جهانگیر خان قشقایی در سال 1243 هـ . ق. در خانوادهای تحصیل کرده به دنیا آمد. پدرش محمد خان نام داشت و از ایل قشقایی، طایفه دره شوری، تیره جانبازلو و از ساکنان «وردشت» سمیرم و مادرش اهل «دهاقان»، از شهرهای تابع سمیرم بود.
ادامه مطلب .....
صحنه ای از مدفن حکیم قشقایی که قبر این شخصیت معروف ولی گمنام !!!!
خفته در جمع خاموشان با علامت ضربدر مشخص شده. که متاسفانه فقط قطعه اهنی مختصر و جایگاه کوچکی جهت روشن کردن شمع سر قبر ان بزرگقرار دارد.
جهانگیر خان قشقایی در سال 1243 هـ . ق. در خانوادهای تحصیل کرده به دنیا آمد. پدرش محمد خان نام داشت و از ایل قشقایی، طایفه دره شوری، تیره جانبازلو و از ساکنان «وردشت» سمیرم و مادرش اهل «دهاقان»، از شهرهای تابع سمیرم بود.
جهانگیرخان از هنگام تولد، در کنار مادرش میزیست و در اوایل کودکی خود از کوچ کردن با ایل، ممنوع بود.
شوق بسیاری به تحصیل داشت. چندی که از عمرش گذشت و بزرگ شد، با ایل در کوچ کردن ییلاق و قشلاق، همراه شد، پدرش معلم خصوصی برایش استخدام کرده بود که در سفر به آموزش وی میپرداخت. استعداد و قابلیت وی در کسب علم تا حدی بود که احساس کرد ماندن در ایل و حرکت با آنها در کوچ زمستانی و تابستانی، با تحصیل او سازگاری ندارد، بنابراین تصمیم گرفت از آنها جدا شود و در اصفهان بماند و به تحصیل بپردازد.
درباره چگونگی گرایش و نحوه ورود حکیم جهانگیرخان قشقایی به حوزه علمیه، سخنانی گفته شده است که در خور توجه است.
استاد قدسی به نقل از جلال الدین همایی، فرزند طرَب، درباره جریان آشنایی حکیم قشقایی با همای شیرازی در ابتدای ورودش به اصفهان مینگارد:
«در برخوردی که بین همای شیرازی (پدربزرگ جلال الدین همایی که نام کامل او رضا قلی و متخلص به همای شیرازی بود) با حکیم قشقایی پیش میآید. حکیم قشقایی از مرحوم همای شیرازی نشانی تارساز را جویا میشود. ایشان ضمن راهنمایی وی به سوی تارساز، در اثنا سؤال و جواب متوجه میشود که (این مرد میان سال) آیتی از هوش و درایت و ذکاوت است.
به وی میگوید: با این استعداد حیف است ضایع شوی. میل داری درس بخوانی؟ جهانگیر خان پاسخ میدهد: از خدا میخواهم. بدین ترتیب حکیم قشقایی( به راهنمایی همای شیرازی در چهل سالگی راهی مدرسه طلاب میگردد و در سلک دانشوران علوم دینی جای میگیرد))
صفای باطن و فطرت پاک آن حکیم الاهی بود که چنین تحول غیرقابل تصوری را خداوند در زندگی وی به وجود آورد. حکیم جهانگیر خان بعد از نصیحت «هما» به او میگوید: «نیکو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار نمودی. اکنون بگو چه باید کنم که خیر دنیا و آخرت در آن باشد؟»آن عارف فرزانه چنان که گفته شد، وی را توصیه به فراگیری دانش میکند. همت بلند حکیم قشقایی سبب میشود که بعد از گذشت 40 سال ـ که بهار جوانیش در ایل قشقایی سپری شده بود ـ بقیه عمر شریفش را به یادگیری علوم مختلف ـ به ویژه فلسفه، حکمت، عرفان، فقه، اصول، ریاضی و هیئت، بگذراند.
هم چنین نقل میکنند:
«در حالی که متأثر از گفته شخص راهنما بوده است؛ در بازار (اصفهان) مشاهده میکند جماعتی در اطراف شخصی، با خضوع و خشوع حرکت میکنند و ادای احترام مینمایند. علت را جویا میشود؟ میگویند: وی یکی از علمای اصفهان است. حکیم جهانگیر خان در ارادهاش مصممتر میشود و با جدیت پی تحصیل دانش میرود.».
استاد همایی در خصوص ارتباط پدرش میرزا ابوالقاسم محمد نصیر ـ که متخلص به «طرَب» بود ـ با حکیم جهانگیر خان مینویسد:
«طرب با جهانگیر خان رابطه دوستی و ارادتمندی داشت که پیوند اصلی آن موروثی بود. به دلالت این که همای شیرازی (عارف، شاعر) از جهت هدایت و تشویق و ترغیب جهانگیر خان به تحصیل و ترک زندگانی ایلی بر وی حقی بود.»[.
مورخ دیگری چنین نوشته است:
در یکی از تابستانها که ایل قشقایی به ییلاق سمیرم آمده بود، جهانگیر خان نیز مانند سایر افراد ایل که برای خرید و فروش و رفع حوائج شخصی خود به اصفهان میآمدند، او هم به اصفهان آمد؛ و در ضمن تارش هم خراب شده بود و میخواست آن را تعمیر نماید. از شخصی سراغ تارساز را گرفت و او یحیی ارمنی، تارساز معروف مقیم جلفا (ی) اصفهان را به او نشان داد. ضمناً به او گفت: برو پی کار بهتری و علم بیاموز، از تار زدن بهتر است. گفته آن شخص به جهانگیر خان خیلی اثر کرد. او در مدرسه صدر حجرهای برای خود گرفت و با یک عشق و علاقه مفرطی پی تحصیل رفت و رتبهاش به جایی رسید که یکی از بزرگان از حکما و فقها و مدرسین اصفهان شد.».
تحصیل در اصفهان
حکیم قشقایی در قسمت شرقی مدرسه صدر بازار اصفهان، حجره شماره دوم بعد از ایوان سکونت داشت.
او با آخوند کاشی (متوفا: 1332 هـ . ق.) هم مباحثه بود. آنان ارتباط قلبی خاصی با هم داشتند. هر دو از شاگردان آقا محمد رضا قمشهای بودند. بعد از رحلت حکیم قشقایی، حکیم خراسانی و سپس آیت الله صادقی در این حجره تدریس میکردند.[
هجرت به تهران
جهانگیر خان که سالها شاگرد علامه آقا محمد رضا قمشهای بود، پس از هجرت استادش از اصفهان، به شوق استفاده از محضر وی به تهران میرود. او درباره استادش میگوید:
«همان شب اول خود را به محضر او رساندم. وضع لباسهای او علمایی نبود، به کرباس فروشهای سِدِهْ میماند. حاجت خود را به دو گفتم. گفت:میعاد من و تو فردا در خرابات. خرابات محلی بود در خارج خندق قدیم تهران. در آن جا قهوهخانهای بود که درویشی آن را اداره میکرد. روز بعد اسفار ملاصدرا را با خود بردم. او را در خلوتگاهی دیدم که بر حصیری نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن را از بر میخواند. سپس به تحقیق مطلب پرداخت. مرا آن چنان به وجد آورد که از خود بیخود شدم، میخواستم دیوانه شوم. حالت مرا دریافت. گفت: آری! قوت می، بشکند ابریق را.»
حکیم قشقایی از هنگامی که وارد حوزه علمیه اصفهان شد، تا موقعی که خاکیان را بدرود گفت، با همان لباس ساده ایل قشقایی شامل کلاه پوستی، موهای نسبتاً بلند سر و صورت و پالتو پوست، زندگی را در حجره سپری نمود و در همان حجره دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت.
شاید او برای تأسی به استادش، آقا محمد رضا قمشهای این گونه لباس میپوشید. بعضی از شاگردان حکیم قشقایی مثل حاج آقا رحیم ارباب و شیخ غلام حسین ربانی چادگانی نیز تغییر لباس ندادند.
حکیم قشقایی هنگام اقامه نماز جماعت ـ به علت استحباب گذاشتن عمامه در موقع نماز ـ کلاه از سر برمیگرفت و با شالکمر عمامهای درست میکرد و بر سر مینهاد.
عدم استفاده از سهم امام
«حکیم قشقایی از مال الاجاره زمینی که داشته است؛ روزگار میگذرانده. و از سهم امام و شهریه استفاده نمیکرده است. مال الاجاره زمین کشاورزی متعلق به وی درشهر دهاقان سالی 40 تومان و از زمین روستای آغداش، 15 الی 20 تومان، برای وی میفرستادهاند.»
1. معروفترین استاد حکیم قشقایی، فیلسوف نامی و حکیم صمدانی، محمد رضا صهبا قمشهای (متوفا: 1306 هـ . ق.) از حکما و عرفای اصفهان بوده است. استاد مطهری (ره) درباره او مینویسد:
«وی مردی به تمام معنی وارسته و عارف مشرب بود، با خلوت و تنهایی مأنوس بود و از جمع گریزان. در جوانی ثروتمند بود و خشکسالی 1288 هـ. ش. تمام مایملک منقول و غیرمنقول خود را صرف نیازمندان کرد و تا پایان عمر درویشانه زیست. حکیم قمشهای در اوج شهرت آقا علی حکیم مدرس زنوزی و میرزا ابوالحسن جلوه به تهران آمد و با آن که مشرب اصلیش صدرایی بود، کتب بوعلی را تدریس کرد و بازار میرزای جلوه را که تخصصش در فلسفه بود، شکست؛ به طوری که معروف شد: جلوه از جلوه افتاد. حکیم قمشهای در تهران از دنیا رفت و در شهر ری و در گورستان مشهور به ابن بابویه، نزدیک مزار حاجی آخوند محلاتی مدفون شد.»
2. مولی حسین علی تویسرکانی (متوفا: 1286 هـ . ق.)
یکی دیگر از استادان حکیم قشقایی، حاج مولی حسین علی تویسرکانی است. که در حوزه علمیه اصفهان به تدریس مشغول بود و بسیاری از مردم مقلد وی بودند. کشف الاسرار (11 جلد) در شرح شرایع، شرح بر جامع عباسی، فصل الخطاب در اصول و رسالهای در ردّ اخباریّه از آثار اوست. وی در اصفهان از دنیا رخت بر بست و به دیار باقی شتافت و در تخت فولاد اصفهان، در ایوان بقعه تکیه آقا حسین خوانساری مدفون گردید.
3. حاج شیخ محمد باقر نجفی مسجد شاهی
وی از شاگردان سید محمد باقر شفتی در اصفهان و شیخ مرتضی انصاری در نجف بود.
4. ملا حیدر صباغ لنجانی (متوفا 1288 هـ . ق.)
حکیم جهانگیرخان قشقایی علوم عقلی را نزد او فرا گرفت.
5. میرزا محمد حسن نجفی (متوفا: 1317 هـ . ق.)
حکیم قشقایی شرعیّات را نزد این مجتهد عالی مقام فرا گرفت. میرزا محمد حسن نجفی از شاگردان سید ابراهیم قزوینی، شیخ مرتضی انصاری و میرزای شیرازی بود.
6. ملا اسماعیل اصفهانی درب کوشکی (متوفا: 1304 هـ . ق.
7. میرزا عبدالجواد حکیم خراسانی (متوفا: 1327 هـ . ق).
آیت الله جهانگیر خان قشقایی در علوم نقلی و عقلی، به ویژه در حکمت به مرحله کمال رسید و در مدرسه صدربه تدریس پرداخت. بزرگان از اهل علم و ادب برای استفاده از مکتب متعالی وی شتافتند.
حکیم قشقایی گاه در شبستان مسجد جارچی تدریس میکرد.
او روزهای پنجشنبه و جمعه، به تدریس ریاضی و هیئت میپرداخت. وی گاهی به تدریس نهج البلاغه میپرداخت و آن را با حکمت، تحلیل میکرد.[28] نزدیک به 130 نفر در درس شرح منظومه وی شرکت میکردند
وی سطوح مختلف دروس حوزوی ـ حتی رتبه عالی درس خارج را ـ تدریس میکرد.
او کتابهای اسفار و شفا و شرح منظومه را با بیانی شیوا تدریس مینمود.
آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در درس خارج او شرکت کرده بود.
آیت الله بروجردی فرمود: «ما در زمان جوانی، درحوزه علمیه اصفهان نزد مرحوم جهانگیرخان، اسفار میخواندیم؛ ولی مخفیانه. چند نفر بودیم و خفیهً به درس ایشان میرفتیم.
حکیم قشقایی جزو نامدارترین مدرسان حوزه علمیه تهران بود. «در مدرسه سپهسالار تهران شهرت بود که در مدرسه صدر اصفهان، دو نفر فاضل معمر بینظیر ایران، آخوند ملّا محمد کاشی و جهانگیرخان قشقایی هستند.
شیخ عباس قمی مینویسد:
«جهانگیر خان در علم و عمل به جایی رسید که از اقطار بلاد به حوزه درسش آمدند.»
آقا بزرگ تهرانی مینویسد: «جهانگیر خان چنان کوشید که به اعلی درجات علم دست یافت ... و از سایر بلاد به قصد استفاده از او به حوزه درسش شتافتند.مورخ دیگری مینویسد: «میرزا جهانگیرخان قشقایی در مدرسه صدر اصفهان تدریس میکرد و بیشتر استادان معقول خوشه چین خرمن دانش او بودهاند.»
رونق دهنده فلسفه
عناد متحجرین نسبت به فلسفه در زمان حکیم قشقایی به قدری زیاد بود که استاد جلال الدین همایی مینویسد:
«مرحوم قشقایی فلسفه را در اصفهان از تهمت خلاف شرع و بدنامی کفر و الحاد نجات داد. سهل است که چندان به این علم رونق بخشید که فقها و متشرعان نیز آشکارا با میل و علاقه روی به درس فلسفه نهادند؛ و آن را مایه فضل و مفاخرت میشمردند.»
و در «دیوان طَرَبْ» اصفهانی آمده است:
«جهانگیر خان در اثر شخصیت بارز علمی و تسلم مقام قدس و تقوی و نزاهت (پاکدامنی) اخلاقی و حسن تدبیر حکیمانه که همه در وجود وی مجتمع بود؛ تحصیل فلسفه را که بین علما و طلاب سخت موهون (سست) و با کفر و الحاد مقرون بود؛ از آن بدنامی به کلی نجات داد و آن را در سرپوش درس فقه و اخلاق چندان رایج و مطلوب ساخت که نه فقط دانستن و خواندن آن موجب ضلالت و تهمت بیدینی نبود؛ بلکه مایه افتخار و مباهات محسوب میشد. وی معمولاً یکی دو ساعت از آفتاب برآمده در مسجد جارچی سه درس پشت سر هم میگفت؛ که درس اولش شرح لمعه (فقه) و بعد از آن شرح منظومه (حکمت) و سپس درس اخلاق بود و به این ترتیب فلسفه را به مانند «حشو جوزو قند و لوزینه فقه» با اخلاق بخورد طلاب میداد.این مثال کنایه از این است که وی فلسفه را در میان دروس فقه و اخلاق، به سبک شیوایی تدریس میکرد.»
مکتب فلسفی صدرایی
«بعد از ملا صدرا (متوفا: 1050 هـ . ق) دو مکتب فلسفی در اصفهان ـ که پایتخت کشور و مرکز علمی ایران در آن زمان بود ـ تشکیل شد:
1. مکتب موافقان فلسفه ملاصدرا، که بیشتر آنها اهل ذوق و عرفان بودند.
2. مکتب مخالفان فلسفه ملاصدرا که توسط استاد ملا رجبعلی تبریزی اداره و تدریس میشد. شاگردان این مکتب عبارتند از: علی قلی خان بن قرچقای خان، آقا جمال خوانساری، ملا اسماعیل خاتون آبادی و بسیاری دیگر از بزرگان فلسفه و کلام.
فلسفه ملاصدرا گسترش یافت و میراث این مکتب در قرن 12 ـ 13 هـ . ق توسط میر ابوالقاسم مدرس خاتون آبادی (متوفا: 1202 هـ . ق) از آقا محمد بیدآبادی (متوفا: 1197 ـ 1198 هـ . ق) به آقا علی نوری اصفهانی (متوفا: 1246 هـ . ق) رسید که بزرگترین مدرس فلسفه ملاصدرا در اصفهان بود.مدتی حدود 6 ـ 10 سال متوالی به این خدمت اشتغال داشت و شاگردان معروف و برجستهای مانند ملا اسماعیل اصفهانی، ملا جعفر لنگرودی و میر سید رضی لاریجانی (متوفا: 1270 هـ . ق) استاد آقا محمد رضا قمشهای اصفهانی (متوفا: 1289 هـ . ق) و ملا عبدالله زنوزی و سرانجام حاج ملا هادی سبزواری (متوفا: 1289 هـ . ق) از حوزه درس او برخاستند و آن امانت علمی را به اخلاف تحویل دادند.
در اوایل قرن 13 هـ . ق حوزه تدریس و تعلیم فلسفه صدرایی حدود نیم قرن در اصفهان بوسیله دو استاد نامدار:
1. علامه بزرگوار آخوند ملا محمد کاشانی؛ 2. حکیم جهانگیرخان قشقایی.
گرمی و رونقی به سزا داشت، چندان که طلاب این علم را از بلاد دور و نزدیک از ممالک مجاور برای درک محضر ایشان به اصفهان میشتافتند و سالیان دراز نام «آخوند» (آخوند ملا محمد کاشانی معروف به کاشی) و خان (حکیم جهانگیر خان قشقایی) ورد زبان علما و محصلان علوم قدیم بود.»
در مقابل مشروطه
آیت الله حاج آقا رحیم ارباب فرمود:
«پس از اعلام مشروطیت، در جلسه علمای اصفهان، مخصوصاً روحانیون مسجد شاهی (مثل حاج نورالله و برادرش) جهانگیر خان مشروطه را از اصالت مبرا دانست و آن را تا حدودی زاییده دسایس استعمارگران فرهنگ خواند، تا جایی که فرمود: اگر چه توده مردم به مشروطه دل بستهاند و جانها باختهاند؛ ولی این ریشه در استبداد دارد. شاید هم میخواهند دین مردم را بدزدند و سپس گفت: آقا رحیم چنین نیست؟ من سکوت کردم. فرمود: آقا رحیم سکوت کن، سکوت اسلم است.
آخوند کاشی از دوستان صمیمی و یار باوفای حکیم جهانگیرخان قشقایی بود.
جهانگیر خان از هنگامی که در مدرسه صدر بازار اصفهان به تحصیل و تدریس مشغول بود، هم مباحثه آخوند کاشی بود. هردو از شاگردان آقا محمد رضا قمشهای بودند. هر دو تا پایان عمر در آن مدرسه میزیستند. آخوند ملا محمد کاشی مدت 84 سال عمر نمود و در این مدت همچون حکیم قشقایی مجرد بوده و همسر اختیار ننمود.
آخوند کاشی از نوادر اعصار بود و در علم، زهد، تقوا و تدریس، از اسوههای علم و عمل بود. حکایات عجیب از این عارف صمدانی و متأله ربانی نقل میکنند؛ از جمله این که:
«روزی پس از پایان درس، یکی از طلاب به محل درس آن بزرگوار (آخوند کاشی) آمد و گفت: آقا این شیخ میگوید: دیشب به وقت سحر دیدم که از در و دیوار صدای «سبّوح قدّوس ربّ الملائکه و الرّوح» برمیآید و چون در نگریستم، دیدم که آقای آخوند به سجده افتاده و این ذکر را میگوید. آخوند کاشی فرمود: این در و دیوار به ذکر من متذکر گشته باشند، امری نیست؛ بلکه مهم آن است که او از کجا محرم این راز گشته است؟!
در این خصوص، آقای جابری انصاری (یکی از شاگردان حکیم قشقایی و آخوند کاشی) میگوید:
هر نیمه شب، با سوز و گداز نماز میخواند که بدنش به لرزه میافتاد و از بیرون حجره صدای حرکت استخوانهایش احساس میشد».
1. ملا محمد جواد آدینهیی (متوفا: 1339 هـ . ق).
2. سید محمد علی ابطحی سدهی (متوفا: 1371 هـ . ق) .
3. میرزا محمود ابن الرضا (1285 ـ 1355 هـ . ق).
4. آقا ضیاء الدین عراقی (1278 ـ 1361 هـ . ق).
5. حاج آقا رحیم ارباب (1297 ـ 1396 هـ . ق).
6. عبدالله اشراق (1235 ـ 1345 هـ . ق).
7. میرزا مصطفی جعفر طیاری (متوفا: 1335).
8. سید ابوالحسن اصفهانی (1284 ـ 1365 هـ . ق).
9. شیخ حسنعلی اصفهانی.
10. و...
1. شرح نهج البلاغه
2. دیوان شعر.
آیت الله جهانگیر خان در 85 سالگی، رمضان سال 1328 هـ . ق در اصفهان فوت کرد.
این حکیم فرزانه پس از 45 سال تحصیل، تدریس، سیر و سلوک و تربیت شاگردان، خاکیان را بدرود گفت و در جوار قرب الهی آرمید.
صحنه ای از مدفن حکیم قشقایی که قبر این شخصیت معروف ولی گمنام !!!!
خفته در جمع خاموشان با علامت ضربدر مشخص شده. که متاسفانه فقط قطعه اهنی مختصر و جایگاه کوچکی جهت روشن کردن شمع سر قبر ان بزرگقرار دارد.
http://elkamez.blogfa.com/post-95.aspx