5 میلیون هوادار تورک قشقایی تراختور

TIRAXTURUNQ 5 MILYON QAŞQAILI YARDIMÇILARI

5 میلیون هوادار تورک قشقایی تراختور

TIRAXTURUNQ 5 MILYON QAŞQAILI YARDIMÇILARI

غربت قشقاییها

مدتی است که فرصت نمی کنم وبلاگم رابه روز کنم.ولی شب گذشته که به خانه یکی ازهمسایگان برای عرض تسلیت به خاطردرگذشت جوانش به سبب حادثه دلخراش تصادف رفته بودم باموضوعی مواجه شدم که شدیدااحساساتم به غلیان درامد.دراطراف شیرازروستاهای زیادی هستند که جمعیت بومی آنها فارس زبان هست.قشقایی هاهم معمولا دراین روستاها ساکن شده اند.زندگی مسالمت امیزوبدون مشکلی دارند.گاهی اتفاقاتی می افتد که من غبطه می خورم چراماقشقایی هاازلحاظ فعالیت اجتماعی اینقدر تنبل وکم کارهستیم.درروستایی که ماهستیم هنگام تشییع این جوان 20ساله که قشقایی هم بوده ,فردمتولی قبرستان اجازه کندن قبررانمی دهد.بااین بهانه چون شما بومی نیستید اول باید پانصدهزارتومان بدهیدتااجازه دفن صادرشود.اگربومی بودید ازشماچیزی نمی گرفتیم.حالاشماشرایط سخت آن خانوداه صاحب عزادرآن شرایط رادرنظر بگیرید وبه نوع ادبیات آن فردمتولی قبرستان.خلاصه قضیه باوساطت عده ای تمام می شود.درد دل سوزناک پدرخانواده که این حادثه پیش آمده  راتاثرناک ترازدست دادن فرزندش بیان می کرد هیچگاه فراموش نمی کنم.البته این رفتارها شامل تمام فارس زبان ها نمی شود.من بیشترازخودمان دلگیرم.اقوام وخویشان این خانواده درنزدیکی لارستان بوده اند.امااین خانواده 15سالی دراین روستا ساکن شده اند وبرای مادرخانواده سنگین بوده که پیکر جوانش درفاصله چند صد کیلومتری دفن شود. من درتعجبم که چراخیرین وبزرگان ماقطعه زمینی رادرشیرازیا اطراف ان برای قشقایی ها درنظر نگرفته اند وچرا به فکرراه اندازی یک حسینیه نیستند .چرا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


http://ghashghae.blogfa.com/post-37.aspx

تـورک اینان شئیطان

تـورک اینان شئیطان

 

بیر عشاییر قاشقایی تورکی شیطانینان داعوالاشمیش

تورک اینان شئیطان

بیـر گـون شئـیـطان تـورکو چکدی سیمطاغا
دئــدی: گــره گ بـورنــونـگ باسام تورپاغا
دوزده گــزدیــــم گــؤردوم سنـی داغـدایانگ
سـولا گـؤردوم سـنـی بـاخـدیـم سـاغـدایانگ

هــئــچ بیـلمیـرم گـؤیـده یـنـگ یا یئرده ینگ
گـاه سـرحـدده گـاهی گـرمــه سئــرده یــنگ
بئیه سنیـنگ تووسان و قیـش یوخونگ دور؟
آغــزیــنـگـدادا بیــر دانـا دیـش یوخونگ دور

بـیــابــانــدا عــومرونگ گئــدمیش دیــر بــادا
نــه اوشـــاغـــا ائـتـــیـشـــدیـــنـگ نــه آروادا
ســن قــالــمیـشــانـگ بــو بیـابان کونــجونـدا
عــومــرونــگ گـچدـی گچـّــیلر قولونــجونـدا

گــچـّــی دن گــچ عــلــم و صنـعـتــدن دانیـــش
دئــمــه قــویــنــوم او پــهــلـه یـنــن دارامیـــش
نـه بــولــمــوشــانگ بو دین و بو آلـــلاهـــدان
بـــو گــچـّــی دن بــو قــویــونــدان گـــلّاهـــدان


 اعــوذوبــالله دئــدی:صـلـوات وئـردی تورک
بیــر آغــزیــنی شئـیـطان ایـچی ایردی تورک
دئـــدی:مـنـیـم دیـرلــیـگـیــم تــاری نیـنگ دیر
هـئـچـنــه یــوخـوم هـرنه ده وار اونونگ دور
 
اوغـــلاغــیــمــی مــنــه قــایــتــارمــیــش آغــا
وئـــرم قـــوربـــان جــانــیــنــا شــاهـچیـراغــا
او قـــوچــومـــو وئــردم حضــرت عــابــّاســا
اؤلــــدوردم اتـــیـــنـــی قــــویــــارام تـــــاســـا


اه ودن- اه وه، ائـــلـــدن- ائـــلـــه گـــزدیـــردم
مـن شـمـع ایـنــن اوزرلـیـگ، تـوتـوزودوردم
قــوربـانــام عــابــّاسیـنـگ کسـیک قــولــونــا
دیــرلــیـگـــیـمـی وئــــردم تــــاری یــولــونــا

شئیطان دئــدی:بی سـس اول چوخ قوز اولـما
هــر یئــرده کـی یـاپـیـشـمـیـشـانـگ قـازیـلـما
تـاریـنگ اولـسـایـدی بـو گونده ده یـلیـدیـنگ
گـچـّی- قـویـون پـهــلی سیـنــده ده یـلیـدیــنگ


تـارینـگ اولسـایدی اینـدی سن کنده یدیـنگ
اؤزونـگ ایـچـی آلـلاهـا بیــر بنــده یدیـنگ
تورک گئنه دن قووزاندی صلوات وئـردی
ال ائــتــدی چـومــاغــا سهــمی سینـدیـردی

دئـــدی: بئـــیه بیلـــمنـگ کـی مـن پــولادام؟
تخــتــنــگــدن چـــومــاغـــی الان بـــولادام
مـــن حـضــرت-ی آدام ده یـیــلم آلــلانـــام
ایپــینــگ اینــن هــر قـویـویـا سالــلانـــام

مـن تـــاری ایـنـان قـوم و خئـشم یولداشام
حـــق یــانیــنـدا جبــرئـیـلـدن مـــن بـاشـام
شئـیـطان دئـدی: مـن اوتـام سـن دمیرنگ
بیــر ایـفـیـرسـم بورّو خـورد و خمیرنگ

تـورک گؤردو کی چوماق فایدا یوخودور
جـار و جـاررس یئـر و گـؤیـده یوخودور
دئـــدی:آهــای حــارام شئـیطان-ی رجـیم
نــه فـایــدا کـه سنـه ائــتـیـشـمـز گـوجـوم


نـیــج ائــدم کــی منیـم ســوودا یـوخوم دور
چـــومــاق واریــم قــلم-دووات یـوخوم دور
انگـــلـیـــنگی اولامیــشـــانــگ چــوبــانــا
حــــاوالانــگــــی وئـــــره رم "ارســلانـــا"

دئــیـه رم: کـی دامـار چکــه دالــینـــگـــدان
روزگــاری شعـر دئـیـه بـو حـالینـــگـــدان
شئیطان دئدی: سؤیلدینگ کیم "ارسلان"؟
بووام! یانسین او تاری اینان جر سالان؟

او گـؤرسـدمـه آغ و قـره سچـمـه میــش
من کـی خوبـام تاری دانـدا گچمه میــش
تــاری ایـنــان تـورک یانیـندا یوخ قرار
بـوردا تـوردوگ صـالاح ده ییـل الفرار
 

شاعر:ارسلان میرزایی

 گرداورنده:شهرام بدری

ماه مهر،ماه جدایی


روزهای آخر تابستان که می شد کم کم ایل هوای قشلاق می کرد از ییلاق به سوی گرمسیر روانه می شد روزتا شب با پای  پیاده راه می رفتیم  و نزدیکهای غروب که می شد اتراق می کردیم وشب تا سحر برای نگهداری اموالمان کشیک می دادیم تا نکنه دزدان از همه چیز بی خبر دستبردی به تنها داشته مان  بزند.  مسیر حرکت ایل در حدود 15 روز به طول می انجامید در بیشتر اوقات چند روزی از ماه مهر سپری می شد تابه مقصد برسیم .

هر چه به مقصد نزدیکتر می شدیم غمگینی در چشمهایم نمایان تر می گشت و جدایی را با تمام وجودم حس می کردم آنگاه من سراسیمه به فکر رفتن می افتادم مادرم از ته مرفج لباسهای چروک شده که مانند آکاردون بود در می آورد. 

وقتی می پوشیدم چند سانتی کوچکتر بود (لباس سال گذشته بود ) با چشمی اشک آلود ،دلی غمگین وکوله باری از بغض، بقچه کوچکی که نقش کیف دستی را ایفا می کرد و اندورنش مقداری کشک وخوراکی بود  برمی داشتم وبه سوی غربت  به راه می افتادم هر گامی که بر می داشتم جدایی ام ببیشتر بیشتر می شد

جدایی از  پدر ومادر

از ایل.

از فرهنگم.

از زحمتهای بی منت برادرم .

همه خواسته های کودکی ام را  به فراموشی می سپردم .

شعر های کودکی ام را در  کوهها ودشتها رها می کردم .

 تمام  دارایی ام در بقچه ای خلاصه می شد ،  روانه شهری می شدم که هویتم را به یغما می برد وزندگی پر اضطراب را برایم به ارمغان داشت وآزادیم قربانی آرمانهای نیاکانم می گشت .

ترانه های ایلیاتی به بایگانی خاطراتم می پیوست.

ماه مهر نبود

 ماه فراق از خاطره های تلخ وشیرین بود

 ماه دور ماندم از اصل خویش

ماه تحقق بخشیدن به خواسته های پدر ومادر دلسوزم بود.

ماه گریه کودک ایلیاتی که هر ساله در برهی از زمان از کمند بازیهای کودکی اش رها می شد  تا دانش را دور از سایه بزرگانش بیا موزد وبر تجربه هایش بیافزاید هنگام رفتن مادرم بغلم می کرد ومی گفت پسرم برو درس بخوان تا مثل ما نشوی برای خودت کسی باشی .

دستهایم را دور گردنش گره می زدم هق هق کنان فعل نمی روم را صرف می کردم.

.اشک در چشمهایم حلقه می زد وچون برق می درخشید .

گرمای  وجودش تا قدری  آرامم می کرد ولی نه به آرامی همیشگی. نمی دانست در دل کوچکم چه طوفان بزرگی برپاست .

اشکهایم را با چار قدش پاک می کرد وبه سوی آینده ای که هیچ شناختی از آن نداشتم هدایت می شدم به هر ترتیبی بود مغلوب شیوایی سخن و مهر مادرانه اش می شدم.

  راه رفتن راه  پیش می گرفتم هنوز نرفته بودم فکر آمدن را در سر می پروراندم به امید آن روزی بودم که بهار از راه برسد زودتر برگردم .

آنگاه که دل از همه چیز می کندم بر این باور بودم که باید در انجام وظیفه ام کوشا باشم تا مایه افتخار خانواده گردم. همیشه آموزگارم در اولین روزسال  مدرسه می خواستن که بدانند در تعطیلات تابستان کجا بودیم وچکارکردیم .

هر کدام از دوستانم خاطره ای از مسافرتشان به نقاط مختلف کشور می گفتند .نوبت من می شد  بچه ها و حتی آموزگارم هم می دانست من کجا بودم .

زحمت من کمتر می شد اما کمی دلگیر.... بیشتر سالها شاگرد ممتاز بودم مادر  همکلاسی هایم از من می خواستند که هوای فرزندشان را داشته باشم .همیشه از مادرشان سرکوفت می خوردند که چرا همانند من درس نمی خوانند.  ودر دوران دوازده ساله تحصیلم هیچ وقت والدینم رادر انجمن اولیا ندیدم .

برایم آرزویی بود که هرگز تحقق نیافت هرچندهیچ مشکل اخلاقی ودرسی نداشتم که آنها را به زحمت بیاندازم

مردودی برایم بیگانه بوداز این جهت بسی خوشحال بودم .

اینک با گذشت سالها از این روزگار بیادماندنی  خدا را سپاس می گویم که توانستم با تمام دوری وسختی که بر من گذشت لبخند رضایت را بر لبان پدر ومادرم جاری سازم .

از این بابت خرسندم. 

مرفج: به رختخواب پیچ گفته می شود.     

http://piran89.blogfa.com/post-13.aspx

قایناق:

تورک قشقایی

بؤیوگ درد

بو شعری قارداشیمیز غریب قشقایی شیش بیلی طایفاسیندان بیزه گؤندرمیشدیر. شعرین ایملاسینی بیر آز دؤزدمیشم. قریب قشقایی شعرلرینی بو وئبلاگدا اوخیا بیلرسینیز. غریبدن بو شعری بیزه گؤندردیگی ایچی تشککور ائدیرم


بیر بؤیوگ درد دیر اؤلمگین چاغی

تانیمایانگ سن  قره ییدن آغی
ایچمه دینگ می یی، گؤرمه دینگ ساقی
فیکر ائدردینگ کی دونیا وار اولور


چوخ گلدی گچدی آی و گؤن باشدان

چؤللری یاغیش یاش ائددی یاشدان
یاز گلدی،چیخدی یاز گؤلی داشدان
عؤمرونگ قیشیندا، باشینگ غار اولور
 
وورمادینگ داغا، اولمادونگ یاغی

اوتا سالمادینگ  دؤشمنینگ باغی
گؤینونگده قالدی خوش گؤنونگ داغی
یانماسا  ظالم،   دونیا  تار  اولور
 
قاریشدینگ تاتا، مینمه دینگ آتا

ائلینگ آدینی،سن سَدینگ باتا
اللری آچدونگ سن آروق تاتا
جیره خوار اولان، گؤنی دار اولور
 
نه وئردینگ قولاغ، آتانگ سؤزونه

نه باخدینگ یاشلی آنانگ گؤزونه
او کی زهرلی خنجر  ووردی اؤزونه
سن ایدینگ غریب، زخمینگ کار اولور
http://www.qashqaiturk.blogsky.com/1389/06/27/post-97/

درد ما قشقائیان در چیست؟


نامه ای به پدر ایل قشقایی


سلام پدر سلام

از کجا برایت شروع کنم امروز حرف های پسری را گوش می کنی که دلش می خواست هنوز قشقایی مثل قدیم بود.پدر محمد بهمن بیگی یراق و زین اسب رادید و ماستی که با چاقو نمی شد برید.اما پدر ،من هر جا را گشتم هر جا رفتم نه تنها نتوانستم ببینم بلکه دیدم حتی یک قشقایی از قشقایی بودنش شرم دارد پدر درد دل های زیاد است اما چاهی سراغ ندارم تا بتوانم درد دلهایم را در آن بریزمو اگر هم پیدا شود آنقدربی چشم و روست که نمی شود درد دلهایت را در آن ریخت پدر حتی چاه های این زمانه با من نمی سازند .دوست داشتم زنده بودی و قشقایی با تو زنده بود .تو سردار ایل بودی .تو کسی بودی که به خاطر وطن و ناموست حتی موقعی که انگلیسی ها آب را روی فرزندان تو بستند تو حاضر نشدی وطنت را بفروشی ،اما پدر نمی دانم چرا و برای چه تو و سربازان دلیر قشقایی جنگیدی و به نام و کام دیگری تمام شد. پدر می دانم که حتی در غریبانه ترین لحظه های زندگیت هم به این فکر نکردی که کسی بابت این از تو تشکر کند اما...

پدر تو رفتی و همان بهتر چون باید آنوقت از هم پاشدگی ایل را می دیدی .شاید این هم از بدبخنی هایجامعه مدرن است ،اما پدر ما که مدرن نشدیم ،سنت ها که کهنه نمی شوند .پدر ،اما نه اگر تو بودی این طور نمی شد .

پدر ،به که بگویم که هنوز هم به دشت می روم با خود می اندشم می گویم خوب از این مقتضیات زمان است اما چرا باید حداقل این سنت ها را در درون خودمان حفظ نکنیم به بچه هایمان یاد ندهیم اگر دیگر قره قاچی نیست تا برگردیم اگر اسبی نیست تا یورتمه برویم اگر باید داستان دلاورمردی های ایل را در کتاب ها بخوانیم،چرا زبان وسنت هایمان را حداقل به بچه هایمان منتقل نکنیم .پدر باورت نمیشود پدر ومادری رادیدم که به فرزندانش فارسی یاد می دادند. پدر دلم سوخت .به حال بهمن بیگی سوخت .بهمن بیگی کلی خدمت کرد به این آدم ها ،از چوپانی گرفت و آورد یر کلاس ها نشاند ،تا درس بخوانند به داد ایلشان برستد نه اینکه شرمشان شود به بچه هایشان زبان مادری شان را بیاموزند . پدر دردهایم بسیار اما معشوقه ام «ایل قشقایی»

«نقل از مجله درنا

دردت چیست ؟

دردم این است که از این همه جمعیت قشقایی، کسی دواطلب برای کمک به مردم ایل در سواد و بهداشت و ... نیست.

دردم این است که  بسیاری از ما فکر می کنیم که اگر  اگر ترکی صحبت کنیم، کسر شان(!!) ما خواهد بود، به خصوص تحصیلکردگان و شهرنشینان.

دردم این است که نه در شیراز و به در فیروزآباد  و نه در .... اگر دلم برای دیدن هم زبانانم تنگ شد، جایی نیست که برای دیدن آن ها  بروم.

دردم این است، که ما حتی از انتخاب نام ترکی هم برای فرزندان خویش خود داری می کنیم.

دردم این است که اندیشمندان ما در دریای بیکران غریبان خود را  پنهان کرده اند!

دردم این است که نه مدرسه، نه بیمارستان و نه مسجد و نه ساختمانی در دیار قشقائیان به نام ایل وجود ندارد

دردم این است که: چرا تعداد  دانش آموختگان ما در جهان پرشتاب این قدر کم و ناشناخته هستند

دردم این است که در یک صد سا گذشته جهان این همه متحول شده است، ما چنین درجا زده ایم

دردم این است که چرا مردم گذشته ایل این چنین به دانش و علم بی توجه و به شکار  عاشق بوده اند، ما را از شکار چه به دست آمده

دردم این است که چرا سران قوم ما این چنین ساده دل و غیرتمند بودند در حالی که در این دنیا زیرکی و سیاستمداری نقش فراوان دارد.

دردم این است که:نمی دانم چه کاری برای نجات فرهنگ ایل باید انجام دهم و چه کاری برای بهبود زندگی مردم خویش می توانم انجام دهم. و

دردم فراوان است .............

 

«نقل از مجله درنا»

http://ghashghaietribe.persianblog.ir/page/dardatchist

قصه‌های کهن به زبان ترکی

انتشارات «تخت جمشید» به‌زودی افسانه‌ها و قصه‌های کهن ایل قشقایی را به دو زبان فارسی و ترکی ‌قشقایی منتشر خواهد ‌کرد.


ایبنا نوجوان: «علی محمدی» مدیر انتشارات «تخت جمشید» در‌باره‌ی کتاب‌های دوزبانه‌ی این انتشارات گفت: «مجموعه‌‌ای با عنوان «قصه‌های فولکلوریک(عامیانه) ایل قشقایی» یکی از مجموعه‌هایی است که تعدادی از آن را منتشر کردیم و بقیه نیز در دست چاپ است.» 


وی در ادامه گفت: «ادبیات ایل قشقایی سر‌شار از افسانه‌ها و قصه‌های زیباست و ما برای حفظ این قصه‌ها و زبان ترکی قشقایی تصمیم به جمع‌آوری و انتشار این افسانه‌ها به دو زبان فارسی و ترکی قشقایی گرفتیم.»
 
«آق‌ساق جیران»(آهوی لنگ) و «مهمانی کلاغ» از جمله‌ی کتاب‌های این مجموعه هستند که چندی پیش به چاپ رسیده‌اند و «علی اسفدیاری» و «ناهید نوروزی‌چگینی» این قصه‌ها را به فارسی و ترکی بازنویسی کرده‌اند. 

«ماه مغرب، ‌مهر خاور» به زبان ترکی قشقایی و با بازنویسی «صغری مرادی‌کشکولی» از این مجموعه در دست چاپ است.
 
انتشارات تخت جمشید همچنین مشغول فراهم کردن مقدمات انتشار قصه‌ی «اصلی و کرم» برای این مجموعه نیز هست. 

این انتشارات کتابی را با عنوان «اوشاق‌لار آی اوشاق‌لار» (بچه‌ها آی بچه‌ها) را هم برای کودکان آماده‌ی چاپ دارد. 

شاعر این شعرهای کودکانه «ارسلان میرزایی» از شاعران ایل قشقایی است که در این کتاب زندگی عشایری را به زبان ترکی برای بچه‌ها ترسیم می‌کند.

ادامه مطلب ...

قورآن-ی-کریم قاشقایی توٚرکجه سینده منظوم چه وریم

قورآن-ی-کریم قاشقایی توٚرکجه سینده منظوم چه وریم 


                                                 بیرایمکی بؤلوٚم 

Quran-ı-Kerim

Qaşqayı Türkcesinde Menzum Çevrim

Birimki Bölüm


یارادان      تاری        آد ینان            باغیشلایان    مهربان دیر

                  [اوکی اه ورن تؤردمیش دیر             هر  نه واردیر یارادان دیر ]

Yaradan Tarı Adıynan           bağışlayan Mihrebandır

[o ki Evren Töretmiştir         Her ne vardır yaradandır]

قورآن-ی-کریم چه وریمی  دوقوزایمکی قرین ده اوزون حسن آغ قویونلو امرینن قاشقایی

توٚرکجه  سینده یازیلمیشتیر.بو  نوسخا   کی توٚرکوٚ نثره چه وریلمیش مشهد شهری حضرت-ی- ائمام رضا(ع) موزا سیندا ساخلانیر.

قاشقایی توٚرکجه  سی ایگیرمی یئددیمکی قوْل توٚرک دیلیندندیر.دوٚنیادا اوٚچ اوٚز میلیون توْپلوم

توٚرک  دیلینه دانیشان وارکی چوْخانچاز ایسلامییته
تاپیرلار.ایران گونئیینده کی قاشقاییلاراوٚچ میلیون جمعییت دیر کی توٚرک
 دوٚنیاسینینگ اوٚزدن بیری ساییلیرلار.بو اوٚچ میلیون قاشقایی واریسی اون
ایککی ایماملی شیعه دیرلر.

 آلّاهینگ بیر گؤزه گلمز "حقیر"بنده سی عوض اله صفری کشگؤلّی
 مینگ اوٚچ  اوٚز  سه یسان بئش (هجری شمسی) ایلینینگ سوْنوندا
"قورآن-ی-کریمینگ منظوم   چه وریمی نی باشلادیم .

ایندیینچز بئش "جُزئی"باشا چاتمیش .بوآلّاه سؤزلرینینگ
اوتتوز جزئی باشا چاتانانچازچوخ عومور ایستیر.تصمیمیم  بو اوْلدو کی
اوّلیندن بیر جُزء –بیر جُزء، جیبی کیتاب قالیبیندا علاقه لی کیمسه لرینگ
الینه ائتیشتیرم. بو الینگیزده کی کیتابجا،قورآنینگ اوّل کی جزئی نینگ
منظوم چه وریمی دیر . منی ده اؤز دوعالارینگیزدان پایسیز قویمایینگ.

اجرینگیز اولو آلّاها.

Quran-ı-kerim doqquzumku qerinde Uzun Hesen Ağ Qoyunlu
emrinen Qaşqayı Türkcesinde yazılmıştır. Bu nusxa ki Türkü nesre
çevrilmiş Meşhed Şehri Hezret-i-İmam Riza Muzasında Saxlanır

Qaşqayı Türkcesi igirmi yéddimki qol Türk dilindendir.
Dünyada üç üz milyon toplum Türk diline danışan var ki çoxançaz
İslamiyete tapırlar. İran günéyindeki Qaşqayılar üç milyun cemiyetidir
ki Türk dünyasınıŋ üzden biri sayılırlar. Bu üç milyon Qaşqayı varısı
On ikki İmamlı Şiadırlar.

Allahıŋ bir gözegelmez ˝heqir˝ bendesi Evez İllah Seferi
Keşgöllü miŋ üç üz seysan béş (Hicri Şemsi) iliniŋ sonunda
Quran-ı-Kerimiŋ menzum çevrimini başladım.

İndiyençez béş cuzu başa çatmış. Bu Allah Sözleriniŋ ottuz
cuzu başa çatanançaz çox umur istir. Tesmim bu oldu ki evvelinden bir
cuz - bir cuz cibi kitab qalıbında elaqeli kimseleriŋ eline étiştirem.
Bu eliŋizdeki kitabca, Quranıŋ evvelki cuzunuŋ menzum çevrimidir. Meni
de öz duvalarıŋzdan paysız qoymayıŋ. Ecriŋiz Ulu Allaha
   حمد سوره سی ،یئددی آیا ،مکّه-ی-مکرّمه ده نازیل اوْلموش .

"Hemd surası" , yéddi aya, Mekke-i-Mukerremede nazıl olmuş.

           یارادان      تاری       آد ینان              باغیشلایان     مهربان دیر (1)

          [او کی اه ورن تؤردمیش دیر              هر نه واردیر یارادان دیر]

Yaradan Tarı Adıynan           bağışlayan Mihrebandır (1)

[o ki Evren Töretmiştir         Her ne var yaradandır]

حمد اوْلسون یارادان ایککی عالمی)2)            بخشیش لی مهربان[ گؤینوٚم همدمی](3)

Hemd olsun yaradan ikki alemi(2)

Bexşişli mihreban[göynüm hemdemi](3)

قیامت گوٚنوٚنده  پاداش   اه یه سی(4)             [بو اه ورن باشینا سریش کؤلگه سی]

Qıyamat gününde padaş eyesi(4)           [bu evren başına seriş kölgesi]

بیر سنی پرستش ائیله رک  تاری!                  تک سندن بیز مدد ایسته رک تاری! (5)

Bir seni perestiş éylerek Tarı!           Tek senden biz meded isterek Tarı! (5

هدایت ائیله   بیر  دوٚز  یولا بیزی (6)             [دؤندرمه ساغ یولدان سن سوْلا بیزی]

Hidayat éyle bir düz yola bizi (6)   [ dönderme sağ yoldan sen sola bizi]

کیمسه لر یوْلو کی نعمت آلمیشلار                  نه کسلر کی سنی   خشمه سالمیشلار(7 )

Kimseler yolu ki néhmet almışlar        ne kesler ki seni xeşme salmışlar(7)

(دوٚز بویورموش بؤیوٚک آلّاه)

(اوْلمایا     بنده لر    گومراه )

(Düz buyurmuş böyük Allah)

(olmaya bendeler gumrah)



http://www.bashqai.blogfa.com/post-21.aspx

تیلکی‌اینن قارغا متللری(کتاب)

تیلکی‌اینن قارغا متللری (داستان‌های فولکلوریک قشقایی)


 بؤیوٌک تاریٌ آدیٌ‌ایٌنان


تیلکی‌اینن قارغا متللری


 (داستان‌های فولکلوریک قشقایی)


 ترجمه و نگارش:  ناهید (اولدوز) نوروزی چگینی


ویراستار:  اسداله مردانی رحیمی/ حروفچین و صفحه­آرا: اسداله رحیمی مردانی /

ناشر:  انتشارات قشقایی/ نوبت چاپ: اول، 1389/ شمارگان: 2000 جلد /قیمت: 1000 تومان


 فهرست: پیشگفتارمقدمه/ قارقاینان تیلکی /قارغا قوْناقلیٌغی / اوچر، قچر / یا گؤله یا خرمنه / گل آردیٌما / تیلکی‌نینگ آبا حؤرمگی / تیلکی و ده‌وه / قورد باشیٌ / کاکا قورد عئیدینگ موبارک آرزیٌ-وایا / تیلکی‌یینن و تازیٌ...چیلمه‌میش گدیک

  هر گئجه‌لر آسمانا اولدوز گلَر                   

                                سحر چاغیٌ آسماندا گولدوز اوْلار

                                             بیری منیم؛ اوْنو سنینگ، اوشاقلاریٌنگ؛    

                         یئره دوٌشن، سویا دوٌشن دوٌشمنلرینگ.

                         آی اوشاقلار! قره‌نگینگیز ایشیق اوْلسون      

                               اولدوز گله هر گئجه‌میز ایشیقلاشا             

                                          اولدوز تکین ایشیقلاشام.

                                            اوشاقلارا اتَل دئیه‌م،

                                                       متَل دئیه‌م.

                                                        «اولدوز (ناهید)»

 پیشگفتار

هنوز خوب به خاطر دارم ... شب بود، همه جا تاریک، همه جا ساکت، آسمان چشم غره می‌رفت، ابرها می‌گریستند و زمین می‌لرزید؛ شاید زمین هم مثل ما چیزی برای پوشیدن نداشت و شاید...

هنوز خوب به خاطر دارم خانه‌‌ی کاهگلی‌مان و چادری را که در حیاط برپا کرده بودیم تا زیر آوار نمانیم؛ شبهایی که «آنام» شهرزاد قصّه گوی «قره‌نگی گئجه‌لر» می‌شد؛ «آنام» از متلهای فولکلوریک ایل برایمان می‌گفت؛ از «تیلکی و قارغا»، «آغساق جئیران»، موللا متلی، «جنّ و آل» و ...

آری آل؛ آلی که چاره‌اش فقط در دعا و ثنا و «قچ قره قچ» ملّاها بود ... متلهای «اصلی و کرم»، «غریب و صنم»، از تفنگداران ایل، مردان کوه و کمر؛ «آنام» می‌گفت و ما هم در ذهن کوچکمان نقّاشی می‌کردیم؛ شاید برای لالایی کودکان فردایمان؟!

ما «ائل اوشاقی»ها بزرگ و بزرگتر شدیم و از بزرگمرد ایل آموختیم که چگونه متلهای ایل را برای کودکانمان به ارث بگذاریم؛ مگر نه اینکه ما هم دارای پیشینه‌ی فرهنگی بسیار غنی هستیم و احوال خاصّ زندگی خود را داریم؟ آری مردی برخاسته از پهنای دشت ایل پر افتخارمان، مردی از سیه چادرهای ایل در چادرهای سفید ایل؛ قلم به دستمان داد تا متلهای ایل را بر کاغذ دیکته کنیم؛ مردی که بر ما ایلیاتیها می‌بالید؛ او کسی نبود جز «استاد محمد بهمن‌بیگی»

محمد بهمن بیگی نه در کلاسهای مزیّن شهری بلکه در ایل، در دشت، در کوه و در زیر چادر سفید به ما یاد داد تا نبرد سرداران بزرگ ایل را بدون هیچ ترس و واهمه‌ای در گوش تاریخ هجّی کنیم؛ مگرنه سردارانی همچون «صولت الدّوله قشقایی» و همراهانش در نهضت مشروطه از خاک همین ایل پر شوکت ما پا گرفته‌اند؟ همان طور که در نظام مقدّس جمهوری اسلامی هم سرداران شهیدی چون تمراس و الیاس چگینی و هزاران شهید دیگر برای دین و وطن اسلامیمان خون خود را فدا کردند.

آری بهمن بیگی با بیان و قلم، مادران ایل با متلها و سرداران ایل با تفنگها و رشادتهای خود «قره‌نگی»های ایل را «ایشیق» ‌کردند؛ آنان به ما آموختند که ما همانند «بَن»ها و «ارجن»هایمان از ریشه‌داران این خاکیم و باید که مانند آنها ریشه‌دار و سر بلند بمانیم و مانند «قره‌آغاج» برای همیشه جاری و خروشان باشیم.

ن والقلم و ما یسطرون و من امروز قلمی را که استاد محمد بهمن بیگی به دستم داد، متلهای فولکلوریک ایل را برای کودکانی می‌نگارم که شاید ندانند در گذشته چه فرهنگ غنی و اصیلی داشته‌اند، و علی‌رغم اینکه در رشته‌ی فیلم‌سازی و کارگردانی فارغ‌التحصیل شده‌ام مفتخرم که با نگارش داستان‌های فولکلوریک ترکی قشقایی که تا این زمان رونقی نداشته است در جهت پیشبرد و رونق نثرنویسی زبان ترکی  قدمی بردارم، به این امید که شاهد شکوفایی هرچه بیشتر این زبان و قلم همانند  شعر قشقایی باشیم. پس بیایید همانگونه که به این زبان سخن می‌‌گوییم بی‌هیچ اغراقی آن را ساده و سلیس هم بنویسیم تا از گزند دیگر زبان‌ و فرهنگ‌ها در امان بماند.

این راه را که با تحسین و تشویق روان‌شاد بهمن بیگی و همسر مهربانشان خانم سکینه کیانی شروع کردم، با تشکر و قدردانی از این بزرگواران، تقدیم فرهنگ دوستان ایران عزیزم می‌نمایم.

همچنین از اساتید عزیزی که یاور و پشتیبانم بودند؛ آقایان: علی قشقایی فرد که از کتاب «قارقا قوناق‌لوگو» ایشان استفاده‌ی فراوان بردم؛ استاد اسدالله مردانی رحیمی پژوهشگر زبانهای ترکی-فارسی که با راهنمایی و تصحیح متن کتاب و نوشتن مقدمه‌ای به زبان ترکی دستم را گرفتند؛ استاد محمد نادری دره‌شوری که بنده را تشویق به خلق این اثر نمودند؛ خواهر محقق و بزرگوارم سرکار خانم فتانه مرادی که با کتاب «آلّینجاق اولدوزو»ی خود راهنمایم بودند؛ تشکر می‌کنم و مدیون محبّتهای آنان هستم.

                                                                ناهید (اولدوز) نوروزی چگینی                                                                       شیزاز  اردیبهشت 1389.


مقدمه                    

قاشقایی میلّتی مینگلر ایل دیر کی ایرانیٌنگ گونئیینده بؤیوک تمدّن و شهرلر یاراتمیٌشلار و بو اؤلکه‌ده یاشامیٌش و یاشاماقدا دیٌرلار؛ هرنه‌ده کی مختلف زامانلاردا بیر نئچه توٌرک قبیله‌لریندن ایرانیٌنگ گوٌنئیینه کؤچوب و گلمیشلر و قاشقاییٌلارینان بیرلشمیشلر؛ آما انگ قدیم زاماندان قالاریٌ قاشقاییٌلار کرماندان تا خوزستانا و اصفهاندان تا بوٌشور(بوشهر)ه قالمیٌشلار و بو یئرلرده یاشامیٌشلار و یاشاییٌرلار.

متأسفانه شاه عابّاس زامانیٌندان بری کی اصفهان شهری تبریز یئرینه باشکند (پایتخت) اوْلدو، بو میلّتینگ آدی-سانی، فرهنگی، دیلی، گوٌجو و یارادیٌقلاری ظاهراً آزالدیٌ؛ چونکی شاه عابّاسینگ اؤزو توٌرک ایدی؛ آما اؤز خلقی‌اینن تاجیکی دانیٌشاردیٌ؛ اوْ زاماندان بری ایران گوٌنئیینده‌کی توٌرکلرده آزتر اؤز دیللری‌اینن دانیٌشدیلار؛ فقط کؤچری ائللر، کندلر و بیر آزدا شهر ایچینده‌کیلر اؤز دیللرینی و فرهنگلرینی ساخلاتدیٌلار و هامیٌ زاماندا توٌرک قالدیٌلار.

رضا شاه زامانیٌندان سوْنگدا خفقان و بوْغونتو توٌرک دیللی خلقیمیزی آرتیٌق آرادان آپاردیٌ تا کی ایسلام جومهوروسوندان سوْرا آنا یاسا (قانون اساسی)نینگ 15 یمکی اصلینده توٌرک دیلینه درس وئرمک، اوْخوماق و یازماق آزاد اوْلدو و اوْندان سوْرا بیز اؤز دیلیمیزه یازیٌراک و اوْخویوراک. 

من چوْخ زاماندان بری گؤینوم ایستیردی کی بیر کیمسه بیزیم فولکلور حیکایتلریمیزی قلمه چکه و هامیٌسینی توْپلایا تا بو اؤگودلو و اؤنملی (مهم) سؤزلر کی متللریمیز ایچینده گؤرونور، یاددان چیٌخمایا و بو بؤیوک معنوی ثروتیمیز کی مینگلر ایل بوندان قاباق آتالاریٌمیز و آنالاریٌمیزدان قالمیٌش، آرادان گئدمه‌یه.

بو گوٌن کی عزیز باجیٌمیز خانیٌم ناهید (اولدوز) نوروزی چیگینی بیر بؤیوک ایشی باشلامیٌش و قارغا و تیلکی کیتابیٌنی توٌرک دیلینه چئویرمیش و یازمیٌش دیٌر، خوشحالام؛ مخصوصاً کی چوْخ آتا سؤزلری و دئییم (اصطلاح)لردن ایشه آپارمیش و آخساق جئیران متلینیده توٌرکویه چئویریر و یازیٌر کی آللاه اوٌمودونه تئزلیگه چاپا یئتیشه‌ر؛ ایندی من بو آراشدیٌریجی (محقّق) باجیٌمیزا و قاشقاییٌ میلّتینه تبریک دئمه‌لی‌یه‌م کی بیزیم بئله ائل سئوه‌ر و دیل سئوه‌ر قیٌزلار و اوْغوللاریٌمیز قوْوًزانمیٌشلار و اؤز دیللرینی یازیٌرلار؛ من بو عزیز و آنالاریٌمیز و آتالاریٌمیز یوْللاریٌنی گئدن باجیٌمیز اوچون بؤیوک تاریٌدان ساغلیٌق و ترقّی اومورام و اوٌمود واریٌم کی بو باجیٌمیز کی نثر یوْلوندا ایکیمکی یازیچی دیر کی خانیٌم فتانه مُرادی‌دان سوْرا قاشقایی دیلینه حیکایت و متل یازیٌر، هرنه‌ده کی ایشی و تحصیلاتی فیلم و رژیسورلوق (کارگردانی) دیر؛ آما بو جوان و یئنگی یئتمه باجیٌمیز علاقه‌سی توٌرکونگ دیلینه و فرهنگینه کی چوخ دور انشاءالله گله‌جکده بیر بؤیوک هوٌنرمند و یازیچی بانولاردان اولار کی توٌرک دوٌنیاسینا علمی-ادبی و هوٌنری قوللوقلار ائده‌بیلر.

آرزوم بو دور کی میلّتیمیزینگ غیرتلی اوْغوللاریٌ و عفّتلی قیٌزلاری اولدوز ـناهیدـ خانیٌم تکین اؤز آنا دیللرینه ده‌یه‌رلی باخالار و بو دیلی و فرهنگی اؤزلری اوچون بیر افتخار بیله‌لر و بیله‌لرکی :

هرکیم اؤز دیلینه دانیٌشمایا و یازمایا، اؤز-اؤزونه آرادان گئدمیش؛ آما اؤزو بیلمیر؛ اوْ بیلمیر کی اؤز میلّتی و آیریٌ میلّتلر ایچینده گوٌلونجو اوْلموش.

                                                                      اسدالله مردانی رحیمی

                                                                              شیراز : 22/2/1389

 

http://www.shiraznashr.blogfa.com/post-69.aspx

کوینک

کوینک


یازی کوینک ائدیب گییه بیلسه ایدیم

یئنه قاییتاردیم اوز کندیمیزه

دسته گول الیمده آناملا بیرگه

سنی آلماق اوچون گلردیم سیزه

 

یازی کوینک ائدیب گییه بیلسه ایدیم

بیله ردیم نئیله ییم منی سئوه سن

مرواری توکه ردیم ماوی گوزونه

آیاقین آلتینا سالاردیم چیمن...

 

آمما حییف یازدان کوینک بیچیلمز

قایچی سالماق اولماز ماهنییا قوشا

آغاجین جانیندا ایینه ایشله­مز

دویمه تیکمک اولماز یاغان یاغیشا...


وبلاگ رسول یونان



یک‌صد ترانه‌ی ترکی قشقایی
رسول یونان با چهار کتاب جدید در نمایشگاه کتاب تهران حضور خواهد داشت.

یونان که پیش‌تر، مجموعه‌ای از مینی‌مال‌هایش را با نام «فرشته‌ها» منتشر کرده است، فضای مجموعه‌ی جدیدش را کمی سیاه و حول محور مرگ، زندگی و عشق توصیف کرد.به گزارش ایسنا، دومین مجموعه از داستان‌های مینی‌مال‌ این داستان‌نویس و شاعر به تازگی با نام «احمق! ما مرده‌ایم» از سوی نشر مشکی منتشر شده است.
همچنین گزیده‌ای از شعرهای فارسی و ترکی یونان با انتخاب احمد پوری با نام «مرده‌ای به کشتن ما می‌آید» از سوی نشر افکار در نمایشگاه کتاب ارائه خواهد شد.
پوری این گزینه را از همه‌ی مجموعه‌های شعر یونان شامل «روز به‌خیر محبوب من»، «کنسرت در جهنم»، «من یک پسر بد بودم» و «پایین ‌آوردن پیانو از پله‌های یک هتل یخی» انتخاب و به همراه ترجمه‌ی یک‌صد شعر ترکی او گرد آورده است.
«صد آساناک» شامل ترجمه‌ی یک‌صد ترانه‌ی ترکی قشقایی نیز دیگر کتابی است که از یونان توسط نشر مشکی در نمایشگاه عرضه خواهد شد.
او کتاب دیگری را هم با نام «پرواز یک تکه برف» شامل ترجمه‌ی شعر معاصر سینکیانگ از سوی نشر افکار در نمایشگاه خواهد داشت.
یونان در عین‌ حال به مجموعه‌ی نمایشنامه‌ی ترکی‌اش با نام «دوئل» اشاره کرد که حدود یک‌ونیم سال است از سوی نشر پینار در انتظار کسب مجوز است و گفت: امیدوارم بودم این کتاب به نمایشگاه برسد، که متأسفانه نمی‌رسد.
چاپ سوم مجموعه‌ی شعر «من یک پسر بد بودم» این شاعر نیز در نمایشگاه حضور خواهد داشت.

ادامه مطلب ...

چاپ کتاب "سفر نامه حاج ایاز خان قشقایی" توسط کتابخانه مجلس

چاپ کتاب "سفر نامه حاج ایاز خان قشقایی" توسط کتابخانه مجلس شورای اسلامی

http://www.irna.ir/NewsMedia/Photo/Larg_Pic/2010%5C5%5C12%5Cimg634092585698906250.jpg


سفرنامه ای مربوط به اواخر دوره احمدشاه و جامعه آن روز انتشار یافت


گروه اسناد و اطلاع رسانی -کتاب "سفر نامه حاج ایاز خان قشقایی"با موضوع عزیمت به مکه،مدینه و عتبات عالیات در روزگار احمد شاه قاجار (1340-1341ق/1301ش) به کوشش "پرویز شاکری" توسط کتابخانه مجلس شورای اسلامی انتشار یافت.

درمقدمه این کتاب به وقایع سفرنامه از اردیبهشت تا دی ماه سال 1301 ش (رمضان 1340 تا جمادی‌الاول 1341 ق) در واپسین سال‌های سلطنت احمدشاه قاجار و مدت کوتاهی پس از کودتای سوم اسفند اشاره دارد و نکات جالب توجهی را در دسترس محققان و علاقمندان به این دوره از تاریخ قرار می‌دهد. این وقایع، پس از جنگ اول و قبل از وقوع شورش قشقایی‌ها و نبرد با نیروهای دولتی روی می‌دهد. بنابراین، می‌توان این سال‌ها را سال‌های آرام بین دو جنگ تلقی نمود.
مهمترین ویژگی سفرنامه حاج ایازخان، وابستگی آن به ایل قشقایی است. با عنایت به تعداد بسیار اندک کتب و متون قدیمی در ایل قشقایی، این کتاب را می‌توان اولین تصحیح متن و قدیمی‌ترین کتاب مستند در تاریخ و فرهنگ این ایل به شمار آورد.
حاج ایازخان، در بازگشت از سفر عتبات عالیات، هنگام ورود به بوشهر، در کنار اسماعیل خان صولت الدوله قشقایی همراه با "رضا خان" وزیر جنگ، از احمدشاه قاجار که در حال بازگشت از سفر فرنگ بوده، استقبال می‌کند.
او در نگارش این سفرنامه، صلابت و ارشدیت صولت الدوله را نسبت به سایر خوانین منطقه به وضوح مشخص نموده و همچنین با تشریح وضعیت موجود در مراسم استقبال از شاه قاجار و بیان شعارهای مردم بوشهر به هواخواهی از صولت‌الدوله، ضعف دولت قاجار و توان نظامی قشقایی را نیز به تصویر کشیده است.
اطلاعاتی از شهرها،شیوه زندگی مردم،اماکن مقدسه،نرخ اجناس و خدمات نیز در این کتاب دیده می شود. هم چنین موارد بسیاری در این سفرنامه وجود دارد که برای تشریح و امکان مقایسه اوضاع اجتماعی، اقتصادی ایران و کشورهای همجوار مفید بوده وبا توجه به مسیر سفر که چند کشور همجوار را در بر می گیرد، از ارزش پژوهشی برخوردار است.
کتاب "سفر نامه حاج ایاز خان قشقایی" در شمارگان 1000و باقیمت 35 هزار ریال توسط کتابخانه مجلس شورای اسلامی به تازگی روانه بازار نشر شده است.


ادامه مطلب ...