5 میلیون هوادار تورک قشقایی تراختور

TIRAXTURUNQ 5 MILYON QAŞQAILI YARDIMÇILARI

5 میلیون هوادار تورک قشقایی تراختور

TIRAXTURUNQ 5 MILYON QAŞQAILI YARDIMÇILARI

چرا به آنها اعتماد نداریم؟

آنها هرگز با ما نبوده اند، همیشه بر علیه ما بوده اند ،دیگر ازشان خسته شده ایم.از آن خنده های همیشگی شان، از آن قیافه همیشه حق به جانبشان، از خود برتر بینیشان، از این همه تحقیرهایشان، از کوچک شمردنشان، از آن نگاه بالا به پایینشان، از تخریب شخصیتی شان.

ما و آنها با هم در این خاک زاده شدیم. آنها وارث تاریخ 2700 ساله شدند و فرهنگ اصیل ایرانی اما ما مجبور به نسیان تاریخ 7000 ساله خود شدیم و خرده فرهنگ.فرزندانشان در مدرسه به زبان مادریشان شعر خواندند و جایزه گرفتند و ما به دلیل صحبت به زبان مادریمان  تحقیر و مورد تمسخرشان . یک بچه ی فارسی زبان  تنها به این دلیل که اجازه داشت  زبان مادریش را حرف بزند با سواد بود و من با اینکه در هفت سالگی دومین زبان را آموخته بودم بی سواد و کودن. در جشن های ملی فرزندان آنها به دلیل جکهای زیبای ترکی شان تشویق می شدند و من شرمنده.!کتابهایمان پر بود از عکس نیاکان شان و من بی هیچ نژاد و تاریخی! برای گسترش زبان مادری شان  ؛کتاب، مدرسه، رادیو، تلویزیون، مجله، نشریه و  روزنامه و ردیف بودجه می دادند و من به دلیل زبان مادریم تحقیر، تهدید و تنبیه. همه جا نشانهایی از فرهنگ اصیل آنهاست و من با تمدن 7000 ساله ام از زمان اقوام سومر تا کنون در سرزمین اجدادم بی نشان و مدرک بودم. برای آنها آثار تاریخی می ساختند!. در صد سال گذشته هم که در تمامی انقلابها با برادران هم زبانم شرکت داشتم. یادشان  نیست؟! مشروطه و قشقایی و در راس آن صولت الدوله قشقایی ،نهضت جنوب و قشقایی و جنگ با انگلیسیها ، مصدق تؤرک و برادران قشقایی و ماجرای ملی شدن نفت، جنگ تحمیلی و سرداران شهید تؤرک و شهدای قشقایی و(فقط به عنوان سمبل: 90 شهید دبیرستان عشایری که بیش از 70نفرشان قشقایی بودند)، قشقایی و حفاظت از مرزهای کشور از صفویه تا همین چند سال پیش که حتی به نام بی نشانی مثل عشایر هم ثبت نشدند!آری همان عشایری که در شرایط جنگ و اوج نیاز به نیروهای از خود گذشته ،به ذخایر انقلاب  معروف بود!

سپس جنگ را به یاد می آورم دوباره برادر بودیم. هموطن غیورشان شدیم و با آنها برای حفظ ناموس و وطن، به جبهه رفتیم، شهید شدیم، اسیر شدیم، سختی کشیدیم و خم به ابرو نیاوردیم، در جنگ با انگلیس با هزاران تن از جوانان رعنایمان خون دادند و نگذاشتیم یک وجب از این خاک به دست بیگانه بیافتد. از جنگ برگشتیم، دوران سازندگی بود به شهرها ی مورد نظرشان همه امکانات رساندند و به ما به عنوان یک بیگانه و بادیه نشین چیزی جز خفت و خواری نداند. برای رفاه حال آنها از بودجه من کسر شد، برادر دیروز، بیگانه امروز شد.عشایر به عنوان کم هزینه ترین قشر جامعه ،هزینه های بهداشتی درمانی ،اجتماعی،شهری،فرهنگی و...از دولت دریافت نمی کنند.چون نه پزشک دارند و نه مدرسه (ساختمانی نیازمند به آب و برق و گاز) ،نه شهردار دارند و نه انجمن شهر و نه آسفالتی در خیابانهایشان  ونه برقی در کوچه هایشان  نه آبی در لوله هایشان و نه سوبسید بنزین برای ماشین نداشته شان و بسیار نه دیگر...بودجه های ناچیز و سالیانه  تنها بودجه ای به اندازه ساخت 10 تا 15 واحد مسکونی تعلق می گیرد.(برای مثال کل بودجه اختصاصی برای  کل عشایر که قشقایی هم جزئی از آن بود  در سال 1385 معادل323069میلیون ریال که در مقایسه با جمعیت یک میلیون و دویست و سی و پنج هزار نفری عشایر در همان سر شماری  سال 85 سرانه هر نفر از عشایر ایران معادل 258000ریال!!!است در همان سال طرف دیگر قضیه را برای جمعیت شهر (و روستا نشین) ببینید که بودجه ملی ایران در همان سال برابر 601837985 میلیون ریال است !یعنی سرانه هر فرد غیر عشایر 9 میلیون ریال !!!و  35 برابر سرانه مردم عشایر!!!.) و این مثال را به عنوان نمونه بگیرید که در سالهای قبل از این، که 10 میلیون از جمعیت کشور عشایر بوده و نیمی از این جمعیت هم قشقایی بوده چه تبعیضی در کار بوده .(چون که هیچ آمار رسمی ای مربوط به قشقایی در دست نیست اجبارا از آمار و ارقام عشایر باید استفاده کرد.) تفاوت بودجه ها به ده ها برابر رسیده و این باعث تفاوت انسان ها گردیده و شاید هم بر عکس! به آنهایی که کارمند بودند و یا ضامن کارمند داشتند وام های کلان دادند کارخانه و خانه و شرکت تاسیس کردند و برادر دیروزشان، کارگر امروزشان شد و برادر دیروزمان ارباب امروزمان.. قشقایی درمانده ی یک شهر و یا حتی یک خیابان به اسم خودش شد ولی کارخانه  ها و خانه های فرهنگی آنها رو به عرش برآوردند.آری!تفاوت در نگرش اقوام از سوی حکومت،تفاوت های بعدی را بوجود می آورد و کم کم هم موجب خودبرتر بینی نژادی می شود و واقعا هم باور می کنند که از یک نژاذ فرا زمینی اند!و دیگران کم تر از آنان!

موقع خشکسالی برای رفاه حال خودشان محصولات کشاورزی را بیمه کردند تا کشاورزان تشویق شوند ولی به شغل پدران ما اهمیتی نگذاشته و باز هم برای رفاه حال خودشان دست به انواع واردات زدند و ما را هیچ دانستند.مراتعی که پدران من از آن برای چرای دامهایشان استفاده می کردند در اختیار روستاییان و کشاورزان قرار داده شد و به تملک آنان در آمد.چرا؟چون که آنها هرکدام لابی ای در شهر ها و مراکز منابع طبیعی داشتند ولی پدران ما نه آشنایی و نه سوادی برای دفاع از حق خودشان داشتند. از آن منابع آبی غارت شده هم همانند مراتع که غارت شدند و به تصرف شهری ها در آمد.آخه از چی بگم دیگه؟

لباس مادران من یکی از اصیل ترین و کامل ترین لباسها برای یک زن مسلمان است در حالی که امروز همین لباسها در اماکن شهریشان مورد تحقیر است و لباسهای دیکته شده ی غربی مورد تحسین و استقبال!و هم چنین است اوضاع  لباس و کلاه پدران من.اصلا کدامیک از آداب و رسوم من تحقیر نشده؟همه داشته ها و نداشته هایمان را با آن خود بزرگ بینی شان  تبدیل به آداب و رسوم کهنه و خارج از رده  نموده اند!آری آنها نمی دانستند که فرهنگ و رسوم هر قومی مخصوص خود آن قوم است و با روحیه خودشان سازگار است و نه برای دیگران! در هر حال من تورکم و به همین چند صد سال پیش که برگردیم به پیشنهاد حاکمان صفویه،اجداد من  برای دفاع و نگهبانی از مرزهای جنوب از زادگاه خود جدا و  به دهان گرگ  فرو رفتم .آری این چنین است برادر.

قشقایی ای که تا همین 20 سال پیش 80 در صدشان عشایر بود و کم خرج ترین و خودکفاترین قشر جامعه بود ولی در عین حال با سرمایه ای بسیار غنی برای کشور (هم از لحاظ تولیدات دامی و هم از لحاظ منابع انسانی) بیگانه شد و به عنوان عاملین تخریب محیط زیست می بایست از کار خودشان کناره بگیرند و بدون هیچ شغلی به شهرها پناه بگیرند.تخریب محیط زیست؟چه کلمه آشنایی!مثل اینکه دیگر راهسازی،شهرسازی،ماشین سازی،فاضلاب شهری،هوای آلوده شهر،کارخانجات صنعتی و ...محیط زیست را تخریب نمی کند و فقط همین افراد عشایر هستند که محیط زیست را تخریب می کنند و آن هم چه تخریبی؟چرای دام!!

بسیاری از برادران من مهندس ها و پزشک هایی برای جامعه  شده اند که از آنها به عنوان ابزاری برای پیش برد اهداف خودشان استفاده می شود. تحصیل کردگان ما چون که هیچ مکانی برای خدمت به هم نوع خودشان نداشتند روانه کارخانجات و بیمارستانهای آنها شدند و به خدمت آنان در آمدند ولی بیماران هم زبانشان در بیابانها جان دادند.در حالی که اگر ما امروز یک شهری به اسم خودمان داشتیم و بدون کمترین هزینه ای و فقط با تولیدات دامی و کشاورزی (بصورت مکانیزه و صنعتی )و حتی بدون نفت و گازی خودکفای محض بودم و می توانستیم دست بی بضاعت ها را هم بگیریم و از فلاکت نجاتشان دهیم تا این همه در حاشیه شهر ها مورد تمسخر قرار نگیرند و به اسم قشقایی تمام نشود.

سپس زمان سیاست خارجی شد. برای آزادی برادر مسلمان فلسطینی شان که هرگز ندیده بودم و هزاران کیلومتر با من فاصله داشت، به خیابانها رفتم و بر دهان آمریکا زدم؛در موقع راهپیمایی از شبکه فارس کلاه داران و شال بر کمران قشقایی را دلاورمردان عشایر خطاب کردند و از آنها به عنوان دلیران وطنی یاد کردند اما چه سودی حاصل شد؟! آری هم بر دهان آمریکا زدیم و هم بر دهان اسرائیل و هم از حق غزه و لبنان دفاع کردیم اما هرگز نفهمیدم که چرا پولهای این مملکت باید در آنجا هزینه شود ولی  قشقایی ما در کوه و کمرها درمانده کم ترین امکانات بهداشتی و رفاهی باشد!

از برنامه های دموکراسی و مردم سالاری دینی شان ممنونیم، اما هنوز طعم برنامه های آزادیبخش قبلی شان تمام وجودم را به لرزه در می آورد. و از BBC فارسی و VOA که برای فارسهای افغانستان برنامه ویژه دارد و برای بیش از سی و پنج میلیون تؤرک زبان این مملکت هیچ حرفی ندارد، تشکر می کنم. آری از روزی دست کم هشت ساعت برنامه زنده و دست کم 8 ساعت برنامه های دیگر (ضربدر 365 روز سال و ضربدر چند سال حضور این دوستان و مدافعان حقوق بشر و ضربدر 6 شبکه ملی) چند ساعت به من و درد دل من اختصاص یافته است؟!اصلا آیا تا الان در چاپ چندین نشریه ای که داشتیم یک ریال حمایت کرده اند؟آری، ببخشید منظور شان از جدایی طلب، تجزیه طلب و عوامل بیگانه در آن برنامه ها ما بودیم. و لابد منظورشان از پان ترکیسم در سالهای اخیر هم ما هستیم!! 

http://qarabulaq.mihanblog.com/post/6

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد