلوکات قشقائی خطاب به شما ملت غیور و میهن خواه ایران که همیشه نکهبان وطن خویش بوده اید ، به شما برادرانی که در لباس پر افتخار سربازی بوده و برای مبارزه با دشمنان ایران آماده اید میگویند : اکنون که سودا گران کمپانی غاصب سابق بار دیگر نغمه شوم و مرگبار خویش را داده و می خواهند امیال د د منشانه خود و اربابان را جامه عمل بپوشانند. ما تا آخرین قطره خون خود با نوکران اجنبی و دشمنان ایران می جنگیم و از شما ملت ایران وطنخواه و بیدار ایران می خواهیم که دلیرانه با ما در راه استقلال میهن عزیز همکاری و با لب خندان شربت شهادت بنوشیم. عاقبت زندگی انسان به مرگ منتهی می شود و مرگ شرافتمندانه هم هزار بار بر زندگی ننگین ترجیح دارد. هموطنان ! در اثر کوچکترین غفلت ، ملک و ملت ایران برای همیشه در زیر استعمار جابر انگلستان باقی خواهد ماند و تا ابد اجنبی پرستان ، جابرانه به ملت رنجدیده ایران آقائی خواهند کرد. بکوشیم تا لکه این بد نامی را با خون خود و فرزندان و برادران خود از دامان ملیت و سربلندی خود پاک کنیم. افراد وطن پرست ایلات قشقائی و جوانان غیور فارس تا پای جان، تا سرحد آمال خویش جانبازی کرده با هواداران شرکت غاصب و دشمنان ایران عزیز مبارزه می کنند.محمــد ناصر قشقائی "

در جواب اعلامیه فوق ، سرتیپ دولو فرمانده نظامی وکفیل استانداری اصفهان اعلامیه ای صادر می کند و طی آن متذکر می شود: " و این انتشارات اگر حقیقتا به امضای آقای محمد ناصر قشقائی باشد اخطار می گردد که ایشان و آقایان محمد حسین و خسرو بدون فوت وقت با اعتراف به گناه خود و تقاضای بخشش به اصفهان بیایند. مطمعنا در امان خواهند بود و در غیر این صورت با افرادی که به هواداری آنان فریب بخورند و بر خلاف وظیفه دیانتی و ملی اقدام و برای مردم یا افراد پاسگاه ژاندارمری و غیره به عناوین مختلف زحمت و اشکالاتی ایجاد نمایند ، آگاه باشند که بدون هیچ گونه رحم و با سرعت و شدت از هوا و زمین سرکوب و مجازات ملی در باره این قبیل عناصر خائن که برای زیاد کردن ثروت و آسایش شخصی خود ، جان ایل را به خطر می اندازند و با دزدی و برادر کشی ، سر پرستی و افتخار ایلی را برای خود انتخاب کرده اند ، در مقابل قدرت نظامی که مامور و مسئول حفظ جان و مال ملت است ، آنها را معدوم تا سایرین نتیجه مخالفت و خیانت با ملت را بدانند . وهمواره آگاه باشند که تمام سازمانهای کشوری و لشگری از میان ملت انتخاب شده و در حال حاضر جز خدمت و آسایش جامعه ایرانی هدفی ندارد. کفیل استانداری استان دهم و فرمانده لشگر نه ـ سرتیپ دولو."   در پاسخ به اعلامیه فوق محمد ناصر خان تلگراف زیر را مخا بره می کند.  " تیمسار سرتیپ دولو فرمانده لشگر دولت جناب آقای دکتر مصدق و فرمانده فعلی و کفیل استانداری دولت مقتـدر تیمسار سر لشگر زاهدی اصفهان.  اعلامیه آن تیمسار که مبنی بر تهدید و الدرم و بلدرم یک مشت مردم این مملکت بود زیارت شد. اینجانبان پدر در پدر خدمتگزار این آب و خاک بوده و خون خود را به شهادت تاریخ در راه این مملکت ریخته و هیچوقت ترس و هراس از حمله هوائی و زمینی و دریائی نداشته ایم. جای بسی تاسف است که بعضی از افسران و مامورین دوره بیست ساله ، همیشه قدرتی را که ملت بیچاره تقدیم آنها داشته فقط و فقط بر علیه ملت و برادر کشی و برای جمع آوری و ازذیاد ثروت و رسیدن به مقام و نفع اجنبی به کار برده. روزی نیروئی که با خون و پول این مردم محروم تهیه شده، عده ای را برای خرد و خمیر کردن مجسمه شاه تقویت و روز دیگر همین قوه و همان مردم را برای نصب همان مجسمه پشتیبانی و با پخش اعلامیه های اهانت آمیز ، به اشخاص غیر مسئول بدون مقدمه و سبب حمله و توهین می نمایند. هر گاه به حسابهای دوره بیسـت ساله و به کاخ های تهران و به حساب بانک های خارجی رسیدگی شود. آنوقت معلوم میشود که چه اشخاصی برای رسیدن به مقام و ثروت به همه نوع کار ، تن در داده اند. در خاتمه از خداوند متعال خواهانم که همه مردم این مملکت و مخصوصا برادران ارتشی را راهنمائی بنماید که آلت دست اجنبی نشده و همه به طور برادری به نفع مملکت و خدمت به میهن و ملت دوش به دوش قدم بردارند.  محمد ناصر قشقائی. "

تلگرافی نیز از طرف فرمانده لشگر فارس به محمد ناصر خان فرستاده می شود : " جناب آقای محمد ناصر خان قشقائی ، با تقدیم ارادت عین تلگراف ستاد ارتش برای استحضار درج می گردد.  بر حسب امر جناب نخست وزیر به جناب محمد ناصر قشقائی اطلاع بدهید هیچ گونه نگرانی نداشته باشند. خانواده قشقائی مثل خانواده من است. سرتیپ میر جهانگیری."   و تلگرافی نیز از طرف سر لشگر زاهدی نخست وزیر مستقیما جهت ناصر خان فرستاده    می شود: جناب محمد ناصر قشقائی. ممکن است در این کشمکش خیر ، اتفاقاتی رخ نداده باشد. ولی جناب آقای هیئت که طرف اعتماد عموم است به استا نداری فار س تعیین و حرکت کردند. یقین جلوگیری از هرگونه سوء تفاهمات خواهد شد. اطمینان داشته باشید که در حکومت اینجانب جز رفاه حال عموم و بالا بردن سطح زندگی مردم منظور دیگری نداشته و یقین دارم با سوابقی که به اخلاق این جانب دارید با کمال اطمینان در پیشرفت کار دولت و رفاه عموم مجاهدت خواهید فرمود.  نخست وزیر فضل الله زاهدی."

 در اول شهریور ، فرمانده لشگر اصفهان جند نفر را واسطه می کند که با ناصر خان مذاکره نموده و او را برای همکاری با دولت تشوق نمایند. او اعلام میکند که پس از اعلامیه توهین آمیز وی حاضر به کفتکو نیست. ناصر خان با برخی از خوانین ایل از جمله عبدالله خان کشکولی ، محمد حسن خان دره شوری و محمد خان بهمن بیگی که از طرف استاندار و فرمانده لشگر فارس برای گفتگو آمده بودند ملاقات می کند و در مقابل پیشنهاد آنها برای اشتی می گوید من تا دیروز با کابینه مصدق همکاری داشتم چگونه امروز می توانم به او بد گوئی کنم. وی همچنین مذاکراتی با کلانتران و خوانین قشقائی و بویر احمد داشت و با آنها برای اتحاد در مقابل دولت زاهدی به توافقهائی رسیده بود. وی با یک گروه اعزامی از طرف استاندار و فرمانده لشکر فارس ملاقات می کند و این هیئت موارد زیر را مطرح می نماید:

۱ـ چرا به آقای سرلشگر زاهدی تلگراف تبریک نخست وزیری نفرستاده است؟  

۲ـ چرا تلگراف تبریک استاندار را بنام ایشان نفرستادی؟

۳ـ با سابقه دوستی سی ساله ای که با نخست وزیر دارید. چرا با او این گونه رفتار می کنید ؟

۴ـ صلاح شما در این است که با هیئت به تهران بیائید و با زاهدی و شاه ملاقات کنید.                     ۵ـ و بهتر است که فعلا تلگرافهای تبریک به شاه و نخست وزیر را بفرستید .

وی در پاسخ می گوید که با زاهدی دوست بوده و الان هم هستم. ولی دکتر مصدق را نخست وزیر قانونی کشور می دانم و زاهدی را به رسمیت نمی شناسم. طبعا نه برای ایشان و نه به جبابعالی که استاندار منصوب وی هستید نمی توانم تبریک بگویم. نخست وزیری که از سفارت آمریکا بیرون آید. من قانونی نمیدانم بنا بر این ملاقات معنی ندارد. و سپس اضافه  می کند که من نه وزیر هستم ، نه وکیل و نه ایلخان و نه حاکم.  من یک فرد عادی هستم و با کسی کاری ندارم. و پس از مذاکرات طولانی پیش نهاد می کند حاضر است به تهران بیاید به شرطی که مصدق و سایر رفقا را که زندانی هستند ازاد کنند. محمد ناصر خان ، یکی از افراد معدودی بود که در آن شرایط علنا و رسما از دکتر مصدق اعلام پشتیبانی نمود و با این کار خود را در مقابل دولت کودتا قرار داد. وی ، برادرانش خسرو و ملک منصورخان را به مناطق آسپاس و فیروز آباد اعزام کرد ، که با کلانتران قشقائی مذاکره نمایند وخود وی با زیادخان دره شوری مذاکراتی نموده بود. ناصر خان میگوید . بعد از ۲۸ مرداد بود که چند نفر که برخی کمونیست بودند با من در مورد حمله و اشغال شیراز و اصفهان و تهران به کمک نیرو های نظامی طرفدار خود مذاکره کردند. من با برادرانم در این باره صحبت کردم و به این نتیجه رسیدیم که این ها وابسته به نیروی خارجی هستند. ما را وسیله برای رسیدن به هدف خود می خواهند و بعد از مدتی ما را کنار می گذارند و مملکت را به دست اجنبی میسپارند و این ننگ برای همیشه دامان ما را خواهد گرفت، که قشقائی ها به ایران خیانت کردند و ما برای همیشه شرمگین خواهیم بود. با توجه به سابقه ای که ما با مصدق و شاه داشتیم  می دانستیم که همه چیز را از دست خواهیم داد. ولی ترجیح دادیم که پیشنهاد آنها را رد کنیم."  نمایند سفارت آمریکا ( گودوین ) به ایل مراجعه می کند و با ناصر خان مذاکره کرده و پیشنهاد می نماید که با دولت جدید همکاری نموده و در کابینه جدید پست وزارت عشایر را به عهده بگیرد. به او هم جواب می دهد که شرط همکاری آزادی دکتر مصدق از زندان است. ناصر خان با سران ایل قشقائی و بویر احمدی اتحادی ایجاد کرده بود و همه آنها متعهد به همکاری و همراهی در راه مبارزه با دولت جدید بودند. و تعهد کرده بودند که تا آخرین نفس با او باشند. استاندار فارس و اصفهان و فرماندهان لشگر و سایر عوامل دستگاه حکومتی نیز بی کار نبودند آنها هم با ایادی و همکاران خود در میان ایل با وعده و وعید راه افتاده بودند تا بتوانند شکافی در میان متحدین ایجادکنند. در این موقع ناصر خان توانسته بود اردوئی حدود شانزده هزار نفر جمع آوری و تدارک دیده و آماده حمله داشته باشد. در شانزدهم مهرماه دو نفر از کلانتران ایل دره شوری ،جعفر قلی خان و زکی خان دره شوری عازم تهران می شوند. با این عمل ضربه ای به متحدین وارد  می شود. در بیستم مهر ماه شورائی از روسای ایل تشکیل میشود که در آن زیادخان و جهانگیر خان از ایل دره شوری ، احمد خان و الیاس خان از ایل کشکولی ،حسین خان از فارسیمدان و امیر تیمور خان از ایل شش بلوکی همراه ناصر خان ، خسرو خان و ملک منصور خان و محمد حسین خان در آن شرکت داشتند. پس از بحث و بر رسی فراوان اکثریت با حمله و شروع جنگ موافقت نکردند و پیشنهاد نمودند که به مبارزه منفی دست زنند. باین معنی که هر کس میان ایل و طایفه خود برگشته و از راه دادن به مامورین دولت به داخل ایل ، خود داری نمایند و هر گاه با نیروی نظامی وارد شدند با آنها بجنگند.محمد ناصر خان در یادداشتهای خود می نویسد: " همه فکر می کنند که زیاد خان و الیاس خان به واسطه داشتن ثروت و حب جاه مانع از این عمل شده اند و باعث آن هم محمد بهمن بیگی را  می دانند. چون او در اصل چهار ترومن کار می کند برای خدمت به آمریکائی ها ، زیادخان و الیاس خان را ترسانیده است و آنها حاضر به حمله به شیراز نشدند." در بیست دوم مهر ماه محمد ناصر خان با " هیئت " استاندار و سرتیپ  میر جهانگیری فرمانده شیراز ملاقات نمود و اعلام کرد که قصد حمله ای ندارد و عازم فیروز آباد است ولی نمی تواند با دولت همکاری کند. سپس اردو و ایل ، به سوی فیروز آباد حرکت کردند. در جلسه ای که در بیست و نهم مهرماه با سران ایل تشکیل داد قراردادی به شرح زیر تنظیم و به امضاء  همه حاضرین رسید:به منظور تشییدو تحکیم اتحاد کلیه افراد و آحاد و کدخدایان و خوانین قشقائی و نگهداری این اتحاد و تعیین روش صحیح و آبرو مند در قبال هر نوع حادثه سیاسی ، قرارداد زیر بین امضاء کنندگان منعقد می گردد و کسانی که این ورقه را امضاء می کنند وجدانا و اخلاقا متعهد می گردند که نکات متن آن را پیوسته نصب العین خود قرار داده و تحت هیچ عنوان و بهانه کوجکترین فعالیت خلاف آن ننمایند و بدانند که هر گونه عدم رعایت نسبت به متن قرارداد به منزله چشم پوشی از وجدان و ناموس می باشد.:

۱ـ طرفداری از نهضت ملی.  ۲ـ   عدم تماس با افراد دولت و ارتش.  ۳ـ اعمال مجازات ممکنه نسبت به کسانی که باصول این اتحاد احترام نمی گذارند. ۴ـ ادامه همکاری و مراقبت از اوضاع کشور و اطاعت از تدابیری که به وسیله اکثریت اتخاذ می شود. امضاء کنندگان: زیاد ترک دره شوری. الیاس کشکولی . احمد کشکولی. مظفر کشکولی. جهانگیر دره شوری. ابراهیم نمدی. عبدالله کشکولی. ابراهیم دره شوری. حبیب الله قراچه. کاکاجان چگینی. سردار جهانگیری. حیدر کشکولی. الیاس گرگین پور. محمد ناصر قشقائی. ملک منصور قشقائی. محمد حسین قشقائی. خسرو قشقائی. "

ولی اعتبار این قرار داد زیاد طول نکشید و اولین امضاء کنندگان قرار داد یعنی زیاد خان ترک دره شوری و ا لیاس خان کشکولی همراه با فریدون خان کشکولی، قرار داد را زیر پا گذاشته و با دولت کودتا و نخست وزیر آن بیعت کردند. پیش بینی محمد ناصر خان که در مورد زیاد خان و الیاس خان کرده بود به وقوع پیوست. (

خود وی در یاد داشتهایش در این مورد چنین نوشته است : " یکشنبه بیست و دوم ( آذرماه ۱۳۳۲) موقع خواب کاکا پرویز از نزد خسرو خان آمد، شرحی نوشته بود که "زیاد خان دره شوری " و     "ا لیاس خان " و " فریدون خان کشکولی" برای طهران رفتند. البته همه ا لیاس خان را می شناسند که آدم سست و جاه طلب می باشد. ولی از بی خبر رفتن زیاد خان همه به قدری تعجب کردند که حالت بهت پیدا شد.بعد از قرار داد پائیز و قسم هائی که به قران خورده شد. چگونه این آقایان چنین بی غیرتی کردند و بدون اطلاع رفتند."

کودتا جا افتاد و ناصر خان شکست خورد به نحوی که در قسمتی از مذاکرات شاه با روزولت طراح و اجرا ء کننده کودتای ۲۸ مرداد در مورد برادران قشقائی چنین است، شاه می گوید:"... دوستان شما خانهای قشقائی ، شما در باره آنها درست  می گفتید، شنیدم به تهران آمده و شما را تهدید کرده بود. آنها نمی توانند در مملکت بمانند. آنها باید تبعید شوند. من (روزولت) با موافقت کامل و قاطعانه اشاره کردم بهتر است مواظب آنها باشید که مبادا دوباره یوا شکی بر گردند. آنها دشمنانی هستند که باید جدیشان گرفت."

محمد ناصر خان در تاریخ سی ام آذر ماه ۱۳۳۲ به شیراز و سپس به تهران رفتند. توسط دولت زاهدی همراه خانواده به ترک ایران مجبور شدند و به آمریکا رفتند وی تا بهمن ۱۳۵۷ در آنجا مقیم و قبل از بهمن ۲۲ سال ۱۳۵۷ به تهران برگشتند. ولی چند سال بعد مجبور شد از ایران فرار کند و درسال ۱۳۶۲ در آمریکا در گذشت. خسرو قشقائی در سال ۱۳۶۱ به اتهام ایجاد بلوا ، فساد و ارتباط با آمریکا اعدام شد.و ملک منصور خان قشقائی در تهران مقیم بودند و در تیرماه 1385 در تهران در گذشتند. برادران قشقائی با پایداری در حمایت از دکتر محمد مصدق نخست وزیر ایران هزینه سنگینی را متحمل شدند که هیچ یک از یاران مصدق و اعضاء جبهه ملی در این کار با آنان قابل مقایسه نیستند. آنها پست و مقام و اعتبار و زندگی خود را از دست دادند. در تاریخ سیاسی ایران چنین اقدامی به ندرت صورت گرفته است. معمولا مردان سیاسی با توجه به شرایط و موقعیت طرف در گیر برنامه ریزی می کنند و در صورت ضرورت در مبارزه خود تجدید نظر می کنند. ولی به نظر می رسد که برادران قشقائی هر چند در مبارزات سیاسی حضور فعال داشتند ولی رویه و شیوه اقدامات آنها در  مبارزه با رژیم شاه نه بر اساس سیاسی کاری بلکه بر حسب ایده و شرایط ایلیاتی و به دوره از ترفندهای متعارف  سیاسی روز بوده است 1]

 

 



[1] - به نقل از کتاب تاریخ سیاسی اجتماعی ایل بزرگ قشقایی – تالیف نوروز درداری(فولادی) ناشر انتشارات تخت جمشید شیراز

 



http://ghashghaietribe.persianblog.ir/post/225/

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد