5 میلیون هوادار تورک قشقایی تراختور

TIRAXTURUNQ 5 MILYON QAŞQAILI YARDIMÇILARI

5 میلیون هوادار تورک قشقایی تراختور

TIRAXTURUNQ 5 MILYON QAŞQAILI YARDIMÇILARI

سکوهای خالی ورزشگاه سهند بر فراز بالهای شاهین

استادیوم خالی سهند

در سالهای اخیر تقابل دو تیم تراختور و شاهین دارای جذابیتهای خاص خود بوده است. رقابت دو تیم از زمان آخرین سال حضور آنان در لیگ دسته اول آغاز گشت که در آن فصل هر دو تیم یکبار موفق به مغلوب نمودن هم گشتند. مسابقه ی دو تیم در ورزشگاه اختصاصی تیراختور که با حضور پرازدحام هواداران همراه بود در نهایت با برد تیراختور توأم شد که این پیروزی زمینه ی ربودن گوی سبقت تیراختور از این تیم و صعودش به لیگ برتر پس از 8 سال تلخ را به ارمغان آورد. حرارت رویارویی دو تیم در لیگ دسته اول به لیگ برتر نیز منتقل گشت که در طی چهار مصافشان در دو فصل گذشته دو پیروزی برای تیراختور و دو تساوی برای دو تیم بدست آمده است.

فصل قبل بخشش محرومیت کرار درست قبل از بازی با شاهین و درخشش وی با دو گلی که مقابل این تیم به ثمر رساند سبب نارضایتی بوشهریها گشته و حرف و حدیثهای زیادی را به بار آورد که این موضوع در آستانه ی بازی دو تیم سبب التهاب و واهمه ی آنان از برداشته شدن محرومیت هواداران تیراختور که می تواند ورزشگاه سهند را به جهنمی واقعی برای آنان تبدیل نماید گشته است.

دو تیم در فصل کنونی تغییرات زیادی را بخود دیده اند شاهین فصل دهم را با حمید استیلی آغاز نمود و با ناکامی وی اکبر میثاقیان سرمربی مستعفی بلدیه اسپور را جایگزین وی نمود که در لحظات آخر به سختی از سقوط به دسته ی اول نجات یافت. در این فصل حمید درخشان سرمربی فصل گذشته بلدیه اسپور که در اواسط فصل در نیمکت این تیم جایگزین میثاقیان گشته بود سکان هدایت این تیم را بعهده گرفته است و با بستن تیمی متفاوت با فصل قبل تلاش دارد خود را از کابوس روزهای آخر فصل گذشته رهایی بخشد. در سوی دیگر تیراختور با امیر قلعه نوعی، سرمربی قهرمان سه فصل اخیر لیگ برتر و بازسازی تیم خود بگونه ی دیگری پای به مسابقات گذاشته است. گرچه فعلاً در صحبتهای کادر فنی و بازیکنان تیراختور جهت کاستن از فشار روانی تیم اغلب از تلاش تیم برای گرفتن سهمیه ی آسیایی سخن بمیان می آید اما امیر قلعه نوعی تابحال با شناختی که ار خود بدست داده است نشان داده است که به هیچ وجه به کم قانع نبوده و معمولاً مسئولیت تیمهایی را می پذیرد که انگیزه، امکانات و زمینه ی قهرمانی را داشته باشند. تیراختور پس از باخت مقابل صبا در هفته ی اول، با تغییراتی که در خود پدید آورد ذوب آهن، تیم سوم لیگ لیگ دهم را که در فصل قبل به سختی می باخت در همان هفته ی دوم، در خانه مغلوب تاکتیک تیمی خود نمود و اکنون انبوه هواداران تیراختور منتظرند تا ببینند که آیا تیراختور با تکرار پیروزی شیرین هفته ی قبل مقابل ذوب آهن از همین اکنون خود را در صف مدعیان قرار خواهد داد یا شرایط بگونه ی دیگری رقم خواهد خورد؟

آرتان آرمان


http://www.tiraxtur-tabriz.mihanblog.com/post/612

ترختور 1 ذوب آهن 0

ترختور  بیر هئچه قاباقجدی اول نیمه ده

ترختور 1   ذوب آهن 0


پینوکیو به ترکی قشقایی

دوستان محترم مطلب زیر ترجمه ی یکی از داستانهای کوچک کتاب پینوکیو ( آدمک چوبی )  به زبان ترکی قشقایی است . این داستان از داستان های خیمه شب بازی ایتالیا است که کتاب درسی بچه های ایتالیا نیز می باشد .  هدف از ترجمه ی این داستان کمک به شما برای یاد گیری زبان مادری خود یعنی ترکی قشقایی می باشد . برای دانلود مطلب روی پینوکیو آجدیر کلیک کنید . . .

پینوکیو آجدیر


http://tqbd.org/?paged=2

نژاد گوسفند اصیل قشقایی در حال نابود شدن و حتی نابود شده

نژاد قارا گؤل

نژاد قارا گؤل یک نژاد گوسفند است که مخصوص قشقایی ها بوده است و امروزه دیگر اثری از آن نیست براستی چه شده ؟ این نژاد اصیل گوسفند را نابود کرده اند ؟

بله عزیزان من ، سال ها پیش نژاد گوسفندی در بین قشقایی ها بوده که از لحاظ چرم جزء نژاد های سرآمد گوسفند جهان بوده است ، انگلیسی ها برنامه ای را برای از بین بردن آن پیاده می کنند و می گویند که ما پوست بره ی شیر خواره ی این گوسفندان را با قیمت بسیار خوب خریداریم ، آن موقع هم که ماشالله زنده وجود نداشته که فکر کنه جریان این پول های هنگفت چیست ، یکی نبوده سوال کنه چرا بره ی شیر خواره ؟ بعد از مدتی این نژاد کمیاب شده و کم کم از بین می رود امروزه احتمال می دهم تعداد این نوع گوسفند شاید در بین قشقایی ها باشد ، شنا را بخدا ای کسانی که به پول خود می بالید اگه می توانید این نوع نژاد گوسفند را دوباره احیا کنید ، آخه شما هم نسبت به این منابع انسانی مسئولید بابا ، مسئولید . . .

و اما شما جوانان کاری نکنید که زبان ما هم مثل ‌تاریخ قشقایی ، فرهنگ قشقایی ، قالی قشقایی ، اسب قشقایی ، گوسفند قشقایی و . . . کم کم رو به نابودی بره . . .

نویسنده : کامران فریدونی کشکولی






در کتاب سالهای بحران

خاطرات روزانه محمد ناصر صولت قشقایی

از فروردین 1329 تا آذر 1332

به تصحیح نصرالله حدادی

چاپ موسسه خدمات فرهنگی رسا تلفن 839950چاپ اول شهریور 1366


در صفحه 292 کتاب اینچنین نوشته شده است:

دوشنبه دوم تیر ماه: .....

ساعت هشت و نیم بعد از ظهر سناتور وانسین آمد مدتی راجع به نفت و وضع ایران مذاکره کردیم ، اظهار داشت: معاونت وزارت جنگ از ملاقات شما خوشحال بود و به من گفت که با شما روابطم را گرم نگهدارم ، همه منتظر رای لاهه هستند. بعد راجع به معامله پوست بره کرد، که شرکتی تشکیل دهیم و پوست بره قشقائی را بخریم و شما هم شریک باشید. من گفتم : من نظری ندارم و شریک هم نمی شوم ، فقط می خواهم که منفعتی به ایلم برسد. بعد قرار شد در که در نیویورک با هم صحبت کنیم.


گزارشی از نمایشگاه اقوام ایرانی - تهران



نمایشگاهی در پارک دانشجو در کنار چهار راه ولی عصر بر پا شده بود که در آن ایل قشقایی با سیاه چادر در کنار دیگر ایلات ایران از جمله ترکمن ها، بختیاری ها، لرها و کرد ها شرکت کرده بودند. با کسب اطلاع از طریق دوستان ما هم برای سر زدن به سیاه چادرمان به آنجا رفتیم. در کنار آن نمایش کرد ها جلب توجه می کرد که از آن لذت بردم. بعد از آن به چادر ترکمن ها رفتیم، با اینکه زبان ترکمنی یکی از لهجه های ترکی است نتوانستیم به ترکی ارتباط برقرار کنیم هر چند با کمی سعی این کار ممکن است. درون چادرشان گرم بود به طوری که پرسیدیم آیا این چادر تابستان هم هست گفتند بله چون در ترکمن صحرا همیشه باد می وزد درون چادر خنک می شود. باز به سیاه چادر برگشتیم در آنجا دوستان زحمت کشیده بودند انواع نمود های فرهنگی ایلمان از جمله گردن بند های میخک، ملهو، گلیم و غذاهایی مثل ماستافا و یوخا چؤرگ را نیز داشتند. نان دیگری هم پخته بودند که کوچک و روغنی بود شاید تاپی بود متأسفانه نپرسیدم که دقیقاً بدانم. با دوستان آشنا می شدیم که صدای ساز و دهلی بلند شد، گفتند گروهی با کلاه ما، لری می خوانند. همانطور که می دانید این کلاه مختص ما قشقایی هاست و هیچ کس جز ما حق ندارد آن را به سر بگذارد. برای اعتراض رفتیم، با اشاره به کسانی که روی سن برنامه اجرا می کردند گفتیم که کلاهشان را بردارند، با مسئولان برنامه صحبت کردیم ولی آنها درکی از این مسأله مهم نداشتند. بالاخره به آنها حالی کردیم که این کلاه ماست، متعلق به ماست و کسی به هیچ وجه حق استفاده از آن را ندارد. قرار شد خانم نادریان که در سیاه چادر بودند مسئله را به مسئولان بالاتر به صورت کتبی گزارش دهند.

 به کسانی که به نمایشگاه شهید بهشتی آمده اند باید بگویم که این سیاه چادر و اعضای آن همانها بودند که در آنجا هم شرکت کرده بودند. یک خانواده از طایفه دره شوری که در سمیرم هم مرکز صنایع دستی و گردشگری دائر کرده اند. این زحمات از چند جهت قابل تقدیر است یکی اینکه فرهنگ مادی و معنوی ما را می شناساند، حفظ می کند و از طرف دیگر اینکه از پتانسیل های فرهنگ مادی و گردشگری ایلمان به نفع مردم خودمان استفاده می کنیم. با الهام از کار این دوستان، کسان دیگری که علاقه مندند و سر رشته دارند می توانند کار های این چنینی را به نفع فرهنگ و اقتصاد ایلمان انجام دهند ضمن اینکه این کار مانع ورود دیگرانی به این زمینه ها خواهد شد که حقی بر آن ندارند، علاوه بر آنکه این کارها زحمات مختص خود را دارند ولی به هر حال باید چرخه ای بین فرهنگ و اقتصاد خودمان شوند و چرخ زندگی ایلمان را به گردش در آورند. باز بر گردم به اینکه کلاهمان را دزدیده بودند، جالب این بود که یک لر هم در آنجا اعتراض می کرد که آوازشان هم لری نبود. یعنی این گروه از هر چه خوششان آمده بوده ترکیبی درست کرده بودند و به خیال خودشان نمایش جالبی ارائه می دادند. این گروه چنانکه من فهمیدم از فارس های شیراز بودند، ما تا حدی صدایمان را بلند کردیم ولی مهمتر از آن این است که نتیجه بگیریم و این بی شرمی ها تکرار نشود. یا مجرایی برای نتیجه گیری وجود دارد یا باید مجرایی به وجود بیاوریم. باید همه بدانند که این مسائل برای ما مهم و حیاتی است.  

این مسئله به دو دلیل ممکن است اتفاق افتاده باشد یکی اینکه در این نمایشگاه گروه نوازندگان قشقایی شرکت نکرده بود، خانم نادریان در سیاه چادر می گفت که به هر گروه کردی بگویی بیا نمایش اجرا کن همینطور بدون هیچ چشم داشتی خواهد آمد ولی به نوازنده های ما که می گویی بدون پول نمی آیند، این موضوع نشان دهندۀ اهمیت ندادن ما به این مسئله مهم است، همه چیز که به خاطر پول نیست، ملتی زنده خواهد ماند که علاوه بر اینکه به زندگی فردی خود می رسند اندکی هم در راه مردم خود از خود گذشتگی بکنند. حال اگر فرض کنیم نوازنده های ما نیاز به پول داشته باشند، چرا در ایل ما که بعضی ها واقعاً دارند اندک حمایتی نمی کنند تا گروه نوازنده های ما هم ظاهر شوند و ضمن نمایش قسمتی از فرهنگمان راه را بر سوء استفادۀ دیگران ببندند. پول اگر برای حفظ غرور ملی نباشد پس کی به کار خواهد آمد. این یک تقاضا نیست، این وظیفۀ قشقایی هایی است که می توانند، باید حمایت کنند. دلیل دیگر این است که ما ارزش نمادین دارایی های خود را نمی دانیم و از کنار این موارد راحت می گذاریم و بینش بسیار بازی که ما داریم باعث سوء برداشت و سوء استفادۀ دیگران می شود و عرصه برای خودمان تنگ می شود که در این راه به صورت مصنوعی هم که شده برخورد ما باید با همان تنگ نظری باشد که دیگران دارند تا بدانند که "یاغ یوغورتداندیر". اگر این گونه عمل نکنیم قربانی بینش بسیار باز خود خواهیم شد که طی هفت هزار و پانصد سال تاریخ به آن رسیده ایم. 

در مورد کلاه بالاخره ما باید آن را به نام خود به ثبت برسانیم نه مثل گلیم، گبه بشود که به نام کلی ایران در یونسکو به ثبت رسید ولی به هر حال عاقلان دانند که هیچ ایرانی به جزء قشقایی ها نه این قالی ها را خواهند بافت نه این گلیم ها را و نه حتی گبه ها را، اگر هم ببافند از چند فرسخی مشخص است که این، آن نیست. در نتیجه گیری این مقاله باید بگویم که با چشم باز و حساس به اطراف خود نگاه کنیم و نگذاریم که جلوی چشممان ارزش های مادی و معنوی مان را دیگران به نام و کام خودشان ببرند اول اینکه آگاه باشیم از آنچه که داریم و بدانیم که باید به نام و کام خودمان باشد یعنی استفادۀ مادی و معنوی آن برای خودمان است. به همین دلیل من از کسانی که درس می خوانند دعوت می کنم که تخصصشان را در جهت اعتلای نام و کام خودمان به کار ببرند. در پایان به موضوع دیگری می پردازم. در میدان امام حسین یک قالی دیدم که با طرح ها و نقشه های قشقایی و آن هم کشکولی بافته شده بود. خود من اصل آن را که بافت پنجاه شصت سال پیش هست، دارم. از فروشند پرسیدم که این دست باف است، گفت نه، نقشۀ آن دست باف است ولی با ماشین بافته شده است. این قالی ها را "آریایی" نامگداری کرده بودند، فروشنده گفت از کاشان و بلژیک می آیند. این هم یک مورد دیگر از دزدی در روز روشن، ارزش های ما به نام و کام دیگران. تنها آگاهی ما، متحد بودن و کوشش ما خواهد بود که اصل این قضایا را به دست آوریم و دست این دلال صفتان سودجو را کوتاه کنیم و منافع مادی و معنوی حاصله را صرف ارتقاء ایلمان بکنیم.


وقتی مردان آزربایجان غایبند ...

وقتی مردان آزربایجان غایبند ...

 

زنان آزربایجان با تمام محدودیت های اجتماعی و رسمی موجود در ایران و با وجود محرومیت های سلیقه ای و فکری برخی از صاحب منسبان در قدرت ، این جرعت و جسارت را به خرج داده ، با حضور بر روی تپه های اطراف استادیوم سهند ، اختصاص 24 درصد کارت های هواداری تیم تیراختور آزربایجان به خود و ... شجاعت شان را نشان داده اند. ( ادامه مطلب )

زنان آزربایجان با تمام محدودیت های اجتماعی و رسمی موجود در ایران و با وجود محرومیت های سلیقه ای و فکری برخی از صاحب منسبان در قدرت ، این جرعت و جسارت را به خرج داده ، با حضور بر روی تپه های اطراف استادیوم سهند ، اختصاص 24 درصد کارت های هواداری تیم تیراختور آزربایجان به خود و ... شجاعت شان را نشان داده اند.

در کنار این شجاعت ، مردان آزربایجان که به صورت علنی شاهد خورده شدن حق تیم فوتبال گسترش فولاد ، محرومیت 3 جلسه ای تیم تیراختور از حضور تماشاگرانش در بازی خانگی؛ آن هم به خاطر شکستن چند صندلی پلاستیکی و ... بودند دم برنیاورده و درمقابل این ظلم های آشکار سکوت کردند.

این در حالی است که در یک بازی دیگر؛ یک کشته ، استفاده از گاز اشک آور ، زیر پا گذاشته شدن اخلاق و کرامت انسانی ... وجود داشت ، برای ملوان انزلی فقط یک جلسه محرومیت از تماشاگران خانگی به ارمغان آورده است که در شرایط بدتر از آن مستحق تقدیر و تشویق خواهند بود...

باید فکر کرد که اگر امور به دست دختران و زنان آذربایجان می بود باز شاهد چنین تحقیر شدن و قبول ظلم بودیم؟



 اخبار وبلاگ با ذکر نام تراختور بایرقی بنویسید. در صفحه فیس بوک در صفحه فیس بوک تراختور بایراقی عضو شوید  عضو شوید


http://www.tiraxtur-bayragi.mihanblog.com/post/1969

آیا باید به نفهمیدن خود افتخار کنیم ؟

آیا باید به نفهمیدن خود افتخار کنیم ؟

خود آگاهی چیزی است که مرا دائما از مشغولیتهای دائمی که مرا قربانی خود کرده اند ، بیرون می کشد و به خودم فرا می خواند . من را جلو آینه قرار دهد تا خودم و ارزش های درونیم را بشناسم .

خودآگاهی بالاتر از آگاهی از فلسفه ، آگاهی از علم ، آگاهی ار صنعت  و . . . است ، کسی که دکترای فلسف دارد و روزی هزار بار هم خود را در آینه می بیند اصلا به خودش فکر نمی کند که بتوان خودآگاهی را برای او تعریف نمود ، این ها فقط تخصص نام دارند ، خودآگاهی یعنی چیزی که مرا به خودم معرفی کند ، مرا به خودم بنمایاند و متوجهم کند که من چقدر ارزش دارم .

هرکس به اندازه ی ایمانی که به خود دارد ارزش دارد . حال فکر کنید ما چقدر خودمان را ارزشمند می دانیم ؟؟؟

مگر ما شرقی ها ، دنیای سومی ها ، ما مسلمان ها و ما ترکان چکار کرده ایم و با ما چکار کرده اند ؟؟ اول مذهبمان ، ادبیاتمان ، زبانمان ، فکرمان ، گذشتمان ، تاریخمان و اصلا نژادمان را و همه چیزمان را چنان تحقیر کرده اند ،  ما را بقدری آدمهای دست دوم حساب کرده اند که ما نشستیم خودمان خودمان را مسخره کرده ایم و مسخره می کنیم !

دیگر وقتی کسی به ما جک می گوید ما خودمان هم از روی حقارت و کوچکی به او می پیوندیم و زبان ، ادبیات و ناموس خودمان را به تمسخر می گیریم . . . و از طرفی خودشان را آنقدر برتر و بالاتر و عزیز تر نشان داده اند که ما برای بزرگ شدن ، برای اینکه خود را روشن فکر نشان دهیم تازه به زبان آنان صحبت می کنیم و کروات می زنیم ، کت و شلوار انگلیسی می پوشیم و تازه حرکت راه رفتن آنان را تقلید می کنیم و به راستی این کار هایی که ما انجام می دهیم اصلا کار انسان است ؟ آیا حیوانات خود را آنقدر ذلیل می شمارند که ما خود را میشماریم ؟

حتی تحصیل کرده ی ما از اینکه زبان مادری خودش را از یاد برده ، از اینکه به جامعه ی انسانی خودش ، از اینکه تاریخ خودش را نمی داند ،  افتخار می کند این همه خریت ؟؟؟  آخر خریت هم نمی شود گفت که به خر توهین می شود ،‌ آخه آدم اینقدر در بی شعوری افتخار بکند ؟؟؟

خیلی عجیب است طرف نه اینکه در یاد گرفتن زبان فرنگی افتخار بکند ، بلکه در از یاد بردن زبان مادریش افتخار می کند ، آخه کجای دنیا و در کدام علم گفته شده کسی که چیزی را از یاد می برد باید به نفهمتر شدنش افتخار کند کجای دنیا ؟؟؟ تا این اندازه  عاجز و ذلیل ؟؟؟

 بابا این که همان مانقورتیزم یا دیالکتیک سوردل است ، دیالکتیک سوردل همان دیالکتیک بچه است . بچه وقتی که مادرش اورا می زند ، تحقیرش می کند و با او دعوا می کند ، ناراحت است و برای رهایی از جور و جفایی که در حقش شده به دامان خود مادر پناه می برد تا از حمله ی مادر در امان بماند .

نژاد برتر ، قوم برتر ، ملت برتر و حتی آدم برتر برای اینکه برای اینکه قومی ، ملتی را به زیر قدرت ، یوغ و مهمیز خویش بکشد او را تحقیرش می کند .

به قدری مذهب ، تفکر ، زبان ، گذشته ، فرهنگ و همه چیزش را تحقیر می کند که او برای اینکه از مسیر تهمت ها و تحقیر های او ، از جایی که همیشه به وسیله او تحقیر می شود ، فرار کند ، به دامن خود او پناه می برد خودش را به شکل او در می آورد که دیگر در مسیر تهمت های او نباشد .

برای مثال وقتی در جمعی می نشیند و می بیند که به ترک ها جک گفته می شود آنقدر خود را حقیر و ناتوان می شمارد که از خود دفاع نمی کند و برای فرار از کسی که به او توهین می کند خود را همرنگ او می کند و این است آن خریتی که از آن سخن می گفتم باز هم حیف خر که بخواهیم این افراد را خر بنامیم !!!

مسلما نسلی ، آدمی و ملتی که خود را کوچک بشمارد کوچک هم هست . برای اینکه بتوانی دیگری را بصورت برده ی خود تسلیم کنی ، اول باید تحقیرش کنی ، به نحوی که خودش هم باور کند که از ذات و نژاد پست است ! آنگاه است که نتنها پستی برای او بد و چندش آور نیست ، بلکه با تمام آرزو و عشق و التماس ، می آید به بردگی تو و پناه می آورد به اربابی تو !!!

از زمان رضا قاطرچی ما هم به وسیله ی دولت های استعماری استحمار شده ایم و طوری تاریخ و تمدن و زبان و همه چیز ما را خورد کرده اند که خودمان هم باور کرده ایم که حقیریم و این حقارت برای ما به یک فلسفه ی وجودی تبدیل شده است . . . اما باید بگویم همانطور که در همه ی مکاتب انسانی نقل شده است و می شود ،  تمام انسان ها با هم برابراند و نژاد برتر وجود ندارد پس هیچ قومی حق ندارد دیگری را خوار شمارد .  اینکه به قومیت های ایرانی جک می گویند دقیقا از زمان رضا قاطرچی آغاز شده و ما دیگر نباید این اشتباه را انجام دهیم و خودمان نیز خودمان را تحقیر کنیم و این کاریست که برخی از ما انجام می دهیم و همین جا از شما خواهش می کنم که از این لحظه یه غیر انسانی بودن  این عمل فکر کنید و این کار را دیگر انجام ندهید !!!

البته برخی می نشینند و می گویند عیبی ندارد که مگه با یک جک گفتن چی میشه بابا ؟؟؟  در پاسخ این افراد باید بگویم که سیاست میگه  اگه خواستی به یکی جالدوز بزنی اول سوزن را امتحان کن ببین نمیفهمه بعد جالدوزه را بزن !

بله اول به خودت جک می گویی ، بعد به جای آنا از مامان استفاده می کنی تا به اسطلاح با کلاس شی ، بعد اعداد را به یک زبان دیگر می گویی و . . . تا نفهم شدن خود را تکمیل کنی . . .

اگر می خواهید قومی سربلند باشید نه به قومی توهین کنید و آن را حقیر بشمارید و نه این حق را به کسی بدهید که شما را تحقیر کنند و به شما توهین نماید . . .

نویسنده : کامران فریدونی کشکولی

 kamranfareidouni@yahoo.com

http://tqbd.org/?p=697#comments